ششمین جلسه از دوره ششم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی الیگودرز، به استادی مرزبان مسافر کمال، نگهبانی مسافر اکبر و دبیری مسافر هوشنگ با دستور جلسه «وادی چهارم و تأثیر آن روی من» در روز سهشنبه ۳ تیر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان کمال هستم مسافر،
خدا را شاکرم که در کنگره هستم از شما آموزش میگیرم، چون مهندس در آخرین سی دی هفته که طلوعی دیگربود خیلی جالب این را بیان کرده بود که همه انسانها نیاز به آموزش دارند حتی انبیا و اولیا تا به آن مرحله تکاملی آموزش نرسند، خداوند پیامبری را به آنها ابلاغ نمیکند. همانطور که پیامبر خودمان در ۴۰ سالگی به پختگی کامل رسید و بعداً بر ایشان وحی نازل شد.
پس من هم نیاز به آموزش دارم. آقای مهندس میگویند: از ازل، از زمانی که انسان به وجود آمد تا ابد که برویم در وادی دیگر، نیاز به آموزش داریم که به قول معروف میگویند: اگر از آموزگار نیاموختی، چه کسی به شما آموزش میدهد؟ قطعاً روزگار
پس کائنات خیلی هوشمند است از این دست که بدهی از دست دیگر دریافت خواهی کرد. من وقتی که وارد کنگره شدم با کولهباری از افکار وارد شدم که من در جاهای دیگری رفتم و مرا نجات ندادند. چه شد که به کنگره ۶۰ آمدم؟خداوند من را دوست داشت و به من اجازه داد که بیایم و وارد کنگره ۶۰ بشوم خداوند به من اذن ورود به کنگره را داد و جایگاهی را برای من قرار داد که من بیایم و آموزش بگیرم. چون من پیش خودم میگفتم من که دو تا مدرک دارم, مدرکهای من همه لیسانس و در حد فوق لیسانس هستند من چه چیزی کم دارم؟ وقتی وارد کنگره شدم آموزشهایی که از کنگره گرفتم وادی به وادی، ذره ذره و پله پله که جلو آمدم دیدم آنها در حیطه تخصصی من بودهاند. آنها اگر به درد من میخوردند که مصرف کننده نمیشدم حالا آمدهام اینجا که آموزش بگیرم و راه و روش تکاملی را یاد بگیرم و وقتی هم که وارد کنگره شدم مدام این آموزشها را میخواندم میخواستم راه ۱۰۰ ساله را یک شبه طی کنم در صورتی که نمیشد ذره ذره و پلهپله باید جلو میرفتم، در کنگره میگویند هر جلسهای که به کنگره میآیی از راهنمای خودت دست خط میگیری و گوش به فرمانش میشوی. من خودم اول کار را انجام میدادم و بعد میگفتم که چرا این کار را انجام دادم، اما وقتی که در لژیونها قرار گرفتم در وادی اول تفکر را به من آموزش دادند و به من گفتند: اول تفکر کن و بعد کار را انجام بده در وادی دوم هم به همین شکل تا رسیدم به وادی چهارم.
در وادی چهارم میگوید: در مسائل حیاتی، خوب من در مسائل حیاتی گم بودم از ریل خارج شده بودم سعی میکردم که بیایم و روی ریل قرار بگیرم نیاز به چه چیزی داشتم؟ باید یاد میگرفتم همانطور که یک کودک مراحل رشد را طی میکند تا راه رفتن را یاد بگیرد، صحبت کردن را یاد بگیرد من هم در کنگره باید ذرهذره این آموزشها را از راهنما یاد بگیرم در کلاسهای کارگاهی این آموزشها را ببینم.
الان شما میبینید که کلاسهای کارگاهی ما ضعیف شدهاند چرا؟ آقای مهندس همیشه میگویند: که در صور پنهان شما نیروهای بازدارندهای وجود دارند که شما را از مسیر خارج میکنند وگرنه درمان صور آشکار ما که با دارو درمان میشود. اما آن صور پنهان است که نیاز به آموزش دارد چون نیروهای اهریمنی در پشت در کنگره کمین کردهاند. من و شما از حلقه نیروهای اهریمنی بیرون آمدهایم و اینها دوباره میخواهند ما را به حلقه خود برگردانند. گاهی اوقات من میخواهم که یک مسیری را خیلی سریع بروم،. قای مهندس در یکی از سیدیهایشان فرمودند: من همیشه سعی میکردم که یک کاری انجام شود، اما انجام نمیشد، گفت اینجا دیگر کار من نیست، یعنی خیری در این نهفته است و در اینجا باید به خداوند واگذار کنیم یعنی چه؟ یعنی من باید به تکامل برسم که در وادی چهارم به خداوند واگذار کنم.
حالا من بیایم مسئولیت کارهای خودم را به گردن این و آن بیندازم، نه این درست نیست وقتی که به وادی چهارم رسیدم و با آموزش گرفتن به تکامل رسیدم مسئولیت بعضی از کارها را باید به خداوند واگذار کنم.
از اینکه به صحبتها ی من توجه کردید، از همه شما دوستان سپاسگزارم.

تایپ: مسافر گودرز
ویرایش: مسافر احمد
عکس: مسافر حمید
تنظیم و ارائه: مسافر احمد
مسافران نمایندگی الیگودرز
- تعداد بازدید از این مطلب :
79