جلسهی سوم از دورهی دهم جلسات لژیون سردار کنگره ۶۰؛ آقایان مسافر نمایندگی رودهن با استادی راهنمای محترم مسافررحیم، نگهبانی پهلوان مسافر مهدی، دبیری مسافر احمد و خزانهداری راهنمای محترم مسافر یوسف با دستور جلسه «تخریبهای شیشه و مخدرهای جدید ودرمان آن با متدDST» روز دوشنبه 25 خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶ آغاز به کارکرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
من جدیداً به نتیجهای رسیدهام که در کنگره مهمترین کاری که میتوانم انجام بدهم، حضور داشتن است. خیلی این موضوع مهم است، فارغ از اینکه خدمت کنیم یا نکنیم. آیه شصت سوره عنکبوت میگوید؛ چه بسیار جنبدگانی که قدرت بهدستآوردن روزی خود را ندارند، بگو ما هستیم که به آنان و شما روزی میدهیم و خداوند به همه چیز دانا و بینا است، اگر ما بدانیم که روزی ما دست خداست، فکر میکنم خیلی کارها برایمان راحت میشود.
من میخواهم سوالی از خودم بپرسم، داخل کنگره ۶۰ چه کاری دارم و چه میکنم، بعد از شش سال حضور و باتوجهبه درمانشدنم، چرا من اینجا هستم، چرا باید بهاصطلاح خدمت کنم؟ چرا باید در گلریزان شرکت کنم و پولی پرداخت کنم، چرا وقتی سبد میآید، نباید بگذارم بدون اینکه پولی انداخته باشم، رد شود؟ آمدم درمان شدم و میتوانم بروم. جواب این سؤال را اول میخواهم به خودم بدهم.
خوب دستور جلسه شیشه است، من در جاده خاوران یک کارگاه MDF داشتم، با اینکه هروئین مصرف میکردم، ولی کارم را داشتم و دستوپاشکسته جلو میرفتم و خلاصه کارگاه و زندگیام را اداره میکردم. یک عزیزی برای کارکردن پیش ما آمد، به من گفت میخواهی هروئین را کنار بگذاری؟ شیشه را آورد و به من معرفی کرد، البته برای راحتی خودش این کار را انجام داد. صبح روز بعد که به کارگاه میرفتیم، در مسیر پایپ را دست من داد و نفهمیدم کی ظهر شد. چند روزی گذشت و هر روز میگفتم برویم و شیشه بگیریم. وقتی او را سوار میکردم، دیگر برایم مهم نبود که الان کارگرها پشت درب کارگاه منتظرم هستند. چند روز که گذشت متوجه شدم که این چیزی نیست که بتوانم راحت از دستش راحت شوم، از همان موقع شروع به جنگیدن کردم که این موضوع را کنار بگذارم، اما نشد و سالها درگیرش بودم.
کار به جایی رسید که ورشکست شدم، از آن منطقه خارج دور شدم و در جای دیگری کارگاه زدم. در آنجا هم بعد از مدتی صاحبملک تمام دستگاهها را بهجای اجاره از من گرفت. دیگر هیچ اعتباری در خانه و خانواده نداشتم و به جایی رسیدم که همه از من قطع امید کرده بودند.
.jpg)
برای کار به اصفهان رفته بودم و کاری که باید سریع انجام میشد را یک ماه آنجا ماندم، تمام نمیشد و در این مدت تمام حقوقم را گرفتم. در راه برگشت بنزین تمام کردم و کسی را نداشتم که از او پول بنزین بگیرم، (این را بگویم که در آن زمان همسرم باردار بود و منتظر من بود که بروم و او را به بیمارستان ببرم، اوضاع زندگیام خیلی در هم و آشفته بود). در آن لحظه فقط مادرم به یادم آمد، به او زنگ زدم و او با دلسوزی مادرانه مبلغی برای من واریز کرد.
وارد کنگره شدم، واقعاً زندگیام عوض شد و اینقدر کمک و لطف خدا زیاد بود که من را در این مسیر قرارداد تا با همه آن تنشها بهراحتی درمان شدم، خدمت کردم، کار پیدا کردم و تمام اعتباراتم برگشت. حالا درست است که من مثلاً بگویم؛ چرا سی دی که ۶ تومان بود، ۷ تومان شده؟! یا بگویم آمدیم اینجا که گوشمان را ببرند! اگر کنگره نبود، با آن مصرف وحشتناک، من و خانوادهام به واسطه من نبودند.
در نهایت هیچ دلیلی برای حضور در کنگره، لژیون سردار و شرکت در گلریزان ندارم، اصلاً بخششی نیست، فقط میدانم وظیفه من است، اگر این کار را نکنم، فوقالعاده آدم ناسپاسی هستم.
تنظیم و ارسال: سایت نمایندگی رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
144