English Version
This Site Is Available In English

کنگره۶۰ همانند کارخانه انسان‌سازی است

کنگره۶۰ همانند کارخانه انسان‌سازی است

ششمین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دانیال اهواز به استادی همسفر مرجان، نگهبانی پهلوان همسفر مهوش و دبیری دنور همسفر الهام روز دوشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۴۵ با دستور جلسه «آداب و معاشرت، ادب و بی‌ادبی، تعادل و بی‌تعادلی» آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خدا قوت می‌گویم به تک تک عزیزان و خیلی خوشحالم که اینجا هستم. از همسفر مهوش و همسفر اعظم عزیز تشکر می‌کنم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. درمورد دستور جلسه این هفته، که آداب و معاشرت و ادب و بی‌ادبی و تعادل و بی‌تعادلی است، جناب مهندس همیشه حق مطلب را در سی‌دی‌هایشان بیان می‌کنند و در مورد این می‌گویند که آدم وقتی جایی می‌رود؛ باید پوشش و لباسش، طرز رفتارش و بیان کردنش، به جا و به موقع حرف زدنش متناسب باشد. خود معاشرت یعنی همان عشیره و تعامل اجتماعی، طرز رفتار با دیگران و حتی با خودمان. آن نکته‌ای که در سی‌دی‌ها خیلی برایم مهم بود و بر آن تاکید شده است، تنظیم غذا خوردن، به موقع غذا خوردن و حتی چگونه غذا خوردن ما است و اینکه دروغ نگوییم، تجسس نکنیم، حریم شخصی دیگران را رعایت کنیم و حرمت نگه داریم. اینها همه مواردی بود که مرتب در سی‌دی بیان شده بود و تاکید می‌کرد که باید رعایت شوند؛ ولی از آنجایی که همیشه کنگره یک جایی است مثل کارخانه انسان‌سازی و بیشتر افرادی که وارد کنگره می‌شود تقریبا این آداب را از همان اول یاد می‌گیرند و درست انجامشان می‌دهند. وقتی یک مصرف کننده وارد این کارخانه می‌شود؛ تعادل به دست می‌آورد و به درمان می‌رسد که رکن اصلی کنگره است و دیگر وسوسه نمی‌شود و حالش خراب نخواهد شد.
 
مهندس می‌فرمایند: من همه چیز دارم و مرجان تو نمی‌خواهد حرف‌های من را بازگو کنی و تاثیر آن را باید روی خودت ببینی و آمدی اینجا که آموزش بگیری نه این که بخواهی کسی را آموزش بدهی. این سی‌دی مال سال ۹۲ بوده، که اغلب راهنماها و پیشکسوت‌ها حضور دارند و خیلی چیزها را بهتر از من می‌دانند. اولش وقتی خانم مهوش به من گفت که می‌توانم استاد باشم، به من تلنگر بزرگی خورد و شوک عظیمی بود و من به خودم آمدم و گفتم من! استاد جلسه لژیون سردار! مگر می‌شود؟ همان لحظه در طوفانی بودم، یک سختی که نه تنها دست و پا نمی‌زدم بلکه در سکون بودم؛ یعنی کوچکترین کار روزمره خانه برایم سخت بود و از حرکت ایستاده بودم، اینقدر در فکر بودم که گفتم نه اصلا این دستور جلسه مال من نیست، چگونه من بتوانم تعادل خودم را حفظ کنم؟ من که حس می‌کنم بی‌تعادل‌ترین فرد نسبت به فرزندم و یا یک اتفاق کوچکم؛ چطور می‌توانم استاد این جلسه باشم و بخواهم یک چیزی را بیان کنم؟ گفتم: یک چیزی باید بشود! یک لحظه پیام همسفر مهوش از روی صفحه پاک شد و فکر کردم من دیگر در لژیون سردار استاد نیستم و اصلا خوشحال نشدم، فکر کردم می‌خواهم در بروم از این لژیون سردار ولی خیلی ناراحت شدم؛ چون من با پوست و گوشت و استخوانم برکات لژیون سردار را حس کرده بودم، من تغییرات مادرم را وقتی که دنور شده بودن حس کردم؛ وقتیکه مسافرهای من برای بار اول آمدن در لژیون سردار بعد از اینکه مدت‌ها در کنگره بودند، طرز لباس پوشیدن‌شان، طرز بیان‌شان و حتی کوچک‌ترین چیزها مثل عطر و بو و شکل دندان‌ها تغییر کرده بود و من آن تغییرات را از برکات لژیون سردار در خانواده داشتم و می‌دیدم و اصلا دوست نداشتم خدا نکرده آن راکت بودن، آن سکوت و آن فکری که من در مورد خودم داشتم، باعث شود که به لژیون سردار نیایم.

با خودم گفتم اشکالی ندارد من می‌روم مشارکت می‌کنم و مسئله‌ای نیست که استاد نیستم و سعی می‌کنم تعادل خودم را حفظ کنم، ادب را رعایت کنم و سعی می‌کنم انسانی بهتر و لایق باشم؛ چون من خیلی وقت است دارم پس‌انداز می‌کنم، که پیش پرداخت عضویت جدید را داشته باشم و دوباره عضو شوم و حیف است که من لژیون سردار را از دست بدهم. دوباره متن آمد روی صفحه و من استاد شدم و آن موقع بود که من برکت لژیون سردار را دیدم؛ شاید اگر آن لحظه کسی از در وارد می‌شد و یک سرویس طلا به من می‌داد؛ آنقدر من خوشحال نمی‌شدم که این پیام برکت را به زندگی من داد. خیلی سعی کردم گریه نکنم و آن برکت را من حس کردم. من آن ثمره لژیون سردار را حس کردم و گفتم خدایا شکرت که همه جوره لژیون سردار برای من برکت مالی داشته که ببخشم. به من می‌گوید تو می‌توانی بیایی و استفاده کنی و به آن چیزی که دلت می‌خواهد برسی؛ چون همیشه دنیا، کائنات و قدرت مطلق به خواسته تو بها و جواب می‌دهند؛ حالا تلاشت را باید در این راستا بیشتر بکنی و من خیلی خیلی این حس را دوست دارم، خیلی برایم ارزش دارد؛ چون توی اوج ناامیدی من را به زندگی دوباره برگرداند و اینکه در لژیون سردار ما هر موقع آمدیم یک حرکتی را انجام دهیم، صد هزار برابرش در زندگیمان بازپرداخت انجام داده و بیشتر ما را مدیون خودش کرده است. کنار شما آموزش دیدن، خیلی حس قشنگی بود و حس می‌کنم آنجایی که قرار است به تعادل برسم و بی‌تعادلی را انجام ندهم، در مقابل لحظه‌ای که باید با مشکلات مبارزه کنم همینجاست؛ که باید یاد بگیریم.

مرزبان کشیک:همسفر زهرا، مسافر مهدی
تایپیست: همسفر مهشید دبیر سایت
عکاس: همسفر فروغ مرزبان خبری
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت

همسفران نمایندگی دانیال اهواز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .