English Version
This Site Is Available In English

کنگره حال و هوای دیگری دارد

کنگره حال و هوای دیگری دارد

یک روز با همسرم به کنگره آمدیم تا برای درمان پسرم سؤال کنیم؛ اما بسیار خجالت می‌کشیدیم. پرسیدیم که این‌جا چه‌طور جایی هست؟ چه‌کار می‌کنند؟ آقای جوانی که شال زرد به گردن داشت با ما کمی صحبت کرد و گفت این‌جا همه مثل هم هستند و شما متوجه نمی‌شوید که این‌ها مصرف‌کننده باشند. همه با لباس سفید و تمیز بودند. آقای جوان من را به سمت دو تا خانم فرستاد که آن‌ها نیز شال زرد به گردنشان داشتند.

روز پنج‌شنبه روز همسفران و مسافران بود با حال بد و اضطراب به سوی آن دو تا خانم رفتم، با روی خوش با من صحبت کردند و گفتند: این‌جا بهترین جایی است که آمدی، ما هم روزی مثل شما بودیم نگران نباش و از مشکلاتی که خودشان قبلاً داشتند به من گفتند و از من خواستند که بمانم. گفتند این‌جا بمان و ببین چه‌طور است و حرف‌هایشان خیلی به دلم نشست. 

با همسرم رفتیم؛ وقتی به خانه آمديم با پسرم صحبت کردیم که چنین جایی هست و این‌ چنین کارهایی انجام می‌دهند و جای خیلی خوبی است. به مدت یک هفته با هم کلنجار رفتیم خلاصه به کنگره آمد و بعد دو سه جلسه من هم با او آمدم و خیلی استرس داشتم. وقتی وارد کنگره شدیم چند تا خانم من را بغل کردند تا این‌که در جلسه نشستیم. نظم خوبی آن‌جا بود، دست می‌زدند و به هم احترام می‌گذاشتند.

به هر حال سه جلسه آمدم و بعد با کمک راهنمای تازه‌واردین وارد لژیون شدم. با راهنما و رهجوها سلام، احوال‌پرسی و همدیگر را بغل کردیم. همان روز راهنما به من گفت متن کتاب ۶۰درجه زیر صفر را بخوان. من هم خواندم و حس خوبی داشتم؛ اما چیزهای که به من می‌گفتند برایم بسیار گُنگ بود و از جلسه دوم شروع به نوشتن سی‌دی کردم. برایم خیلی سخت بود؛ ولی با کمک راهنما و رهجو‌ها راه افتادم.

حس من از همان چند جلسه اول بسیار خوب بود. جلسه آموزشی تمام می‌شد دعا می‌خواندند و هم‌دیگر را بغل می‌کردند؛ هم‌چنین بعضی از پنج‌شنبه‌ها تولد و رهایی داشتند که جشن می‌گرفتند. من خیلی خوشحال می‌شدم و اشک در چشمانم جمع می‌شد و دعا می‌کردم مسافر من هم به کنگره بیاید و رهایی پیدا کند.

کنگره حال و هوای دیگری دارد. هفته دیده‌بان برای من خیلی خوب و آموزنده بود. با این‌که دو سه ماه است که به کنگره آمده‌ام هنوز اول راه هستم تا بتوانم خودم و اطرافم را بهتر بشناسم. همه کسانی که مشارکت می‌کنند اول از سختی‌هایشان می‌گویند و بعد از آن از حال خوب خودشان صحبت می‌کنند، همه به هم احترام می‌گذارند و کوچک‌تر، بزرگ‌تر هم ندارد.

قبل از کنگره ما به هر دری می‌زدیم تا مسافرم به زندگی برگردد، موفق نشدیم بارها مشاوره رفتیم برای ترک، او را به کمپ بردیم؛ وقتی برمی‌گشت ۱۰ روز نمی‌شد که به سمت مواد می‌رفت. به هر کسی که می‌گفتیم جوابی نمی‌گرفتیم؛ حتی بعضی‌ها خودمان را مقصر می‌دانستند و مورد سرزنش قرار می‌گرفتیم و به درِ بسته می‌خوردیم.

همیشه و هر لحظه ترس و نگرانی داشتیم و داریم و همیشه تو تاریکی بود و ما را با خودش به تاریکی می‌برد تا وقتی که مواد می‌کشید خوب بود؛ ولی مواد به او نمی‌رسید تمام زندگی را به هم می‌ریخت. آشفتگی خیلی زیادی داشتیم و داریم!

اکنون من تنها به کنگره می‌آیم و مسافرم همان دو ماه اول برگشت خورد؛ اما من با توکل به خدا ادامه می‌دهم تا او برگردد. آموزش‌هایی که در کنگره می‌دهند بسیار آموزنده است و خدا را شکر می‌کنم که کنگره را جلوی راه من قرار داده است. از راهنمای خوبم تشکر می‌کنم در این راه ما را یاری می‌کند و خسته نشدنی است.

از آقای مهندس بابت این‌که چنین جایی را برای مصرف‌‌کُننده و خانواده‌هایشان فراهم کرده‌اند تشکر می‌کنم. ایشان در کنگره۶۰ به نظم اهمیت می‌دهند و روی این اصول پا‌بر‌جا هستند که مسافران بتوانند قوانین را کم‌کم یاد بگیرند و درس زندگی را بیاموزند.

وقتی میبینم مسافران به رهایی می‌رسند، چه‌قدر حال‌شان خوب شده است و در کنار خانواده‌شان زندگی سالمی دارند خدا را شکر می‌کنم که چنین انسان بزرگی راه روشنایی را به ما نشان می‌دهد؛ مانند کوه پشت مسافران است و آن‌ها را حمایت می‌کند. به امید روزی که هیچ معتادی نباشد و خانواده‌ها با دلی آرام و آسوده‌خاطر در کنار مسافران‌شان بهترین زندگی را داشته باشند.

رابط خبری: همسفر نازنین مرزبان خبری
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دهم)
ویرایش: همسفر حانیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دهم)
ارسال مطلب: همسفر نیلوفر
همسفران نمایندگی سمنان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .