English Version
This Site Is Available In English

در زندگی باید قناعت داشته باشیم

در زندگی باید قناعت داشته باشیم

جلسه هشتم از دوره هجدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره‌۶۰ نمایندگی بیستون کرمانشاه به استادی همسفر زهرا، نگهبانی همسفر لیلا و دبیری همسفر سحر با دستور جلسه «وادی پنجم (در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست، بلکه توام با رفتن و رسیدن آن را کامل می‌نماید.) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
قبل از این‌که جلسه را شروع کنم، لازم می‌دانم از گروه مرزبانی و نگهبان جلسه تشکر کنم که این فرصت را به من دادند و روزی من شد تا امروز در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم. رهایی‌های اخیر را تبریک می‌گویم ان‌شاءالله که پایدار و مستدام باشند؛ به‌قول آقای مهندس: «تا باد چنین بادا.» اگر درمورد دستور جلسه بخواهم صحبت کنم، من خودم وقتی بچه بودم شب‌ها که ماه و ستاره‌ها را نگاه می‌کردم از دور خیلی زیبا و قشنگ به‌نظر می‌رسیدند؛ ولی وقتی بزرگتر شدم و مستندهایی را دیدم فهمیدم مثلاً روی کره‌ ماه به‌خاطر این‌که باران نمی‌بارد، رد پای فضانوردانی که حدود ۵۰ سال پیش آنجا رفتند هنوز باقی مانده‌است. وقتی از نزدیک به ماه نگاه می‌کنیم، آن زیبایی و درخششی که از دور دیده می‌شود را ندارد. ما انسان‌ها هم دقیقاً همین‌طور هستیم. مثلاً همان‌طور که آقای مهندس می‌گویند: «انسان ۷۰ یا ۸۰ کیلو گوشت که با لباس‌های شیک و ظاهری آراسته دیده می‌شود»، آیا درون آن فرد هم به همان اندازه زیباست؟ قطعاً همیشه این‌طور نیست.

ما آدم‌ها از درون خودمان چیز زیادی نمی‌دانیم؛ درحالی‌که درونمان خیلی با بیرونمان فرق دارد. در یکی از وادی‌ها گفته می‌شود که ما در این جهانی که زندگی می‌کنیم، درواقع در۳ تا جهان زندگی می‌کنیم. جهان بیداری، یعنی همین دنیای خودآگاه که در آن زندگی می‌کنیم. جهان خواب و جهان ذهن که دنیای خیلی بزرگی است، حتی عظیم‌تر از آن چیزی که فکرش را بکنیم. اتفاقات زیادی در این جهان ذهن می‌افتد. ما در آن زندگی و برنامه‌ریزی می‌کنیم و حتی تفکر هم یکی از حرکت‌های ذهنی است که در همین جهان ذهن اتفاق می‌افتد. از وادی اول تا وادی چهارم، در‌مورد تفکر صحبت می‌شود؛ این‌که اصلاً تفکر چیست؟ تفکر یک حرکت از مبدأ به مبدأ دیگری است و این‌که چه‌طور اتفاق می‌افتد. وادی پنجم یک تلنگر به ما می‌زند و می‌گوید: «دیگر تفکر بس است چه‌قدر می‌خواهی فقط فکر کنی؟ وقت آن است که این فکرها را عملی کنی»؛ یعنی حالا زمانش فرا رسیده که قدم برداری و آن تفکرات را به عمل تبدیل کنی. در یکی از سی‌دی‌های آقای مهندس یک مثال خیلی قشنگ زده می‌شود می‌گوید: یک مردی بوده که یک الاغ داشته‌است. در خورجینش یک طرف گندم بوده و طرف دیگر سنگ گذاشته بوده که تعادل داشته باشد. یک نفر از آنجا رد می‌شود و می‌گوید: «خدا خیرت بده، چرا یک طرف خورجین را سنگ گذاشتی؟ سنگ‌ها را دربیار و گندم‌ها را نصف کن و در دو طرف بریز این‌طوری هم تعادل حفظ می‌شود و هم کارت بهتر راه می‌افتد.» آن مرد می‌گوید: «چه فکر خوبی! چه ذهن باهوشی! معلوم است آدم دانا و فهمیده‌ای هستی!» بعد آن پیشنهاد را اجرا می‌کند. بعد می‌گوید: «تو که این‌قدر فکرت خوب است، حتماً باید مال و اموال زیادی داشته باشی!»

