جلسه ششم از دوره سی ام کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان، با استادی راهنما مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر عظیم و دبیری مسافر ناصر با دستور جلسۀ «قضاوت و جهالت» و «تولدپنجمین سال رهایی و آزادمردی راهنما مسافر جلال» پنجشنبه ۱9 تیر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
سپاسگزار خداوند هستم که به بنده این فرصت را داد که یک جلسه دیگر بعد از مدتها در خدمت مسافران و همسفران عزیز شعبه سهروردی باشم. انشاالله که جلسه خوب و پرباری را در کنار شما داشته باشیم. من امروز میخواهم یک تفاوتی قائل بشوم، ما امروز دو دستور جلسه داریم ولی من میخواهم به سه دستور جلسه تشبیه کنم دستور جلسه قضاوت و جهالت و جشن آقا جلال محوری یک دستور جلسهام خودم میخواهم اضافه کنم از حس خودم در مورد این شعبه که برای من خیلی مهم است. مورد قضاوت و جهالت کمتر کسی از ما وقتی وارد کنگره ۶۰ شد چه قسمت همسفران و چه قسمت مسافران این فکر را میکرد که اینجا غیر از درمان اعتیاد در مورد موضوعات دیگری بحث کنند.
اینجا در مورد موضوعاتی بحث میشود که شاید کمتر جایی یا هیچ جایی در مورد مواد مخدر بحث شود. از دید من مواد مخدر مثل یک ماری است که یک سر آن مصرف مواد مخدر است و یکسر دیگرش درمان مواد مخدر اما به نظر من هزار سر دیگر هم دارد.
عوارض اعتیاد همین قضاوت کردن است همه انسانها قاضی به دنیا میآیند مگر نه اینکه ما جانشین خداوند بر روی زمین هستیم پس ما از همه صفات خداوند هم داریم به خداوند صفت قاضی الحاجات را میگویند، ولی من اگر در راستای صراط مستقیم حرکت بکنم و گوش به فرمان باشم میتوانم در مقام یک قاضی دادگستری که اطلاعاتی دارد قضاوت کنم.
قضاوت به دو دسته تقسیم میشود یکی در مقام قضاوت است مثل قاضی که بین دو نفر قضاوت میکند این در بخش فیزیک است ولی در ماورا فیزیک کسی که صفت خداوندی را دارد میآید و میخواهد قضاوت کند اولاً که من ناآگاه هستم و ما در کنگره میگوییم بهترین قاضی کسی است که دوربینش طرف خودش باشد.
من اگر اطلاعات و آگاهی در صراط مستقیم داشته باشم میشوم جز مقربین درگاه خداوند ولی اگر در ضد ارزشها باشم و اطلاعات کافی نداشته باشم همیشه سمت و سوی قضاوتم به طرف دیگران باشد قضاوت من میشود قضاوت اهریمنی میشود و هر چیزی را که از دست دادم از خودم است و نابترین انرژی را باید از سمت خودم خرج دیگران بکنم که بیفایدهام است و گرانبهاترین آنها زمان است چون آگاهی ندارم زمان خود را خرج دیگران میکنم.
دیگرانی که اصلاً به من مربوط نیست و هر انرژی که از طرف من بدون آگاهی به طرف دیگران برود ضررش برای خودم است و چرا من بیایم تخریب برای خودم ایجاد کنم در موضوعی که هیچ ارتباطی به من ندارد و نقطه مقابل قضاوت در ناآگاهی جهالت است.
یک مثلثی در کنگره برای ما تصویب کردهاند به نام مثلث جهالت ترس، منیت، ناامیدی کسانی که در صراط مستقیم نباشند جاهل هستند و آگاهی ندارند و ترس و ناامیدی و منیت به سراغ آنها میآید چه کسانی میآیند و دیگران را قضاوت میکنند ترسوها این کار را میکنند کسانی که ناامید هستند کسانی که منیت دارند و خودشان را برتر از دیگران میدانند چون خودش را برتر از دیگران میداند در مسائلی دخالت میکند که هیچ مربوط به او نیست.
