جلسه دهم از دوره ششم جلسات لژیون سردار نمایندگی خمین با استادی خزانه دار لژیون سردار مسافر مهدی، نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر مجید با دستور جلسه "تخریبهای شیشه و مخدرهای جدید و درمان آن با متد کنگره ۶۰" در روز پنجشنبه ۲۶ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۳۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که به من اذن و اجازه داد تا امروز در این جایگاه خدمت کنم از نگهبان و دبیر لژیون سردار هم شکر میکنم که شرایط خدمت را برای من فراهم کردند. هر چقدر هم سپاسگزاری کنم نمیتوانم قدر و منزلت آن و خوشحالی که از نشستن در این جایگاه را دارم بیان کنم. دستور جلسه: شیشه و تخریبهای آن و درمان با روش دیاستی است.
داشتم پیش خودم فکر میکردم که من مصرف شیشه داشتهام اما نه آنقدر که بتوانم در مورد تخریبهای آن صحبت کنم. تخریبهایی که من در زمان مصرف داشتم خیلی بیشتر از مصرف شیشه بود. فکر میکردم که چرا شیشه آنقدر تخریب ایجاد میکند در قسمت جسم که سطح دوپامین را بالا میبرد، انرژیهای بدن را آزاد میکند و در صور پنهان چه اتفاقی میافتد؟
در ذهن خودم برداشت من این بود که بیشترین تخریب شیشه در اثر بیخوابیهایی است که به انسان دست میدهد. آن بیخوابی چه تخریبی ایجاد میکند؟
در اطراف هر انسانی یک هاله تابان وجود دارد که این هاله تابان از جسم و جان ما محافظت میکند و زمانی که افراد شبها نمیخوابند با مصرف شیشه یا هر چیز دیگری مسلماً انرژیهای کیهانی را جذب و کسب نمیکنند و این هاله تابان رفته رفته تخریب میشود و تا جایی پیش میرود که کلاً از بین میرود. این دستور جلسه به خود من هم ربط دارد من بعد از قطع مصرف ۷۰ روز سقوط آزاد داشتم در این ۷۰ روز شبها اصلاً خواب نداشتم و در این نخوابیدنها اتفاقاتی برای من افتاد که نباید میافتاد. کلیه حسها کور شد و آن هاله تابان که در موردش صحبت میکنیم اگر در موقع مصرف مقدار کمی از آن مانده بود در این بیخوابیها از بین رفت.
چیزهایی را میدیدم و حس میکردم که نباید آنها را میدیدم و حس میکردم نباید میشنیدم. من دریچهای را باز کرده بودم که نیروهای منفی حمله خود را از آنجا آغاز کرده بودند و مانند یک بختک به من چسبید. دقیقاً چسبیدن بختک به من زمانی بود که مصرف مواد نداشتم سقوط آزاد بودم تخریب جسم و تخریب سقوط آزاد بختکی را به من چسباند که با ورودم به کنگره حسی نداشتم. زمانی که به آن شبها برمیگردم میبینم آنقدر حسهای من کور شده بود آنقدر انفجار سلولی رخ داده بود زمانی که سیگار میکشیدم متوجه آن نبودم. بارها گفتم من ۶ ماه به کنگره میآمدم و میرفتم اما هیچ چیز متوجه نمیشدم و هیچ حسی نداشتم فقط و فقط میدیدم. حتی دیدن من هم دیدنی نبودT نور را نمیدیدم میدیدم که راهنما میآید مینشیند میرود دوستان عزیز دیگر را هم میدیدم اما هیچ حسی نداشتم.

یادم میآید گلریزان ۱۴۰۲ بود آقای بهرام استاد جلسه بودند من قبلاً با کنگره آشنایی داشتم و ایمان کامل به این مکان داشتم. استاد در مورد لژیون سردار صحبت کردند و من هم میخواستم مشارکت مالی انجام بدهم توان من ۲۰۰ ـ۳۰۰ هزار تومان بود پولی نداشتم. در آن ۶۰ -۷۰ روز تخریب به قدری زیاد بود که جایگاه انسانی زیر صفر و آن جهنمی که آقای مهندس در مورد آن صحبت میکند خودم را در آن جایگاه میدیدم از لحاظ مالی، اقتصادی و جایگاه انسانی آنقدر پست و حقیر شده بودم. به راحتی الآن که برمیگردم و نگاه میکنم قالب حیوانی که میگویند قالب من شاید هم کمتر از آن بود آنقدر قضیه وحشتناک بود. با صحبتهای آقای بهرام من عضویت خودم را در لژیون سردار اعلام کردم.
با کل توان مالی خود عضویتم را اعلام کردم اینکه میگویم کل توان مالی یعنی چیزی که کل پس انداز من بود نصف آن را تعهد کردم و نصف دیگر را پرداخت کردم. برای اینکه بخواهم سه قسط یک میلیون تومانی پرداخت کنم خیلی برای من سخت بود و پول زیادی بود، آنقدر ذهن من کوچک شده بود و جایگاه انسانی من آنقدر پایین آمده بود که یک میلیون تومان را خیلی پول میدیدم با پرداخت تعهدی که برای آن انرژی گذاشته بودم. همانگونه که خداوند در کلام الله مجید میفرماید: شما بخشش را انجام بدهید ما راههای نیکوتری را برای شما باز میکنیم.
راه نیکوتر برای من مهدی این نبود که به یکباره پولی گیر من بیاید و پولدار بشوم، نه این نبود! راه نیکوتر این بود که من تلاش میکردم تا تعهدی خودم را پرداخت کنم و هر سری که تعهدی خودم را پرداخت میکردم بیشتر متوجه میشدم که مهدی چه کسی است و انسان چگونه موجودی است و جایگاه انسانی کجاست. از آن طرف جسم من با روش دیاسدی داشت ساخته میشد. دقیقاً روزی که من اعلام عضویت سرداری کردم همراه بود با وادی نهم و اولین گشایش در حسهای من. مطلبی از کلام الله را دیدم که نوشته بود آیا ما سینه شما را گشاده نساختیم؟ آیا ما بار سنگین را از دوش شما برنداشتیم؟ داشتم فکر میکردم آن حس و حال بدی که من داشتم چگونه برداشته شد آیا چیزی به غیر از لطف و محبت خداوند بود؟ به غیر از آموزشهای ناب آقای مهندس بود؟ به غیر از این بستری که در لژیون سردار اتفاق افتاده است؟

من نمیتوانم برداشتی که از لژیون سردار دارم را بیان کنم. من زاده لژیون سردار هستم. لژیون سردار جایگاه انسانی را به من برگرداند. اگر من یک مقدار کمی احترام دارم در بیرون از کنگره یا در کنگره این را مدیون لژیون سردار هستم. بدهکار لژیون سردار هستم، بدهکار کنگره هستم. من خیلی دوست دارم بچهها بیایند و در این بازی شرکت کنند تا بتوانند عبور کنند. مشکل و گیر من در لژیون سردار حل شد زندگی من لژیون سردار است، خانواده من لژیون سردار است.
زمانی که ما در این لژیون از بخشش صحبت میکنیم از همین بخشش است که ما آرام آرام به عشق میرسیم و آن را میتوانیم به خانوادهها هدیه بدهیم. خدا را هزاران بار شکر میکنم که توانستم در خانه هم این بازی را اجرا کنم. وقتی که از مال خودت میگذری بسیاری از مسائل پیش پا افتاده و چیزهایی که در شأن انسانیت نیست از آنها میگذری. از بسیاری از مسائل میگذری، روی خیلی از مسائل که ارزشی ندارد گیر نمیکنی.
امیدوارم که بتوانم ادای دین کنم به لژیون سردار و این حالی که من از لژیون سردار به دست آوردم. امیدوارم بتوانم این اندک آگاهی که از بخشش به دست آوردهام بتوانم آن را انتقال بدهم و خدمتگزار کنگره ۶۰ باشم. از کلیه عزیزانی که صد خودشان را گذاشتند و تعهدیشان را پرداخت کردند بینهایت سپاسگزارم. از همه دوستان که با انرژی خودشان من را همراهی کردن سپاسگزارم.

نویسنده و تایپ مطلب: دبیر محترم لژیون سردار مسافر مجید
ویراستار، عکس، تنظیم و بارگذاری: مسافر حجت
مرزبان خبری: مسافر محمد
اعضای لژیون سردار نمایندگی خمین
- تعداد بازدید از این مطلب :
109