جلسه چهاردهم از دوره چهل و ششم جلسات آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی خمین با استادی مسافر پهلوان صامت، نگهبانی مسافر سیفالله و دبیری مسافر حسن با دستور جلسه " قضاوت و جهالت " در روز پنجشنبه ۱۹ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان صامت هستم یک مسافر؛ تشکر میکنم از ایجنت محترم، گروه مرزبانی و همه دوستان عزیزی که جزو یک خانواده هستیم. دستور جلسات کنگره ۶۰ دقیقاً مثل صفحه کیبورد یک پیانو میماند. وقتی که یک انسان آموزش میگیرد آهنگساز میشود پشت پیانو مینشیند و شروع به زدن پیانو میکند به واسطه آن آموزشهایی که گرفته میبینید یک آهنگ خیلی زیبا و یک صدای بسیار قشنگ میتواند بنوازد.
دستور جلسات هم در کنگره ۶۰ به همین صورت است، وقتی انسان دستور جلسات را به خوبی یاد بگیرد و از آنها عبور کند و آن مغز کلمه دستور جلسات را میفهمد؛ بعد نگاه میکنیم میبینیم آهنگ زیبای رهایی به گوش میرسد. خیلی مهم است چرا رابطه کاری و مالی در کنگره ۶۰ نباید انجام بگیرد، کنگره میگوید میدانم و تو هم میدانی که چرا نباید انجام شود و چه عواقبی دارد آیا توی مسافر هم میدانی؟ همین امسال بود ماه مبارک رمضان داشتم تلویزیون نگاه میکردم دیدم در برنامه زندگی پس از زندگی نشان میداد یک جایی بود مثل یک حرم مانندی بود یا یک امامزادهای بود و یک انسان قد بلند آنجا ایستاده بود، بالا فرشتهها ایستاده بودند و انسانها میآمدند با لباسهای سفید و گویهای سفید یا خاکستری دنبال آنها میآمد آن شخصی که جلو ایستاده بود و آن نگهبانانی که آنجا ایستاده بودند اجازه نمیدادند که گوییهای سیاه وارد حرم شوند. وقتی آن انسان وارد میشد او را به سمت حرم روانه میکردند دقیقاً مثل کنگره است ما وقتی وارد کنگره میشویم مکان مقدس و امنی میباشد که هر شخص با ورود در آن باید حرمتهای آن را حفظ کند حالا چه اتفاقی میافتد؟ من وقتی ورود میکنم در کنگره ۶۰ سیاهیهای من بیرون کنگره ۶۰ میماند می آییم اینجا و ما بیشتر با سفیدیها و حس و حال خوب یکدیگر آشنا میشویم و وقتی که با حس و حال خوب یکدیگر آشنا میشویم و یکدیگر را درک میکنیم. این صفات بد ما هستند که با یکدیگر درگیر میشوند و باعث میشود که انسان را از این مکان مقدس و امن دور کند. پس دستور جلسهها به هم ربط دارند و دستور جلسه این هفته قضاوت و جهالت است. یک جایی حضرت نوح میبیند که کشتی حرکت میکند آب آمده همه جا را فرا گرفته و پسرش تلاش میکند که از کوه بالا برود به درگاه خداوند پناه میبرد و میگوید خدایا مگر من نبی و پیامبر تو نیستم؟ زیرا او تنها پیامبری بود که مستقیماً با خداوند صحبت میکرد من نبی تو هستم من پیامبر تو هستم فرزند مرا نجات بده زیرا فرزند خیلی عزیز است، مادر و پدر هر چقدر هم که فرزند بد باشد نمیتوانند فرزندشان را طرد کنند، هر طور که باشد خداوند در سوره هود فرموده چیزی را از من مخواه که به حقیقت آن آگاه نیستی چه بسا که تو از نادانان میشوی اگر این کار را انجام بدهی. قضاوت چیست؟ قضاوت از کلمه قضی میآید یعنی حکم صادر میکند، حکم دست ما نیست ما نمیتوانیم حکم صادر کنیم ما فقط باید محکوم بشویم به آن حکمی که برای ما صادر شده است و به خاطر این است که میگویند قضاوت فقط مخصوص خداوند است. خداوند حکم صادر میکند و ما اجرا میکنیم، ما مجری هستیم این حکم به چه صورت برای ما اجرا میشود؟ قاضی و قضاوت فقط برای خود شخص است من اگر قضاوت کردن و اندازه گرفتن خودم را در مقیاس طرف بغل دستی خودم بتوانم در ذهنم از بین ببرم کسی من را قضاوت نمیکند و این قضاوت به بیرون انتقال پیدا نمیکند، وقتی که من در درون خودم شروع میکنم به قضاوت کردن نفر بغل دستی خودم که قد و قواره خودم را نمیدانم. امروز آقای زرکش در دعای پایانی فرمودند امیرالمؤمنین فرمودند: یک دعایی هست که انسان اگر بتواند آن را انجام بدهد حتماً به خواسته خود میرسد و آن دعا این است امیرالمؤمنین فرمودند دو چیز است، ۱_ امورات دیگران در آن نباشد. ۲_ محیط دیگران در آن نباشد. مثلاً بگوید خداوندا چه میشد اگر خانه من هم اندازه خانه او بود؟ یا ماشینی که او دارد من هم یک ماشین مثل او داشته باشم یا ویلایی که او دارد من هم یک ویلا مثل آن داشته باشم خدایا به من بده تا من به بندههایت کمک کنم این میشود محیط و امورات تنها چیزی که انسان میتواند خواستهای نسبت به خودش داشته باشد خودش را قضاوت نکند همین من خودم را بگویم دائماً در حال قضاوت کردن خودم هستم، وقتی خودم را قضاوت میکنم ترس وجودم را میگیرد و وقتی ترس وجود مرا بگیرد میروم توی مقایسه و طرف مقابلم را قضاوت کردن که او را از خودم پایینتر بیاورم.
در سی دی نردبان آقای مهندس میگویند باید سرت را بگذاری زیر پایت تا بالا بروی، خواستههای نفست را زیر پا بگذاری تا بالا بروی ولی وقتی نگاه میکنی میبینی نردبان هم به سمت بالا دارد هم به سمت پایین اگر توی قضاوت ورود کنی و آن جهل و آن قضاوت بر من مسافر غلبه کند صد در صد از آن نردبان پایین میآیم پس هر کدام از ما میتوانیم یک نردبان چه برای صعود و چه برای نزول یکدیگر باشیم که آقای مهندس میگوید آنگاه که هر یادی جز یاد خداوند در تو جاری گردد همه آنچه را که از یاد برده بودی به یاد خواهی آورد. من چه چیزی را از یاد بردهام به چه صورت؟ الآن اول صحبتها دبیر جلسه حسن آقا گفت خدایا شکرت که ما اینجا آموزش میگیریم نه این درست نیست ما نه آموزش میگیریم نه آموزش میدهیم من در کسوت یک راهنما نه آموزش به کسی میدهم نه آموزش از کسی میگیرم ما فقط به یاد هم میآوریم. همه آن چیزی را که فراموش کرده بودیم شما به یاد من میآورید که من میتوانم آدم خوبی باشم. یک راهنما به یاد رهجویش میآورد که چه کارهایی میتواند انجام دهد میگوید تو میتوانی من توانستم و تو هم میتوانی من به یاد تو میآورم چون ما در پی هم روان شدهایم تا بدانیم آنچه را که نمیدانیم، این یک قسمت هست و یک قسمت هم برمیگردد به لژیون سردار شعبه خودتان، حالا آقای مهندس تا سر برج را وقت دادهاند باید این تعهدیها انجام بشود چون این تعهدیها تا قیام قیامت بر گردن انسان میماند چون بالای قولنامههای خانهای که امضا میکنید نوشته است ای کسانی که ایمان آورده اید وفای به عهد کنید وفای به عهد خیلی خوب است. حالا لژیون سردار یک شعبه چگونه است؟ لژیون سردار یک شعبه قلب تپنده آن شعبه است وقتی که یک شعبه قلب تپنده سالم داشته باشد نگاه که میکنی میبینی رهاییهای با کیفیت، سفر سیگار مرتب، رهاییهای جونز همه چیز مرتب است اینها را ما در ساختمان مرکزی چک میکنیم. دفتر سردار را در کل شعب چک میکنیم طبق آن سفر اولیهایی که دارد، طبق رهاییهایی که دارد، طبق آن رهاییهای سیگاری که دارد تعهدی و آن مبلغی که پرداخت کردهاند را چک میکنیم. این موارد را آقا بهروز هفتهها و ماهها مینشیند و چک میکند. چرا به این صورت است؟ خوب خیلی چیزها را به یاد من میآورد. در میآید تو مرزبان جلو میرود میگوید خوش آمدی جای خوبی آمدهای و او را به راهنمای تازه واردی معرفی میکند و میگوید برو بنشین و سه جلسه شما اینجا مهمان ما هستید میرود و مینشیند پیش آن راهنمای تازه واردین خودمان دیدهایم دیگر میگوید این پَک اوتی است این بسته اش است و این جهانبینی است و این مثلث درمان است این روان و جهان بینی است و غیره حالا باید بروی یک نفر را به عنوان راهنما انتخاب کنی، راهنمایان کسانی هستند که شال نارنجی به گردنشان است اینان یاران آقای مهندس هستند و چراغ هدایت به دستشان است. طرف میرود و یک نفر را انتخاب میکند و در لژیون مینشیند همه بیرون میگویند بچههای کنگره ۶۰ مواد میزنند درست است مگر غیر از این است همه ما مواد مصرف میکنیم ولی آیا این دارویی که ما مصرف میکنیم یا این اوتی که ما مصرف میکنیم تو را به سمت رهایی میبرد یا به سمت قهقرا؟ ما را به سمت مهر میبرد؟ دارد ما را از یک تاریکی بیرون میآورد و باز میرود در لژیون سیگار مینشیند و کم کم پلههایش را پایین میآورد و از آن تاریکی بیرون میآید. حال مسافر میپرسد که آن چیست که روی دیوار نوشته شده است اگر بنایی آباد باشد و ساکنین آن خراب باشند میگویند آن لژیون سردار است با خودش میگوید این لژیون پولدارهاست نخیر این لژیون ترک مواد است و این لژیون ترک سیگار و این لژیون ترک اضافه وزن و این هم لژیون ترک فقر است. یادتان باشد لژیون سردار لژیون قطع فقر است. فقر، تنگدستی را نمیگویم. فقر یعنی فقرات شکسته من ۱۰ میلیون توی جیبم دارم همسفر من میگوید ۳ میلیون به من بده، میگویم بابا دیروز من به تو ۳ میلیون دادم حالا یک ماه پیش بوده این میشود فقرات شکسته این انسان فقیر است. وقتی میآیی در لژیون سردار از فقر بیرون میآیی. میتوانی اگر ۱۰۰ هزار تومان در زندگی تو هست این ۱۰۰ هزار تومان را با دل باز خرج کنی، این لژیون سردار است بعد از آن هم من به شعبه خرم آباد رفتم یک بنده خدایی یقه من را گرفت و گفت ما که جرأت نمیکنیم از آقای زرکش بپرسیم این پولهایی که بچهها میریزند کجا میرود؟ من دیدم این بنده خدا فکر میکند این پولها در یک حساب سوئیس واریز میشود و یک نفر به نام حسین دژاکام به این حساب دسترسی دارد بقیه هم نگاه میکنند، به او گفتم این صندلی که زیر پای تو است این لژیون سردار است، این سنگ فرش لژیون سردار است، این نور داخل اینجا لژیون سردار است، این خنکی اینجا لژیون سردار است و تمام بچههایی که اینجا نشستهاند لژیون سردار هستند، کرایه اینجا از کجا میآید؟ به گفته آقا بهرام در آن شعبه ۴ یا ۵ میلیارد خرج شده است و مثل بهشت درست شده است این از کجا میآید؟ همین خود شما دادهاید به لژیون سردار، جای دوری نباید بروی همین صندلیهایی که آدامس را زیرش میچسبانید لژیون سردار است. امیدوارم که ما درک کنیم، بفهمیم که کجا هستیم چه وظیفهای بر گردنمان است و بعد از این چه باید بکنیم چون انسان تا یک مقطعی میتواند عشق را در درون خودش جاری کند از یک جایی به بعد عشق هم اگر در حالت سکون باشد گندیده میشود و میشود خود شیدایی مستان و از آنجا به بعد را باید تبدیل به عبادت کنی و عبادت خودش خدمت به خلق است. خدمت به همین برادرهای عزیز، خدمت به همین خواهرهای گل، ما همه جزو یک خانواده هستیم، ساعت ۵ در سرتاسر ایران یک نوشتار با یک دستور جلسه خوانده میشود. خانواده چه جوری است که میگویند خانواده بزرگ کنگره ۶۰ چیست خواهر و فرزند و برادر و همه جزو یک خانواده هستیم. دیدهام که میگویم وقتی میگوییم همسفران در آن مکان لامکان ندیدهام. من برادرم قبل از عید فوت کرد دیدم بچهها در آن مکان لامکان چطوری به یاری من آمدند، چطوری زیر جنازه را گرفتند، چطوری دویدند ما همدیگر را داریم و هیچکس را هم نداریم خودمان هستیم و گوشهایمان، فکر نکنیم کسی از بیرون به کمک ما میآید. باید خودمان کمک کنیم، باید به هم رسیدگی کنیم باید درد یکدیگر را بپذیریم و همدیگر را از آن عقبه رد کنیم. من دیروز هم در لژیون سردار گفتم، من دیروز در حیاط آکادمی یکی از راهنماها آمده بود دفترهای سیدی بچههاش داخل قطار مانده بود بچههای مشهد بودند این راهنما انگار آتش گرفته بود میدوید به این طرف و آن طرف و تقلا میکرد که بگوید سیدیهایش را نوشته من صدایش کردم و گفتم مگر نمیگویی سیدیهایش را نوشته گفت به خدا نوشته من خودم امضا کردهام رفت پیش آقای مهندس و آقای مهندس امضا کرد. وقتی آمد پایین دست رهجویش را گرفتم و گفتم دیدی چطور پرپر میزد، گفت آره، گفتم من که نمیدانم ولی میگویند یک صور پنهانی هست و یک بُعد دیگری هم هست اگر روزگاری در آن بعد دیگر رفتی و راهنمای تو احتیاج به شهادت داشت دستت را بالا میگیری و میگویی این راهنما من را از آن عقبه عبور داد و رد کرد. این فک رقبه است و رد کردن، امیدوارم اینها را ما درک بکنیم و قدر راهنماها و پیشکسوتان را بدانیم قدر خودمان را بدانیم. من تا زمانی که حُب خودم را نداشته باشم محب نمیشوم و محبوب هم نمیشوم و تا زمانی که به درد خودم نخورم به درد هیچ احدالناسی نمیخورم. من اول باید به درد خودم بخورم و خودم، خودم را درمان کنم، بیام به درد بقیه هم بخورم، امیدوارم همه ما بتوانیم راه خودمان را پیدا بکنیم.
از اینکه به صحبتهای من گوش دادید سپاسگزارم.
نویسنده و تایپ مطلب: مسافر میلاد
عکاس: مسافر رضا
ویراستار: مسافر حمید
تنظیم و بارگذاری: مسافر حجت
مرزبان خبری: مسافر محمد
گروه سایت مسافران نمایندگی خمین
- تعداد بازدید از این مطلب :
228