در کنگره ۶۰ میگویند هر موادی و هر چیزی که انسان را از حالت طبیعی خارج میکند مواد مخدر است دید ما به مواد مخدر از نظر تریاک شیر هروئین و شیشه است درمان جسم روان و جهان بینی را در بر میگیرد وقتی که ما بخواهیم قضاوت نابجایی داشته باشیم و در چیزی که به ما مربوط نمیشود زمان و انرژی خود را برای آن بگذاریم نسبت به آن ناآگاه هستیم برای ما تخریب به وجود میآورد پس قضاوت کردن بیجا هم جز حرمتهای کنگره ۶۰ است.
دستور جلسه این هفته بیربط به دستور جلسه هفته قبل نیست. آنچه که مرا از تعادل حالت طبیعی خارج میکند، برای من حرام است و هرگز نباید وارد این موارد شوم. ما به کنگره ۶۰ وارد میشویم تا درست زندگی کردن را بیاموزیم و قطع مصرف مواد و درمان آن، بهانهای است برای ورود من به کنگره.
حال چرا همسفرانی که مصرفکننده نیستند در کنار ما قرار میگیرند؟ جواب این سوال این است که خسارتهایی بابت اعتیاد ما به آنها وارد شده است و متعاقباً آنها نیز میبایست به طور کامل بازسازی شوند.به طور خلاصه، قاضی به شخصی گفته میشود که بین دو فرد آگاه ناآگاهانه حضور دارد. این موضوع در مورد بحث فیزیکی و قضاوت است، اما ما بیشتر مباحثمان در مورد قضاوت کردن در صور پنهان است.
خودمان را ارزان نفروشیم و افراد را مورد قضاوت قرار ندهیم و سعی کنیم بیشتر قاضی خودمان باشیم. چرا که افرادی که به این گونه عمل میکنند، به تکامل رسیدهاند. در دعای کنگره، ما همیشه میخوانیم: «خداوندا، میخواهیم به مکانی برسیم که از آن انشعاب یافتهایم». حال این سوال پیش میآید که آیا فردی با افکار مخرب میتواند به مکانی برسد که از آنجا انشعاب یافته است؟
آیا با فیزیک خراب میتوان به آنجا رسید؟ ما بایستی همزمان هر دو را در تعادل رو به سمت ارتقا پیش ببریم. امید داریم که بتوانیم در کنگره ۶۰ آموزشهای سازنده را دریافت کنیم و باعث یادگیری این آموزشها در دیگران شویم. اما دستور جلسه دوم، پنجمین سال رهایی آقا جلال عزیز است. به یمن دستهای پیدا و پنهان در کنگره، جشنهایی فراهم شده است تا بتوانیم در کنار هم رهایی یک فرد از دام اعتیاد و تخریبهای مرتبط با آن را جشن بگیریم.
همه ما با حال خراب وارد کنگره شدهایم و آقا جلال نیز مبرا از این موضوع نبود. من در قسمت لژیون سیگار در خدمت ایشان بودم. ایشان فردی بسیار فرمانبردار و احساساتی بود که با کمترین موضوع، احساساتی میشد. خدمتگزاری خالص و بیریا در تمام جایگاههایی بود که خدمت مینمود.
آقا جلال در زمانی که شعبه سهروردی افتتاح شد، با تمام مشکلاتی که وجود داشت، به جهت کمک به درمان افراد دیگر مصمم تلاش نمود. در لژیون سردار به نشان دنوری و پهلوانی منتسب شد و یکی از افتخاراتی که ایشان به آن دست یافت، جایگاه راهنمایی بود که بنده به آن میبالم. ما امروز پنجمین سال رهایی ایشان را جشن میگیریم و حضور ایشان و افرادی همچون ایشان را افتخاری بر دفتر کنگره میدانیم.
این جشن را خدمت همسفران و رهجوهای آقا جلال، و در رأس آن آقای مهندس و خانواده محترمشان، و همچنین خدمت آقای مجید فروغی تبریک عرض میکنم و از همگی شما که به صحبتهای بنده توجه کردید، تشکر میکنم.
.jpg)
اعلام سفر راهنما مسافر جلال:
آخرین آنتی ایکس مصرفی: شیره و هروئین
تخریب: بیش از ۱۳ سال
مدت سفر: ۱۰ ماه و سه روز
راهنما: مسافر مجید فروغی
روش درمان: DST
داروی درمان: شربت OT
مدت رهایی: ۵ سال و چهار ماه
در ادامه درمان سیگار داشتم. ۱۱ ماه و ۱۲ روز سفر داشتم به راهنمایی آقا علیرضا رضازاده
مدت رهایی: پنج سال و ۱۵ روز
ورزش در کنگره: شنا و والیبال
.jpg)
آرزوی راهنما مسافر جلال:
سلام دوستان جلال هستم یک مسافر. امیدوارم خدا من را یاری کند که کاری نکنم که بندم از بند کنگره ۶۰ باز شود.
