English Version
This Site Is Available In English

باران رحمت خداوند همان آموزش‌های کنگره است

باران رحمت خداوند همان آموزش‌های کنگره است

جلسه دوم از دوره چهارم کارگاه‌های آموزشی خصوص همسفران کنگره۶۰ نمایندگی رازی به استادی همسفر زهرا، نگهبانی همسفر حوریه و دبیری همسفر مهدیه با دستور جلسه «وادی پنجم (در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل می‌نماید.) و تأثیر آن روی من» روز سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

در ابتدا از راهنمای خودم همسفر سارا صمیمانه تشکر می‌کنم که این فرصت ارزشمند را در اختیار من قرار دادند تا بتوانم این جایگاه را تجربه کنم. همچنین از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان نیز قدردانی می‌کنم. دستور جلسه امروز وادی پنجم است. با خود می‌اندیشیدم که در این جلسه بهتر است درباره چه موضوعی صحبت کنم. بی‌تردید همه شما وادی پنجم را مطالعه کرده‌اید و می‌دانید که در این وادی به چند بعد از هستی (جهان) اشاره شده و حدوداً ۷ پله معرفی شده‌ است تا انسان بتواند به آسایش و آرامش دست یابد. همچنین مطمئن هستم که همگی به خوبی به درک پیام اصلی وادی پنجم رسیده‌اید؛ این که هر آنچه در اندیشه داریم، باید در عمل نیز پیاده کنیم. چند روز پیش یکی از داستان‌های شاهنامه حکیم فردوسی را مطالعه می‌کردم که با موضوع جلسه امروز مرتبط بود.

تصمیم گرفتم به صورت کوتاه و خلاصه این داستان را برای شما نقل کنم؛ روایت درباره مردی است که همواره از خداوند و اطرافیان خود شکایت می‌کرد. او می‌گفت: چرا خداوند بخت مرا بسته است؟ چرا بخت من همیشه در خواب است و هیچ‌گاه با من همراهی نمی‌کند؟ من هیچ‌گاه خوش‌اقبال نبوده‌ام تا این که روزی پیرمردی خردمند را ملاقات می‌کند. آن پیرمرد به او می‌گوید: تو باید به شهری دوردست سفر کنی و نزد جادوگری بروی که می‌تواند بخت تو را بیدار کند؛ پس از چند روز مرد تصمیم می‌گیرد عازم آن شهر شود. در مسیر با گرگی مواجه می‌شود.

گرگ از او می‌پرسد: کجا می‌روی؟ مرد نیز ماجرا را برایش بازگو می‌کند. گرگ به او می‌گوید: حال که قصد داری نزد جادوگر بروی، از او بپرس که چرا من دچار سردردهای شدید می‌شوم؟ مرد می‌پذیرد و مسیر خود را ادامه می‌دهد. در ادامه راه با مرد کشاورزی روبه‌رو می‌شود. کشاورز نیز از مقصد او می‌پرسد و مرد همان سخنان را برایش تکرار می‌کند. کشاورز به او می‌گوید: پس لطفاً از جادوگر بپرس که چرا پدرم زمینی برایم به ارث گذاشته که با وجود بی‌ثمر بودنش سفارش کرده آن را نفروشم؟ مرد این درخواست را نیز می‌پذیرد و به راه خود ادامه می‌دهد. در مسیر به پادشاهی زن می‌رسد. پادشاه نیز از مقصد او می‌پرسد. مرد پاسخ می‌دهد که عازم دیدار با جادوگر است تا بخت خویش را بیدار کند. پادشاه از او می‌خواهد که بپرسد: با وجود در اختیار داشتن نیروهای قدرتمند، چرا همواره در جنگ‌ها شکست می‌خورم و هرگز پیروزی نصیبم نمی‌شود؟ مرد وعده می‌دهد که این پرسش را نیز مطرح خواهد کرد. سرانجام به جادوگر می‌رسد و تمامی پرسش‌ها، اعم از پرسش خود و سه نفر دیگر را مطرح می‌سازد. وقتی سؤال خود را بیان می‌کند، جادوگر لحظاتی به او می‌نگرد و سپس می‌گوید: بخت تو از این لحظه به بعد بیدار شده‌ است؛ از آن بهره بگیر. در راه بازگشت، نخست به همان پادشاه می‌رسد، می‌گوید: پاسخ پرسشت را گرفتم. دلیل شکست‌های پیاپی تو آن است که خودت در نبردها شرکت نمی‌کنی. تو باید با مردی ازدواج کنی که توانایی حضور در جنگ را داشته باشد. تنها در این صورت می‌توانی در جنگ‌ها پیروز شوی.

پادشاه به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد و می‌گوید: حال که پاسخ مرا آوردی، با من ازدواج کن تا با یکدیگر بتوانیم در جنگ‌ها پیروز شده و فرمانروایی این سرزمین را به دست آوریم. اما مرد پاسخ می‌دهد؛ بخت من تازه بیدار شده‌ است، باید ببینم خداوند چه سرنوشتی برای من رقم زده. در ادامه مسیر، مجدداً با کشاورز روبرو می‌شود و می‌گوید: علت آن‌که پدرت سفارش کرده زمین را نفروشی، این است که در زیر این زمین گنجی نهفته است. اگر بتوانی آن را بیابی، تو و هفت نسل بعد از تو از آن بهره‌مند خواهید شد. کشاورز به او پیشنهاد می‌دهد؛ حال که پاسخ مرا آوردی، بیا با یکدیگر گنج را پیدا کنیم و آن را بین خود تقسیم نماییم. اما مرد بار دیگر می‌گوید: بخت من تازه گشوده شده‌ است. باید بروم و ببینم خداوند چه چیز برایم مقدر کرده‌ است. در نهایت، دوباره به گرگ می‌رسد و می‌گوید: پاسخ سؤال تو این است که برای درمان سردرد، باید مغز انسانی ساده‌لوح را بخوری. گرگ در آن لحظه تأملی می‌کند و مرد را طعمه خود ساخته و می‌بلعد. پس از مطالعه این داستان به این اندیشه افتادم که این مرد چگونه فرصت‌های بزرگ زندگی‌اش را از دست داد، فرصت‌هایی مانند ثروت، ازدواج و تشکیل خانواده. ما نیز با ورود به کنگره، فرصت‌های ارزشمندی در اختیارمان قرار گرفته است؛ فرصت‌هایی همچون حضور در لژیون، جونز،  ویلیام و درمان اعتیاد. این‌ها نعمت‌هایی هستند که باید قدرشان را دانست و از آن‌ها بهره گرفت. سؤال این جا است: آیا ما از این فرصت‌ها استفاده می‌کنیم یا خیر؟

وادی‌ها به ما آموخته‌اند که مسئولیت زندگی‌مان را بر دوش خداوند نیندازیم. خداوند به ما مشکلاتی داده است تا از طریق آن‌ها، مسیر حل مسئله را بیاموزیم و رشد کنیم. اگر بتوانیم از فرصت‌هایی که کنگره در اختیارمان قرار داده‌ است نظیرکتاب وادی‌ها و کتاب شصت درجه به درستی بهره‌برداری کنیم، مسیر رشد و تکامل را طی خواهیم کرد. در غیر این صورت، ممکن است همانند آن مرد داستان، طعمه گرگ شویم‌. گرگی که نماد نیروهای بازدارنده و تخریب‌گر درونی ماست. در کتاب شصت درجه، تصویری وجود دارد تحت عنوان (غسل در صحرا) که به ما یادآوری می‌کند، باران رحمت خداوند، همان آموزش‌های کنگره است. این آموزش‌ها می‌توانند ناپاکی‌هایی نظیر کینه، حسادت، غرور و سایر ضدارزش‌ها را از وجود ما بشویند. اما این‌ که از این باران رحمت بهره ببریم یا نه، کاملاً به انتخاب ما بستگی دارد. همان‌طور که باران ممکن است در هر لحظه قطع شود، آموزش‌ها نیز ممکن است به دلایل مختلف از دست بروند، عواملی چون سیل، جنگ یا هر اتفاقی دیگر. تا زمانی که این آموزش‌ها در اختیار ما است، بهتر است از آن‌ها استفاده کنیم تا خود را تعالی بخشیده و به تکامل برسیم.

در ادامه، بسیار کوتاه سعی می‌کنم یکی از تجربه‌های شخصی‌ام را که با وادی پنجم مرتبط است، با شما در میان بگذارم. حدود یک سال پیش، قرعه‌کشی‌ برگزار کردیم. در این قرعه‌کشی، خانمی افغانستانی شرکت کرده بود که علاقه‌مند بود حتماً در آن حضور داشته باشد. در ابتدا با حضور ایشان موافقت کردم، اما زمانی که قرعه‌کشی انجام شد و او به عنوان نفر دوم برگزیده شد، ناگهان احساسی در من ایجاد شد و با خودم گفتم: این خانم مستأجر است؛ اگر تصمیم بگیرد برود، دیگر چه کاری از من ساخته است؟ و از کجا می‌توانم دوباره او را پیدا کنم؟ در همان لحظه، مطالب وادی پنجم به ذهنم آمد؛ به‌ویژه مبحث (خودداری). به خودم یادآور شدم که باید تمرین خودداری داشته باشم و همان‌جا تصمیم گرفتم که بر اساس آموزش‌هایی که دیده‌ام، عمل کنم و خودداری را به‌ کار بندم. قرعه‌کشی ما همچنان ادامه دارد و آن خانم نیز باید به کشور خود بازگردد. این‌گونه مسائل نشان می‌دهند که آموزه‌های کنگره، به ویژه وادی‌ها، می‌توانند در موقعیت‌های مختلف زندگی، راهنمای ما باشند. امیدوارم که بتوانیم این آموزش‌ها را نه‌تنها بشنویم، بلکه آن‌ها را در زندگی‌مان به کار بگیریم و از آن‌ها بهره‌مند شویم.

اهدای لوح تقدیر به اعضاء لژیون سردار 

نفرات برتر آزمون حضوری 

تایپیست: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر ماهرخ (لژیون اول)
مرزبان کشیک: همسفر اعظم
عکاس: همسفر النا
ویرایش: راهنمای تغذیه سالم همسفر اعظم دبیر سایت
ارسال: راهنمای تازه واردین همسفر رقیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رازی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .