خداوند را هزارانبار شکر میکنم که به من صبر عطا فرمود و دیدگانی بینا، گوشی شنوا و نیز قلمی بخشید تا بتوانم آنچه را که در دلم میگذرد، بر روی کاغذ بیاورم.
قبل از ازدواجم، حتی فکرش را هم نمیکردم که روزی با یک مصرفکننده ازدواج کنم؛ چون در خانواده ما، حتی کسی سیگار هم نمیکشید. وقتی بعد از ازدواج متوجه شدم همسرم مصرفکننده است، باورش برایم بسیار سخت بود و خانوادهام میگفتند: تصمیم با خودت است، میتوانی طلاق بگیری؛ اما من همسرم را دوست داشتم و دلکندن از او برایم آسان نبود. او بارها ترک را تجربه کرده بود؛ اما هربار، دست از پا درازتر به خانه میآمد و همهچیز به حالت اولش برمیگشت.
همیشه دعا میکردم، ایکاش جایی بود تا از دردها و ناراحتیهای من بکاهد! تا اینکه چند نفر از دوستانم پیشنهاد دادند، مکانی بهنام کنگره۶۰ وجود دارد که در آنجا همسرت میتواند به درمان برسد؛ آنموقع بود که با بهشتی بهنام کنگره۶۰ آشنا شدم.
از آموزشهای کنگره که بیشاز هرچیز، مرا آرام میکرد و چشمانم را به حقیقت میگشود، این جمله بود: «خداوندا! به تو پناه میبریم، از شر بزرگترین دشمن خودمان که جهل و نادانی خودمان است.» اینجا بود که فهمیدم یک عمر، هیچ نمیدانستم.
در کنگره مهمتر از هرچیزی برای من، انتخاب راهنما بود و انگار از درون میدانستم که چه کسی را باید انتخاب کنم؛ او همان بود، مادر عشق، فرشتهای که در نگاهش، عشق و محبت موج میزد و با لبخندی، دردهای ناگفتهام را التیام میداد، زمانیکه مرا در آغوش گرفت، شکی نداشتم که آغوشش، امنترین نقطه دنیاست؛ انگار خدا او را برای نجات من از ظلمت و تاریکی فرستاده بود. راهنمای عزیزم همسفر فرزانه! هرقدر از خوبیهای شما بنویسم، باز عاجز میمانم. خدا را هزارانبار شکر میکنم که شما را سر راهم قرار داد.
اوایلی که به کنگره میآمدم، بسیار ناامید شده بودم؛ چراکه مسافرم خوب سفر نمیکرد، وقتی موضوع را با راهنمایم درمیان گذاشتم، او گفت: مسافرت را رها کن و صبر داشته باش، من با شنیدن این جمله آرام گرفتم و عهد بستم که رهایش کنم؛ چون خودم از نظر روحی و جسمی، در شرایطی بدتر از او قرار داشتم و آموخته بودم که در این مکان، باید در کنار مسافرم باشم و بال پروازش شوم، امیدوارم خداوند کمک کند تا مسافرم به خوبی سفر کند.
از خداوند میخواهم، این عشقی که راهنمایم به کنگره دارد را در من هم بهوجود آورد تا بتوانم به خوبی سفر کنم؛ چراکه او در هر شرایط سختی هم که باشد، از شهر اصفهان به یزد میآید تا در لژیون حاضر شود و به رهجوهایش آموزش دهد.
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیونپنجم)
ویرایش: همسفر شیما رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیونپنجم)
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زینب دبیر سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
88