سخنان راهنما مسافر جلال:
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهیست. خوب من خداوند را شاکر و سپاسگزارم که به من اجازه داد تاریکیها و ظلمت را ببینم تا پس از ورود به کنگره ۶۰ بتوانم از این روشنایی درک بسیار بالایی داشته باشم و در ادامه از مهندس حسین دژاکام و خانواده محترمشون تشکر میکنم که این بستر را فراهم نمودند برای افرادی مثل من جلال و همنوعانم تا در زیر این سقف به درمان و آرامش برسیم.
از راهنمای خوبم ا مجید فروغی تشکر میکنم که امروز جاشون بسیار خالیه و تشریف ندارند و برای بنده زحمات بسیار زیادی کشیدند و امیدوارم که هر کجا که هستند خداوند بهترینها را نصیبشان بفرمایند و از استاد عزیزم آقا علیرضا که امروز قبول زحمت فرمودند و تولد ۵ سال رهایی و آزادمردی بنده را جشن گرفتند سپاسگزارم.
در ادامه از همسفرم تشکر میکنم که با خوب و بد بنده همیشه ساختهاند و من این سخن را در همه تولدها به زبان آوردم که ۸۰ درصد همسفرها تمام سختیها و خوبی و بدیها مسافرها اختهاند خوب من اولین بار در سن ۱۳ الی ۱۴ سالگی بودم که با یک جمع ۱۳ نفره به باغ رفتم و مواد مخدر مصرف کردم اوایل به صورت تفریحی بود و بعد به مرور ماهی یک بار و بعد از آن به طور مداوم هر روز مصرف مواد مخدر داشتم.
تا اینکه بعد از آن ازدواج کردم و پدر بنده یک واحد آپارتمان به بنده داد که در همسایگی بنده در طبقه بالا انوادهای بودند به اسم آقای رضایی اهل کرمان و همیشه در حال مصرف مواد مخدر که از آن به بعد خانهشان میرفتم و با ایشان مواد مخدر مصرف مینمودم و در واقع در آن زمان سوء مصرف یک نیروی بسیار خوب برای نیروهای اهریمنی بودم به هر آنچه که به من گفتند به خوبی اجرا مینمودند.
تا اینکه در سال ۱۳۹۸ با یک حال خراب وارد کنگره ۶۰ شدم و جلسه سوم تازه واردین بنده مصادف شد با پنجمین سال رهایی آقا مجید فروغی و استاد جلسه دیده بان محترم اصغر آقا منصوری بودند و با توجه به اینکه صحبتهای ایشان بسیار دلنشین بود جهت استعمال سیگار از جلسه خارج نشدم زیرا تمامی صحبتهای ایشان و خانم ناهید در مورد بنده و همسفرم صادق بود.
با مشاهده ایشان و درمان شدنشان متوجه گردیدم که من هم درمان میشوم و پس از آن وارد لژیون آقا مجید فروغی شدم. جلسه سوم تازهواردین من مصادف شد با پنجمین سال رهایی آقای فروغی. در آن جلسه، آقای اصغر منصوری، دیدبان عزیز، استاد جلسه بودند. بعد از صحبتهای آقای منصوری، آقای فروغی شروع به صحبت کردند و هرچه گوش میدادم، بیشتر متوجه میشدم که من و آقای فروغی دقیقاً مثل هم به همسفرهای خود آسیب رساندهایم.
من تصمیم گرفتم به لژیون آقای فروغی بروم، اما مجبور شدم چند روزی منتظر بمانم تا یک نفر از لژیون آقای فروغی رها شود. سپس آقای فروغی با مرزبانی صحبت کردند و یک رهایی داشتند و من وارد لژیون آقای فروغی شدم. تقریباً دو ماه از سفرم گذشته بود و میدیدم که آقا اسماعیل، اسامی تمام بچهها را بلد است.
من هم دوست داشتم اسامی بچهها را یاد بگیرم. راهنما از ما میخواست که تصویرسازی رهایی را در ذهن خود ایجاد کنیم و من یاد گرفتم که هنگام دعاهای خود، هر آنچه میخواهم را طلب کنم. در یکی از دعاهای خود از خداوند خواستم که بتوانم اسامی بچهها در کنگره را یاد بگیرم و آنها نیز من را بشناسند.
از آنجایی که آقای مهدی فروهر یکی از الگوهایی بودند که میدیدم در کنگره به خوبی سفر میکنند، بیشتر سوالاتی که داشتم را از ایشان میپرسیدم. رفتهرفته به گونهای شد که ما مشغول خدمت کردن در کنگره شدیم و من میدیدم که بچههای کنگره، تکتک اسم من را صدا میزنند و میتوانستم متوجه شوم که دارم شناخته میشوم. روزی آقای مهدی به من گفتند که برای مشارکتی فردا از من میخواهند که ایشان را همراهی کنم.
با خودروی خود به دنبال من آمدند و ما مقداری آبلیمو و شکر تهیه کردیم. مشارکت ایشان این بود که شعبه سلمان فارسی را شربت و شیرینی دهیم. در آن زمان، من یک فرد بازاری بودم که از بین انگشتان دست من، قطرهای بخشش نمیچکید.
فردای آن روز، آقا مهدی فاکتور خرید را به من دادند و گفتند که مبلغ ۷۵۰ هزار تومان پرداخت کردهاید و X مقدار دیگر باید پرداخت کنید. من این مبلغ را پرداخت کردم و زمانی که میخواستم به خانه بروم، احساس میکردم از خوشحالی با موتورسیکلت خود پرواز میکنم. پس از این، آقا مهدی از من خواست که به لژیون سردار بروم. در آن پنجشنبه در شعبه سلمان، من کمی دیر حضور پیدا کردم.
ورودی شعبه سلمان از شیشههای سکوریت بود و از آنجایی که این شعبه بسیار مقرراتی بود، دربهای سکوریت را بسته بودند. من شنیده بودم که لژیون سردار است و در بین افرادی که داخل شعبه بودند به دنبال درجهدار نظامی میگشتم تا ببینم این سردار کیست. وقتی دقت کردم، متوجه شدم که همه همانهایی هستند که همیشه در شعبه حضور دارند.
وقتی که آقا مهدی از جلسه بیرون آمدند، از ایشان پرسیدم که من نتوانستم سردار را ببینم. او لبخندی دوستانه به من زد و موضوع را برای من باز نمود و من تازه متوجه شدم که سردار کیست. به لطف خدا و به دست آقا مهدی، من وارد لژیون سردار شدم. با ورود به لژیون سردار و مشارکتهای مالی، حال و هوای بهتری پیدا کردم و بچههای کنگره نیز مرا بیشتر شناختند. من اینجا بخشندگی را یاد گرفتم و برای دنوری با آقا مهدی اقدام کردم.
بعد از آن، من به شعبه سهروردی آمدم و ارتباط ما با آقا مهدی همچنان ادامه داشت. از آقا مهدی و آقا اسماعیل، هملژیونیهای خودم، تشکر میکنم. همچنین از دوستانی که امروز تشریف فرما شدند، از تکتک شما تشکر میکنم. از بچههای لژیون ششم و رهجوهای خودم تشکر میکنم. از آقای عباس رجبی که هفت ماه زحمت کشیدند و به دنبال من میآمدند و مرا به شعبه میآوردند و باعث شدند که بعد از ۸ ماه، من مجدداً به کنگره بیایم.
اگر ایشان نبودند، من جلال هم امروز نبودم.
تشکر میکنم از کمک راهنمای محترم، حسن آقا صادقی، کمک راهنمای تازهواردین، آقا محمد جواد سبحانی، و از آقا علیرضا نیز تشکر میکنم. تشکر ویژه از اصغر آقا غلامی، ایجنت نمایندگی سهروردی، و همینطور از آقای امیر ایزدان. تکتک شماها را دوست دارم و برای شما آرزوی بهترینها را از خداوند متعال دارم. از اینکه به صحبتهای بنده گوش دادید، متشکرم.

ضبط صدا : مسافر رضا ل5
تایپ: مسافر مسلم ل۵، مسافر ایمان ل1، مسافر نوید ل۸، مسافر جواد ل۱۹
تنظیم و ارسال: مسافر جواد ل14
مسافران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
231