ششین جلسه از دوره سی و یکم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لوئی پاستور با استادی مسافر هادی، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه «تخریب های شیشه و مخدرهای جدید و درمان آن با متد DST» در روز دوشنبه بیست و سوم تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
ابتدا خدا را شکر میکنم که توفیق حضور در این جایگاه را پیدا کردم. واقعاً باعث افتخار است که در چنین محیطی آموزش میگیرم. در همین ابتدا از همه خدمتگزاران و عزیزان کنگره ۶۰، بهویژه جناب آقای مهندس که چنین فضای ارزشمندی را فراهم کردهاند، صمیمانه سپاسگزاری میکنم. بیشک این مکان برای افرادی چون من که روزگاری درمانده بودند، مأمنی شد برای نجات. همچنین از نگهبان محترم بابت اعتمادی که به بنده داشتند و اجازه دادند این جایگاه را تجربه کنم، تشکر ویژه دارم. از تکتک اعضای کنگره و خدمتگزاران گرامی، بهخصوص راهنمای عزیزم، جناب آقای عماد، نیز بسیار سپاسگزارم که با اعتمادشان، بنده را در مسیر سفر اولی موفق یاری کردند.
دستور جلسه امروز در خصوص "تخریبهای شیشه و مخدرهای جدید و روش درمان آن با متد DST" است. راستش را بخواهید، ابتدا که به من اطلاع دادند قرار است در این جایگاه صحبت کنم، احساس کردم این موضوع ارتباط مستقیمی با من ندارد، چرا که هرگز مصرف شیشه نداشتم. اما وقتی به گذشته برگشتم، به یاد آوردم زمانی که شیشه تازه وارد بازار شده بود و به آن "آیس" میگفتند، این ماده به من پیشنهاد شد، ولی خوشبختانه هرگز آن را مصرف نکردم. این اتفاق دو نتیجه مهم در زندگی من داشت: اول اینکه وارد تخریبهای عمیقتری نشدم، اما دوم که شاید مهمتر هم بود، این بود که درگیر منیت و غرور شدم؛ چرا که خود را با مصرفکنندگان شیشه مقایسه کرده و خود را برتر میدیدم. همین نگاه باعث شد که تخریب اعتیاد در من به شیوهای دیگر شکل بگیرد، و با قطع و وصلهای پیدرپی و توجیههای گوناگون، مدتها در تاریکی باقی بمانم. شاید اگر شیشه مصرف میکردم، زودتر به ته خط میرسیدم و عمق فاجعه را درک میکردم.
در همین مسیر به مثالی از یک ضربالمثل قدیمی رسیدم؛ فردی که پوستینی را برای شستوشو کنار رودخانه برده بود و آن پوستین را آب برد. وقتی برای نجاتش به داخل رودخانه پرید، اطرافیان فریاد میزدند: "رها کن، غرق میشی!" و او پاسخ میداد: "من رها کردم، این منو ول نمیکنه!" بعدها فهمیدند به جای پوستین، خرسی را بغل کرده است! دقیقاً داستان من نیز همین بود؛ من میخواستم مواد را رها کنم، اما آن مرا رها نمیکرد.

از آنجا که هیچکس و هیچجایی را قبول نداشتم، با روشهای شخصی خودم جلو میرفتم، تا اینکه خدا را هزاران بار شکر با کنگره آشنا شدم. وقتی وارد کنگره شدم، همه دوستان با محبت و حمایتشان باعث شدند سفر بسیار خوبی را آغاز کنم، و همه اینها را مدیون اعضای کنگره هستم. دو نکته همیشه در ذهن من بوده که دوست دارم آن را با دوستان سفر اولی در میان بگذارم: اول "پیوند محبت" است؛ همان چیزی که ما را به هم متصل نگاه میدارد و باعث شد سفر اول موفقی را تجربه کنم. دوم "فرمانبرداری" است؛ چیزی که در گذشته نداشتم، اما بعد از دو سه ماه تصمیم گرفتم بهطور کامل فرمانبردار باشم. با خودم عهد کردم که اگر بعد از ۴۴ سال زندگی، شش ماه فرمانبرداری نتیجه نداد، چیزی را از دست نمیدهم. اما اگر نتیجه داد، زندگیام نجات پیدا میکند.
امروز همزمان با لژیون سردار است و میخواهم شعری را در این مورد بخوانم:
"شکر نعمت، نعمتت افزون کند / کفر نعمت از کفت بیرون کند"
گاهی شکر نعمت، از خود آن نعمت شیرینتر است. امروز که در آرامش و سلامت هستم و دیگر آن استرسها، نگرانیها، تحقیرها و درگیریهای ذهنی را ندارم، احساس میکنم باید شکر این نعمت را بهجا بیاورم. کنگره تنها جایی است که بدون چشمداشت، عشق میبخشد. هیچکس از من توقعی نداشته، اما من امروز وظیفه دارم که با پرداخت سهمی در این مسیر، قدردانی خود را نشان بدهم. به قول معروف:
"بیمایه فطیر است."
اگر فردی توانایی مالی ندارد، موضوعی نیست، اما اگر من توانایی دارم و کمکی نمیکنم، کوتاهی از من است. هدف من از این سخنان صرفاً یادآوری یک حقیقت است، نه تبلیغ یا توقع بازگشت مادی؛ اما قطعاً هر کمکی که انجام دهیم، روزی باز خواهد گشت، زیرا:
"تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن / که خواجه خود روش بندهپروری داند."
از اینکه به صحبتهایم گوش دادید، صمیمانه سپاسگزارم.
ضبط و تایپ: مسافر اکبر
عکس: مسافر مسلم
ارسال: مسافر حمید
ویرایش: مسافر حسام(گروه سایت نمایندگی لویی پاستور)
- تعداد بازدید از این مطلب :
109