می‌گوید: «زندگی‌ خوبی داری، حتماً وضعت خیلی خوب است!» می‌گوید: «نه هیچی ندارم!» می‌گوید: «خب خدا خیرت بده. من با این‌که فکر ناقصی دارم، حداقل یک خانه و زندگی از خودم دارم.» بعد گندم‌ها را دوباره در یک‌طرف و طرف دیگر را پر از سنگ‌ می‌کند. نتیجه‌اش این است که تفکر خالی اصلاً به درد نمی‌خورد و تفکری که به عمل و عملیاتی تبدیل نشود، هیچ ارزشی ندارد. ما در ذهنمان کارها را راحت می‌چینیم. در کتاب، مثال ساندویچ را زده یا هر چیز دیگری که بخواهیم انجام بدهیم، در ذهنمان خیلی راحت تصویر می‌سازیم. من همین الآن بگویم: یک لیوان نوشابه که در آن ۲ تا یخ باشد. قطعاً قشنگ در ذهن تک‌تکمان تصویرش ساخته می‌شود؛ ولی این‌که بخواهم واقعاً بلند شوم، قدم بردارم، زحمت بکشم، نوشابه بیاورم، در آن یخ بندازم و ... ؛ پس برای این‌که آن فکر به نتیجه برسد، باید برایش وقت بگذاریم، حرکت کنیم و قدم برداریم.

اگر ما بخواهیم این ساختارها را عملیاتی کنیم به آرامش نزدیک می‌شویم؛ وقتی من بخواهم به آرامش نزدیک شوم؛ باید آن پاکسازی و سازندگی را از خودم شروع کنم. در کتاب ۳ تا اصل را توضیح می‌دهد و می‌گوید: وقتی من فکر سالمی داشته باشم؛ خواه ناخواه گفتارم سالم می‌شود، وقتی‌که گفتار من سالم باشد، عمل من هم سالم می‌شود و این باعث حال خوب من می‌شود. ما چیزی‌که می‌گوییم را باید قبولش داشته باشیم. در یکی از سی‌دی‌ها که آقای مهندس می‌گویند: یک آدمی چندین سال در مکتب‌خانه به شاگردانش می‌گفت: که در مشکلات به خدا توکل کنید؛ ولی همان شخص وقتی بچه خودش در بیمارستان و در اتاق عمل بود پشت در اتاق عمل از استرس سکته می‌کند؛ چون نتوانسته بود خودش توکل کند.

از این‌که من فقط بلد باشم و دانستن من فقط کافی نیست؛ عمل کردن هم خیلی مهم است. مهندس می‌گوید: «تنها راهی که بخواهیم آب کثیف را تبدیل به آب زلال و آب قابل‌استفاده کنیم؛ آب باید تصفیه شود.» انسان هم اگر بخواهد از یک انسان نامتعادل و به‌هم‌ریخته به یک انسان متعادل تبدیل شود؛ باید تزکیه و پالایش شود و ۷ پله را سر راهمان قرار می‌دهد که این پله‌هایی را که من الآن می‌خواهم بگویم دلیل بر این نیست که ما صد‌درصد آن‌ها را انجام بدهیم؛ حتی ما ذره‌ای به آن‌ها نزدیک بشویم یک اتفاق‌هایی درونمان می‌‌افتد. این ۷ تا پله در وادی پنجم شامل موارد زیر است: ۱_  برگشت از ضدارزش‌ها: که درواقع همان توبه‌کردن است که ما هر کاری که انجام بدهیم می‌دانیم که این کار ارزشی یا ضد‌ارزشی است به کار می‌آید یا به کار نمی‌آید، اگر ضدارزشی است که انجامش ندهم. همان فرامینی که خداوند می‌گوید و همان چیزی که خرد جهانی دارد، مثل همان رشوه گرفتن و رشوه دادن که کار اشتباهی است.

