یازدهمین جلسه از دوره هفتم لژیون سردار نمایندگی عطار نیشابوری در روزهای سهشنبه با استادی: مسافر حسن و نگهبانی: مسافر عباس و دبیری: مسافر محمدعلی و خزانهداری: مسافر ناصر با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» در تاریخ ۱۷ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵: ۳۰ دقیقه آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسن هستم یک مسافر، خداوند را شاکر و سپاسگزارم که در کنگره ۶۰ حضور دارم و از راهنمای خوبم آقای یوسف و همه دوستانی که کمک کردند به این حال خوب برسم کمال تشکر رادارم به ایجنت شعبه آقای مهران خدا قوت عرض میکنم، از گروه مرزبانی قدیم و جدید و همه خدمتگزارانی که در رهایی تکتک ما نقش دارند کمال تشکر رادارم. دستور جلسه قضاوت و جهالت است. اگر بخواهم در مورد دستور جلسه سخن بگویم، قضاوت به معنای حکم دادن و جهالت به معنای نادانی است.
من مسافر قبل از ورود به کنگره در عمق تاریکیها بودم در قبل کنگره من تجربه سقوط آزاد را داشتم و به میزان کمتری در تاریکیها بودم اما زمانی که به دنیای اعتیاد و تاریکی برگشت کردم، بیشتر به عمق تاریکیها فرورفتم و به انجام کارهای ضد ارزشی، دروغ گفتن و قضاوت کردن مشغول شدم، ولی خدا را شکر از زمانی که ره جوی کنگره شدم با کمک دوستان خدمتگزار و کنگره ۶۰ و استاد عزیزم آقای یوسف آموزشها را گرفتم و حال اینکه آموزشها را گرفتم باید آنها را کاربردی کنم و اگر کاربردی نکنیم مقصر خودمان هستیم و آبروی علم به عمل آن است.
در زمان تاریکی دیگران را خیلی مورد قضاوت قرار میدادم، اصلاً وقتشناس نبودم و در کار خودم، با دروغ گفتن و بهانهتراشی مشتریهای خودم را نگه میداشتم، مثلاً ماشینم خراب است، ماشینم پنچر است، تعمیر کنم میآیم ... ولی خدا را شکر از زمانی که ره جوی کنگره شدم، به نظر خودم تا میزان ۹۰ درصد تغییر کردهام و انجام کارهای ضد ارزشی من بسیار کم شده است و دروغ گفتن من کم شده است. خدا را شکر میکنم که در مسیر ارزشها حرکت میکنم.
در مورد لژیون سردار، قبل از کنگره بخشش را داشتم، اما آن بخشش در مسیر ضد ارزشها بود، سفری که در کنگره آغاز کردم بسیار سفر پر ماجرایی بود، من با تأخیر ۲ الی ۳ ماهه و با مراجعات زیادی پذیرش شدم، بعد از پذیرش حدود دو ماه از سفرم گذشته بود پسرم دیسک کمر گرفت و مشکلات درمان ازیکطرف و از طرفی نبود پسرم در سرکار شدیداً احساس میکردم و عملاً یک نیروی خودم را از دست دادم، در سرکار هم چک داده بودم و بدون تاریخ بود و اهرم فشاری بود برای من که کارم را تعطیل نکنم، از طرفی نبود پسرم کار با ماشین به من فشار میآورد، از طرفی هم کشاورزی به من فشار میآورد و این در حالی بود که یکی از دوستان بهصورت غیر عمد به زندان افتاد و کار او هم بهاجبار به کشاورزی من اضافه شد و عملاً کشاورزی من کارش دو برابر شد، مانده بودم چهکار بکنم.

در اوایل کنگره فشار زیادی را متحمل شدم میخواستم قید کنگره را بزنم ولی چون خواسته درمان داشتم را رها نکردم، بااینهمه مشکلات متعدد خدا را شکر به رهایی رسیدم به قول راهنما اذنش صادرشده بود، در صراط مستقیم ریگهای بیابان به شما خدمت و کمک میکنند.در زمان گلریزان راهنما آقای یوسف برای من سردار، دنور و پهلوان را توضیح دادند و من با تفکر و توکل بر خدا دنور شدم و اتفاقات بسیار زیبایی برایم افتاد، نه اینکه ۵۰ میلیون پرداخت کردم ۵۰۰ میلیون از آسمان برای من ریخت ولی اتفاقات بسیار زیبایی افتاد که از ۵۰۰ میلیون خیلی ارزشمندتر است و خودم آن را حس میکنم و حال باید برای پختگی هنوز به کنگره بیایم چون اصلاً من تعادل نداشتم و در زمان مصرف توانایی صحبت کردن را نداشتم الآن هم کمی استرس دارم ولی با آموزشهای کنگره و راهنمای خوبم و خواسته خودم خدا را شکر قویتر شدهام.
در طول سفر اول فقط یک جلسه غیبت کردم و آنهم مریض شدم خیلی دوست داشتم به کنگره بیایم چون در عمق تاریکی بودم و دوست داشتم حالم خوب شود و خدا را شکر به حال خوب رسیدم. وقتشناس شدهام، دروغ نمیگویم و حتی دروغ مصلحتی هم نمیگویم از دروغ کوچک هم حالم بد میشود.
خدا را شکر دنور شدهام و در آینده فکرهای بزرگتری به امید خدا در سردارم و بازهم ممنونم از همه دوستان که مرا یاری کردند و اگر تنها میبودم نمیتوانستم ماندگار باشم در قبل از کنگره شاید بالای ۵۰ میلیون تومان به پزشک دادهام که درمان بشوم اما فایده نداشته است و اصلاً قادر نبودن بند اعتیاد را از من بکنند چون دانشش را نداشتند ولی به کنگره آمدم و روی دارو رفتم و بهراحتی درمان شدم کمی در پلههای آخر اذیت شدم چون چیپس و پفک که نمیخوردیم تریاک و شیره بوده است و خدا را شکر یک ماهی است روزبهروز حالم بهتر میشود. ممنونم از اینکه به مشارکت من گوش کردید.

تایپ و نگارش: مسافر احمد لژیون چهارم
عکاس: مرزبان خبری مسافر جلال
- تعداد بازدید از این مطلب :
61