English Version
This Site Is Available In English

قضاوت محصول جهالت پنهان

قضاوت محصول جهالت پنهان

حدود دوازده سال پیش، در یکی از محیط‌های کاری‌ام، رویدادی رخ داد که تأثیر آن تا مدت‌ها در ذهن و روابط من باقی ماند. به واسطه حرفی که از قول یکی از همکارانم شنیده شد ـ بی‌آنکه مشخص باشد گوینده‌ اصلی چه کسی بوده ـ ذهن من وارد فرآیند تحلیل و قضاوت شد. اطلاعات من ناقص بود، اما قاطعیت ذهنم کامل. من با تکیه بر مشاهداتی سطحی و برداشت‌هایی شخصی، نتیجه‌ای گرفتم و آن نتیجه را حقیقت انگاشتم. بدون آن‌که مطمئن باشم، در ذهن خود فردی را به‌عنوان عامل اصلی انتخاب کردم و این قضاوت به مرور بر رفتارم با او نیز تأثیر گذاشت. هرچند که به‌صورت مستقیم چیزی نگفتم، اما لحن، نگاه، و طرز برخوردم تغییر کرد. آن رابطه ساده و بی‌مسئله، به‌تدریج تبدیل به سردی، بی‌اعتمادی و نهایتاً خصومت شد. احساس ناامنی در هر دو سوی این رابطه شکل گرفت و در نهایت، یک ارتباط انسانی به نقطه گسست رسید. با گذشت زمان، متوجه شدم آن‌چه بر سر این رابطه آمد، بیش از آن‌که نتیجه یک سوءتفاهم باشد، حاصل جهلی درونی بود که خود از آن بی‌خبر بودم. من ناآگاه بودم از ناآگاهی خویش و گمان می‌کردم آن‌چه می‌دانم کافی‌ است و آن‌چه می‌بینم، تمام واقعیت است. اما واقعیت، همیشه لایه‌هایی دارد که از دیدم پنهان می‌ماند.

اگر آن روزها با آموزه‌های کنگره۶۰ آشنا بودم، شاید مسیر دیگری را انتخاب می‌کردم. اما در آن زمان، دانایی‌ام محدود به تجربیاتی ناقص و برداشت‌هایی سطحی بود. استاد امین در سی‌دی «قضاوت» به نکته‌ای بنیادین اشاره می‌کند: زمانی که انسان خود را معیار تشخیص حق و باطل قرار می‌دهد، وارد مسیر قضاوت نادرست می‌شود. من دقیقاً درهمین مسیر قرار گرفته بودم و معیارم برای سنجش دیگران، تصورات شخصی‌ام بود که طبیعتاً نتیجه هم چیزی جز تخریب نبود؛ هم برای خودم، و هم برای دیگری. سال‌ها بعد، با ورود به کنگره و دریافت آموزش‌ها، آرام‌آرام با این حقیقت روبه‌رو شدم که انسان، آن‌گاه که ندانسته‌هایش را نادیده می‌گیرد، به قضاوت‌های خطرناک روی می‌آورد و این قضاوت‌ها، پیش از هر چیز، به خود انسان لطمه می‌زند. دیگران ممکن است از قضاوت ما بی‌خبر باشند، اما ما خود در آتش آن خواهیم سوخت.

یکی از مهم‌ترین ابزارهایی که برای مقابله با این میل ذهنی به قضاوت آموختم، تمرین دادن ذهن به مثال نقض بود. هرگاه در گذشته کسی را قضاوت می‌کردم و بعد متوجه اشتباه بودن قضاوتم می‌شدم، با خود تکرار می‌کردم: گمان کردم فلان موضوع حقیقت دارد، اما بعد آشکار شد که نادرست بوده، پس احتمال خطا در قضاوت‌هایم وجود دارد. با این تمرین، ذهن من کم‌کم آموخت که هیچ‌گاه نمی‌تواند به‌طور کامل به برداشت‌هایش اعتماد کند و این تمرین کوچک، کمک کرد تا فضای ذهنم بازتر، پذیرا‌تر و فروتن‌تر شود. اکنون، هرگاه در شرایطی مشابه قرار می‌گیرم، پیش از هر واکنشی، سخن آقای مهندس در ذهنم طنین می‌اندازد: «حسن‌ظن داشته باش.» همین جمله‌ کوتاه، همچون چراغی راهنمای من شده است. نگاهی مثبت به دیگران و پیش‌فرضی بر نیت خیر آن‌ها، ذهن را از اضطراب و تردید رها می‌کند. با حسن‌ظن، انسان نه تنها با دیگران صلح‌آمیزتر زندگی می‌کند، بلکه در درون خود نیز به آرامش می‌رسد.

نگاه بدبینانه، انرژی روانی انسان را تحلیل می‌برد اما نگاه خوش‌بینانه، حتی اگر گاهی اشتباه باشد، باعث حفظ روابط و آرامش می‌شود و مهم‌تر از همه، از ما انسانی‌ با آرامش می‌سازد.امروز، نسبت به آن همکارم حس بدی ندارم. نمی‌دانم آیا واقعاً آن‌چه شنیدم حقیقت داشت یا نه، اما دیگر آن موضوع برایم اهمیت ندارد. آن‌چه برایم مهم است، درسی‌ست که از آن ماجرا گرفتم. درسی که شاید اگر زودتر می‌آموختم، از رنج بسیاری جلوگیری می‌شد اما اکنون که دانسته‌ام، قدردان آن خطا هستم، چراکه بذر دانایی را در خاک تجربه‌ام کاشت. من فکر می‌کنم پیش از آن‌که قضاوتی شکل گیرد، باید لحظه‌ای مکث کنم و اگر واقعا چیزی را نمی‌دانم به ندانستنم ایمان بیاورم و اگر ذهنم به سمت نتیجه‌گیری می‌رود، مثالی نقض برای آن بیابم، زیرا ذهن آن‌گونه که گمان می‌کنیم، آگاه و دانای کل نیست و اگر هم باشد، حس آلوده می‌تواند تصمیم‌گیری عقل را منحرف کند. تنها راه موجود این است که با آموزش، پالایش و تزکیه مداوم به‌تدریج به سوی نور دانایی حرکت می‌کند و اولین قدم، پذیرش و مشاهده این است که من قضاوت می‌کنم و در درجه بعدی باید از بیان قضاوت‌هایم خودداری کنم و پس از آن به مرور قضاوت‌های ذهنی هم کم خواهد شد که البته همه این‌ها باید در بستر زمان اتفاق بیفتد.

در مسیر دانایی، قضاوت جای خود را به درک، و جهالت جای خود را به پذیرش خواهد داد و آن‌گاه، انسان درون خود صلح را تجربه خواهد کرد؛ صلحی که به آرامی، به روابط او نیز نفوذ خواهد کرد. برای همه همسفرانی که امروز در مسیر رشد هستند، این تجربه را نوشتم تا شاید چراغی کوچک باشد در مسیر آن‌ها؛ چراغی که بگوید: هر قضاوت نابه‌جایی، ممکن است پلی را خراب کند که روزی به آن نیاز پیدا نمائیم و هر بار که به‌جای قضاوت، سکوت و حسن‌ظن را انتخاب می‌کنیم، آجر به آجر بنایی را می‌سازیم که نامش آرامش درونی است.

نویسنده: راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
رابط خبری : همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال همسفر نرگس نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یوسُف تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .