قبل از اینکه وارد کنگره شویم زندگی آشفتگی داشتیم؛ چون مسافر من از اوایل زندگی درگیر اعتیاد بود و من کموبیش شک داشتم تا اینکه کار به جایی کشید مسافر من کاملاً غرق اعتیاد شده بود و پس از چند مرحله ترکهای پیدرپی و ناموفق باعث شده بود که من دیگر امید نداشته باشم، ولی باز صبر تحمل میکردم دوست نداشتم که زندگیام نابود بشه، تا اینکه یک روز با خوشحالی اومد کنارم و گفت: من جایی را پیدا کردم به نام کنگره که مطمئنم در آنجا به درمان میرسم و از همان از اولین روز که من متوجه شدم، گفت: باید همراه من باشی و کمکم کنی که اول من به درمان برسم و زندگیمان را نجات دهیم و چیزهایی گفت: در مورد کنگره که دوستش بهش گفته بود و گفت: که باید پنجشنبه باهم بریم جلسه کنگره، من که همیشه امید داشتم بالاخره مسافرم خوب میشه گفتم باشه میام، تا این که پنجشنبه رسید، آماده شدیم و مسافرم حسابی تیپ زد لباس سفید دامادیش را از کمد درآورد و گفت: برام اتو بزن و خودتم باید شال سفید سر کنی و همه چیز گذشته رو همینجا فراموش کنیم. من هم هیجان داشتم که زودتر برسیم .
خیلی تعجب کردم که بعد مدتها مسافرم به خودش حسابی رسیده بود و کنجکاو بودم برم ببینم این کنگره ۶۰ کجاست؟ چه خبر هست؟ که مسافرم هنوز اینجا نرفته این همه امید داره و خلاصه که پنجشنبه رسید و رفتیم جلسه وقتی وارد جلسه کنگره شدیم واقعاً من حس و حالم فرق کرد خوب شدم یه بار سنگینی انگار از دوشم افتاد و آرامش گرفتم و تو دلم گفتم خدایا من تو چه حال روزی بودم انگار خودم از خودم دور بودم انگار من مریضتر از مسافرم بودم و اولین جلسه واقعاً آرامم کرد اونجا شد که من تازه به خودم آمدم گفتم بهخاطر حال خودمم که شده من دیگه از کنگره جدا نمیشم من نیاز دارم بیام، همان جا بود از اولین جلسه من به کنگره اعتماد کامل پیدا کردم و حس خیلی خوبی پیدا کردم گریه هم کردم و در دعای کنگره، از خداوند خواستم که هم به مسافرم هم خودم کمک کند و پشتوپناه همهٔ افراد کنگره باشه من هم تولد رهایی مسافرم رو اینجا جشن میگیریم. بعد از جلسه حال مسافرم خوب شده بود. من و مسافر همان جلسه اول ایمان و عشق کامل به کنگره پیدا کردیم. انشاءالله بتوانیم از این به بعد خدمتگزار خوبی باشم.
نویسنده:همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر اعظم( لژیون یکم)
بارگزاری ویرایش و ویراستاری:همسفر زهرا نگهبان سایت رهجوی راهنما همسفر اعظم( لژیون یکم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
89