English Version
This Site Is Available In English

وادی پنجم و تاثییر آن روی من

وادی پنجم و تاثییر آن روی من

هفتمین  جلسه از دوره دهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی مسافران نمایندگی خیام نیشابوری در روزهای سه شنبه با استادی مسافر محسن و نگهبانی مسافرغلامرضا و دبیری مسافرهادی با دستورجلسه وادی پنجم و تاثیر آن روی من در تاریخ 31 تیر ماه1404 رأس ساعت  17 آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد: سلام دوستان محسن هستم یک مسافرعرض خداقوت دارم خدمت همگی.دستور جلسه وادی پنجم که میگوید در جهان ما  تفکر قدرت مطلق حل نیست بلکه با رفتن و رسیدن هست. وادی ها به نظر من به هم ربط دارند وادی یک تا چهار میگوید که وارد هر چیزی که میشوید باید تفکر کرد تفکر که کردید شما یک چیزی در ذهن دارید و تا به زبان نیاورید یا به کسی نگویید کاری انجام نداده اید.زمانی که به زبان آوردید باید وارد عمل بشوید یعنی آن کار را عملی کنید مثلاً من محسن که قبلاً داخل اعتیاد بودم هزار فکر کردم که اعتیاد را کنار بگذارم. فکرش را کردم به دوستان هم بیان کردم اما هیچ وقت عملی نکردم میخواستم عمل کنم اما دانایی و آگاهی تفکر را نداشتم میخواستم بهتر کنم یک اشتباه بد تری میکردم و از یک شاخه به شاخه دیگری میپریدم. جناب مهندس این سی دی ها را گذاشته صحبتهای یک مصرف کننده که با تمام سختی که بتواند به رهایی برسد چند بار ترک های ناموفق داشته تا اینکه به ماه رمضان رسیده و با الهام از ماه رمضان بایک فکر شروع شده و این فکر را به صحبت و عمل کردن رسانده و یواش یواش وارد این عمل شده و پشتکار داشته یعنی من محسن که آمده ام اینجا از دیشب فکر کردم با خودم صحبت کردم آمدم اینجا نشسته ام و دارم عمل میکنم و انجام میدهم این کار را. پس هر کاری که میخواهید انجام دهید اول فکر بعد عمل کردن به آن که در مسیر خودش اجرا کنیم.از روز پنجشنبه وارد تعطیلات دو هفته ای تابستان میشویم و آموزش های که گرفته ایم در این دو هفته با تفکری که ساخته ایم با آموزشهایی که دیده ایم عملی کنیم.مثلا میگویند بعد دارو نخوابید باید به یک تفکری برسیم که خوابیدن برای درمان مضر هست .آیا دارو را بالا پایین بخورم مشکل ایجاد میکند.پشت هر آدم موفق یک سری کارها و سختی ها را انجام داده .کسی که وارد پروسه درمان اعتیاد میشود سختی های خودش را دارد.من چند بار خواسته ام خودم را درمان کنم فکرش را کردم ولی عملی نشد و نتوانستم چون آموزش دقیقی پشت آن نبوده.یک تفکر خوبی نبود اما با آموزش های که در کنگره گرفته ام و در مسیر قرار گرفته ام سر وقت حاضر شدم و به حرف راهنما گوش کردم و سر وقت دارو را خورده ام و به رهایی رسیدم.قبلا که مصرف کننده بودم اصلا لذتی از زندگی نبرده ام نه خانواده ام را می‌دیدم نه یک اخلاق درستی داشتم. یکی از بچه ها می‌گفت یک روز با دخترم رفتم خیابان.بعد دخترم گفت بابا میدانی یکی از آرزوهای من را برآورده کردی.که با لباس خوب و آراسته با من قدم میزنی و دستم را گرفته ای...این از چی میآید از آن زمانی که مصرف کننده بودم و تفکر درستی نداشتم و راه درستی نمیرفتم. راهنما انگشت اشاره هست چون این راه رفته و تجربه کرده.پس با گوش کردن به حرف راهنما و سرسپردگی به رهایی می‌رسید و از زندگی لذت میبرید.ممنون که به حرفهای من گوش کردید.

عکاس: مسافر حسین ( لژیون یکم)

تایپ : مسافر هادی (لژیون چهارم)

بارگذاری: گروه خبری و سایت شعبه خیام نیشابوری

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .