دومین جلسه از دور سوم لژیون هماهنگی خدمتگزاران کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان همسفر در نمایندگی آکادمی، با استادی همسفر میلاد، نگهبانی ایجنت محترم همسفر محمد و دبیری راهنمای محترم همسفر روزبه، با دستور جلسه «وادی سوم و تاثیر آن روی من»، پنجشنبه 12تیر ۱۴۰۴ ساعت 09:45 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
در مورد دستور جلسه وادی سوم، باید دانست هیچ موجودی بهاندازه خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند. من تنها کاری که میکردم این بود که فقط به خویشتن خویش فکر میکردم، فقط به خودم فکر میکردم. برایم مهم نبود که بقیه چه می شوند. برایم مهم نبود که برای دیگران چه اتفاقی میافتد و چه رقم میخورد.
همیشه اگر کسی کاری میکرد که برایم لذت بخش نبود و خیلی جالب نبود، سریعاً لج میکردم. در سیدی هم آقای مهندس میگویند.
لجبازی یکی از خصوصیات شدید من بود. هر کسی هرکاری با من میکرد، من هم دو برابر لج میکردم و تا آن کار را انجام نمیدادم دلم خنک نمیشد و رهایش نمیکردم.
وقتی که به کنگره آمدم دیدم که واقعاً چقدر بد بوده است و خودم سعی میکردم این را روی کسی پیاده کنم که خودم دوستش ندارم. از آدمهای لجباز متنفر بودم. حتی خود استاد امین هم میگویند: که او دزد است و من از آدمهای دزد خوشم نمیآید در صورتیکه خود من دزد هستم. این ذره هایی که برایم پیش آمد فهمیدم که واقعاً یکی از خصوصیات اخلاقی خودم ترس است و برای این که ترس نداشته باشم به خیلی از چیزها پشت میکردم و همه چیز را به گردن بقیه میانداختم.
میگفتم که خب من که کاری نکردهام، مقصر اوست. با بقیه بحث و دعوا میکردم که چطور تو به خودت اجازه دادهای که همچین کاری را بکنی. میگفت که تو خودت انجام دادهای و خودت گفتی که اینطوری باشد، می گفتم نه.
چون اصلاً حاضر نبودم ایرادم را بپذیرم. واقعاً وقتی که پله پله در کنگره جلو آمدم،الان هم آنترس در من هست و پله پله دارد کم میشود و حذف میشود و آرام آرام دارم انجام میدهم ولی باز هم گاهی وقتها به سراغم میآید.
استاد امین در سیدی غیب میگویند که هیچ چیزی از بین نمی رود مانند ترس،خشم، نا امیدی، همهاش هست، ولی خب درصد اش خیلی کمتر شده است.
داشتم سی دی غیب را گوش میدادم، استاد امین یک جمله خیلی قشنگی میگویند، که من همیشه از یک سری از چیزها فرار میکردم که آنها برای من بودند ولی من فرار میکردم و خوشم نمیآمد در صورتیکه همان چیزی بود که منخودم میخواستم.
ذرات خود من بود که نشان میداد که من به کدام سمت میروم. خود آقای مهندس هم میگویند که گرم، گرمی کشید و سرد،سردی. من خودم هم همیشه تلاش میکنم که به سمت چیزهایی که برای من نیست، نروم. در مشکلاتی که برایم پیش میآید خیلی وقتها نمیدانم که چکار کنم. واقعاً صبر میکنم که ببینم چه اتفاقی برایم می افتد. سعی و تلاش میکنم و همه را کاملاً به خدا نمی سپارم، که خدایا خودت درستش کن.
چون واقعاً یک سری مسائل سختی که برایم پیش میآید بطور خیلی عجیب و غریبی حل میشود. وقتی تلاش میکنم می بینم که آن چیزی بوده است که برای من ساخته شده است، آن چیزی بوده که در حد توانایی حل کردن مشکلات من بوده است. واقعاً الان یک اتفاق عجیبی که برای من افتاد این بود که من که از کوچکترین حرف اضطراب میکشیدم از ترسم اضطراب خیلی شدیدی میگرفتم، وقتیکه دیدیم که برایم دیگر مهم نیست که مشکل چه هست، الان طوری شده است که میگویم هر مشکلی پیش بیاید، حل اش میکنم. دیگر تفکراتم را درگیر ترسم نمیکنم.

تایپ و ویراستاری: همسفر بهنام (لژیون اول)
تصویربردار: همسفر محمدجواد (لژیون چهارم)
تهیه و تنظیم: سایت همسفران آقا، نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
96