پیمان‌شکنی کار اشتباهی است. تجسس در کار دیگران هم اشتباهی بسیار بزرگ‌تر است. بنابراین من سعی می‌کنم این کارها را انجام ندهم. ۲_ خودداری: وقتی نمی‌دانم کاری درست است یا نادرست اصلاً سراغش نمی‌روم. ۳_ قناعت: در زندگی باید قناعت داشته باشیم؛ هم برای محکم کردن پایه‌های مالی زندگیمان و هم برای این‌که از طبیعت الهام بگیریم. طبیعت از زمینی که آب شور دارد، شیرین‌ترین طالبی‌ها و زیباترین گل‌ها را به ما می‌دهد؛ پس ما هم می‌توانیم با کمترین امکانات، بهترین نتایج را به دست بیاوریم. مثلاً من برنامه‌ای در گوشی‌‌ام داشتم که با معرفی ۴ قلم از صیفی‌جات، یک غذای خوشمزه و مفید به من پیشنهاد می‌داد و این به‌نظر من نوعی قناعت بود؛ با چیزهای ساده، بهترین امکانات و بهترین چیزها را فراهم می‌کردم.۴_ صبر: صبر یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های زندگی ماست. صبر، مثل درختی است با طعمی تلخ؛ صبر کردن آسان نیست، بلکه کاری سخت و طاقت‌فرساست، اما در‌نهایت میوه‌ای شیرین دارد. وقتی از این مرحله عبور کنیم به پیروزی می‌رسیم.

همان کسی‌که می‌گوید: "پایان شب سیه، سفید است. " ۵_تجسس، قضاوت و غیبت: پله پنجم که دستور جلسه چند وقت قبل بود: قضاوت و جهالت و آن قضاوتی که خودسرانه انجامش می‌دهیم.
مثلاً من خیلی کنجکاوم و ببخشید فلان اتفاق چه شد؟ در‌حالی‌که اول تجسس می‌کنیم، دوم قضاوت و خودمان هم حکم صادر می‌کنیم. بعد هم می‌رویم می‌نشینیم پای همان درخت پوسیده‌ غیبت که آقای مهندس همیشه از آن حرف می‌زند؛ همان دیواری که یک روزی ممکن است روی سر خودمان خراب شود. می‌نشینیم غیبت می‌کنیم که همه‌اش از روی جهل و ناآگاهی است.۶_ پس‌انداز: آقای مهندس همیشه‌ روی آن تاکید دارد و به یاد دارم که سال ۱۳۹۲ گفتند: «خانم‌ها به جای این‌که مبل و پرده بخرید، طلا بخرید. پول‌هایتان را یک‌جا پس‌انداز کنید که به دردتان بخورد؛ زیر فرش، در کاسه، هر جا که بشود فقط یک مقدار از پولتان را نگه دارید»، باید این را به بچه‌هایمان هم یاد بدهیم؛ از پول تو جیبیشان تو قلک بندازند و پس‌اندازش کنند و اما پله آخر ۷_  توکل، رضا و تسلیم: یعنی هر حرکتی که می‌خواهیم انجام بدهیم با توکل به خدا باشد و خدا را وکیل بگیریم. حالا اگر آن حرکت موافق خواسته‌ ما بود خب خوشحال و راضی‌ هستیم و اما اگر نبود ما گله‌مند می‌شویم و شکایت می‌کنیم؛ ولی مقام تسلیم یک جای خیلی بالاست. در اینجا، خواسته‌ای جزء خواسته‌ قدرت مطلق وجود ندارد؛ نه موافقتی و نه مخالفتی. رسیدن به این درک آسان نیست، ولی می‌توانیم کم‌کم به این‌ها نزدیک بشویم. در وادی پنجم، باید آن ساختارهای فکری را به عمل تبدیل کنیم فقط دانستن کافی نیست. همه می‌دانند که اینجا، جای درستی برای درمان اعتیاد است و من‌ هم خوب می‌دانم و خیلی هم به آن فکر می‌کنم؛ اما وقتی خودم قدم برنمی‌دارم، چه بخواهم و چه نخواهم به نتیجه‌ای نمی‌رسم؛ پس بهتر است که روی فکرهایی که کردیم قدمی برای زندگیمان برداریم.

مرزبانان کشیک: همسفر فریده و مسافر اقبال
تایپیست: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون اول)
عکاس: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر حمیرا (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون پنجم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بیستون کرمانشاه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .