هشتمین جلسه از دوره دهم کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی خیام نیشابوری در روزهای پنجشنبه به استادی مسافرعلی و نگهبانی مسافرروح ا... و دبیری مسافرمجید با دستورجلسه مصرف شیشه و هروئین، در تاریخ 26 تیرماه 1404 رأس ساعت 17 آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:سلام دوستان علی هستم یک مسافر ،عذرخواهم کمی استرس دارم،دخترم زمین خورده بود و از صبح درگیر درمانگاه بودم و فرصت نکردم به منزل بروم خیلی سعی کردم به آرامش برسم اما هنوز موفق نشدهام از آقا علیرضا تشکر میکنم که استادی جلسه را به من واگذار کردند ازراهنمای خوبم تشکر میکنم که سالها مرا حمایت کرد تا بتوانم روی پای خودم بایستم و کمی استقلال داشته باشم،علی کسی که زمانی به کنگره آمد برای مصرف شیشه الان اینجا در خدمت شماست تا آموزش بگیرد،در مورد مصرف شیشه بیش از ۱۰ مطلب آماده کرده بودم اما الان قادر به بیان آنها نیستم،بنده سابقه حضور در کمپ دماوند را دارم به مدت ۲۱ روز،بلافاصله بعد از خروج از کمپ در اولین ایستگاه اتوبوس سبزوار مواد تهیه کردم،وقتی که در شهرستان فیروزه بودم،بعداز ده روز مشکلی برای پاهایم به وجود آمد و دچار ضرب خوردگی شد به همین دلیل دوباره به مصرف شیشه روی آوردم و شیشه را به داخل کمپ بردم که در داخل کمپ مصرف کنم اما مسئولان کمپ متوجه این شدند و با آب سرد و چیزهای دیگر تنبیهم کردند،به اراک رفتم و آنجا استادی که زیر نظر او درمانم را شروع کرده بودم خواستههای عجیبی از من داشت،روی قدمها کار میکرد و استاد جلسه نیز بود تا اینکه بعد از چند سال آقا مسلم پیشنهاد کرد که به کنگره بیایم دو سال هم ایشان را سر کار گذاشتم و پیچاندم و به کنگره نیامدم زیرا با خود میگفتم که اصلاً کنگره جای مهمی برای من نیست،بعد از دو سال به کنگره آمدم و رهجوی قاسم آقا شدم،قبل از اینکه به کنگره بیایم آقا علیرضا مرزبان شعبه بود ،روزی که به کنگره آمدم حتی قادر به نشستن روی صندلی هم نبودم حتی توان صحبت کردن یا حتی گوش کردن به حرفهای دیگران را نداشتم،از عجیبترین عوارض مصرف بیرویه شیشه که من داشتم این بود که ۱۱ روز مصرف شیشه پیاپی داشتم و در این ۱۱ روز نتوانستم بخوابم ، هیچ چیز دیگر برایم مهم نبود،فقط دو چیز اینکه شیشه خوب از کجا پیدا کنم و چقدر کار کنم،هر چقدر هم کار میکردم چیزی عایدم نمیشد چون باید تمام درآمدم را صرف خرید مواد میکردم،روزی در شهر رشت بودم با فاصله کمی از جایی که من ایستاده بودم گشت نیروی انتظامی و بسیج ایست بازرسی داشتند و من تنها فکرم این بود که چگونه شیشه مصرف کنم داخل ماشین که آنها ببینند ولی مرا دستگیر نکنند،تخت ماشین را کشیده و برعکس دراز کشیدم و شروع کردم به مصرف شیشه،منتظر این بودم که کی صبح بشود بار ماشینم را خالی کرده و به سمت تهران حرکت کنم بدون بار،آن زمان روی تریلی سواری کش کار میکردم،چند روز قبل هر خواهرم به من میگفت زمانی که تو شیشه مصرف میکردی حتی شیشه کشیدن و مصرف مواد را هم بلد نبودی نی را در دستم گرفته بودم و بست را داخل دهنم گذاشته بودم،خدا را شکر میکنم که در کنگره هستم،زمانی که برای مصرف کراک در بیمارستان ابن سینا مشهد بستری بودم دست و پایم را بسته بودند و حق هیچگونه اعتراضی نداشتم تا ۸ روز شربت OT به من میدادند،روز اول از هشت قطره شروع شد روز دوم ازه کشیدن یک نخ سیگار را به من دادند و خدا را شکر میکنم که حالا به کنگره آمدهام،اینها را میگویم که دوستان دیگر را ببینند و درس عبرت بگیرند و این تخریبها را انجام ندهند،آنقدر دوز مصرفم بالا رفته بود که تریاک را تنها مصرف نمیکردم،تریاک شیره متادون و انواع قرصها را با هم مخلوط میکردند و هر ساعت تکهای از آن را میخوردم و همینها باعث بیتعادلی من شده بود که روزی برای اینکه چادر روی ماشینم را ه تکهای از آن پاره شده بود تعمیر کنم به بالای ماشین رفتم و از ارتفاع ۵ متری به روی زمین افتادم و سه ماه به کما رفتم نزدیک به یک سال فلج بودم و چندین عمل پزشکی انجام دادم عمل سوم پزشکیم بسیار سنگین بود،چون آموزههای آقای مهندس را گوش میکردم از ۳ فوق متخصص مغز و اعصاب مشاوره پزشکی گرفتم،دو نفر از آنها این قضیه را رد و تنها یکی از آنها تایید کرد و مرا به جراح پلاستیک معرفی کرد جراح پلاستیک هم تنها ۴۰ درصد تضمین کرد که عمل جراحی پلاستیک موفقیت آمیز باشد،اما همه اینها گذشت و روزهای ی سخت را پشت سر گذاشتم به کمک خداوند و آموزههای آقای مهندس و حمایت راهنمای خوبم قاسم آقا،خداوند را شاکرم که توانستم از بند مواد مخصوصاً شیشه رهایی پیدا کنم،بعضی روزهایی که یکار هستم به جاده صومعه میروم و ۸ تا ۱۰ کیلومتر دو میدانی انجام میدهم و لذتش را میبرم،خداوند را شاکرم و دوباره از راهنمای خوبم قاسم آقا تشکر میکنم که در این مدت حامی بنده بودند،علی که نمیتوانست صحبت کند راه برود یا حتی در جلسه بنشیند زیر بال و پر بنده را گرفت و امروز بزرگترین معجزه زندگیم این است که در جمع شما دوستان نشستم و آموزش میگیرم،ابتدای جلسه خیلی استرس داشتم اما الان خدا را شکر استرسم رفع شد،خداوند را شاکرم که به آرامش رسیدم و از همه شما خوبان متشکرم که با سکوت زیبایتان به حرفهای من گوش کردید.

عکاس وتایپ: مسافر علی (لژیون یکم)
بارگذاری: گروه خبری و سایت شعبه خیام نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
85