English Version
This Site Is Available In English

کنترل شرایط باید در دست انسان باشد

کنترل شرایط باید در دست انسان باشد

استاد می‌گوید؛ بایستی زمان می‌گذشت تا گفته‌ها یکی یکی ثابت شود تا با باور شما عجین می‌گردید و ما بسیار خوشحال هستیم که در همه موارد کنترل را در دست دارید و بسیار حساب‌شده پیش می‌روید و تا ستون‌ها را محکم و استوار ننموده‌اید بنای دیگری شروع نمی‌کنید، طبق نظر من، گماردن اشخاص لایق در ساختن و احیاء نمودن بسیار مهم است، برای حفظ و نگهداری نیز همین‌طور، ساختن و احیاء هم می‌تواند کنگره۶۰ باشد هم برای خیلی از مسائل دیگر، ما امیدواریم که سکان این ناو بزرگ در دستان کسانی باشد که در آینده هدف واقعی آن‌ها ساختن دوباره و زنده نمودن این ناو عظیم باشد، این ناو هم اتلاق به انسان می‌شود هم مطالب دیگری، می‌دانیم سخت است؛ اما شما با اندیشه ژرف خود عوامل اجرایی آن را فراهم خواهید نمود و به‌‌خصوص با نگارش کتاب سوم خیلی از مسائل باز خواهد شد و حقیقت چهره‌ واقعی خود را به آنانی که خواهان انجام اعمال الهی هستند پیدا خواهد نمود؛ در گذشته ما راجع‌به حس، نور، صوت و نفس سخن بسیار گفتیم، آن‌گونه که آن‌ها را باز نموده و تشریح کردیم، مراتب آن‌ها را نیز برای همگان باز نموده‌ایم؛ مراتب نفس فقط در انسان کامل می‌شود و آن به علت وجود روح است، انسان فقط دارای روح است، همان‌طوری که نفس در سایر موجودات نیازی به تکامل ندارد، نیاز به روح هم ندارد.

یزدان پاک روح را انحصاراً به انسان تفویض نموده و تکامل نفس تا درجه کمال با وجود روح امکان‌پذیر است؛ پس روح در انسان منحصر‌به‌فرد و مانند پادشاه جسم است، اگر نفس به درجه کمال نرسد روح در آن معنا ندارد، حال هر انسانی در هر درجه و مقامی باشد فرقی نمی‌کند. تمام مباحثی که روی آن صحبت می‌کنیم همه برای شناخت خود ما است، ما می‌خواهیم راجع‌به خودمان و جهان هستی شناخت پیدا کنیم؛ چون ما یک موجود مجهول هستیم، انسان خودش، خودش را نمی‌شناسد، شماره شناسنامه، نام پدر، رنگ پوست، این‌ها را می‌شناسد؛ ولی از سیستماتیک خود چندان آگاهی ندارد، وقتی نگاه می‌کنیم بعضی مطالب که مربوط به صور‌ پنهان است اختلاف‌نظر زیادی بین بزرگان هست و این مسئله گاهی اوقات مغشوش می‌شود و حتی آن مفاهیم و پایه‌های اولیه را هم ما راجع‌به آن آگاهی نداریم، ما بین روح و نفس تفاوت را نمی‌دانیم، برای چه چیز باید بدانیم؟ برای شناخت و سیستم کارکرد خودمان می‌خواهیم بدانیم.

یک مکانیک زمانی می‌تواند ماشین را تعمیر کند که تمام اجزاء اتومبیل مثل موتور، گیربکس و ... را بداند که چه هستند، انسان هم باید بداند عشق چیست، ایمان چیست، عقل چیست، نفس چیست؟ تا ندانیم نمی‌توانیم از عهده این برآییم، وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم یک بازار آشفته‌ای برای تشخیص عقل، عشق، ایمان داریم که حتی بزرگان هم به جان  یکدیگر می‌افتند که تو چرا عقلی هستی همه چیز باید با عشق پیش برود یا خیلی از بزرگان می‌گفتند؛ عقل قابل اعتماد نیست، عقل نمی‌تواند به مرحله لازم برسد، عاقلان نقطه پرگار وجود‌ند؛ ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند. مسائل متعددی مطرح می‌شود و ما را بعضی اوقات گیج می‌کند که ما باید به طرف عقل برویم یا به طرف عشق یا وقتی که روی قسمت ایمان می‌آییم؛ گاهی اوقات ایمان با یک‌سری مسائل پوچ و خرافی مساوی شده که نشانه ایمان شده، گرچه گفته‌ایم ایمان تجلی نور خداوند در انسان است، انسانی که باایمان باشد همیشه چهره‌اش می‌درخشد، از چهره، رفتار و حرکاتش لذت می‌بریم، اگر چهره بسیار خشمگین و پیشانی گره خورده دارد این نشانه ایمان نیست، ایمان داشتن، مسلمان بودن، مسیحی بودن چیز دیگری است.

بعضی‌ها عشق را با خودشیدایی مستان عوضی گرفته‌اند، آن چیزی که خواسته‌های غریضی‌ آنها است اسمش را عشق می‌گذارند، گفتیم کسی خاطرخواه کسی می‌شود و برایش می‌میرد وقتی به او پاسخ منفی می‌دهد روی صورتش اسید می‌پاشد یا نابودش می‌کند این نشانه عشق نیست، عشق می‌گوید؛ من تو را دوست دارم برای خودت، عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب دارد. عاشق مولاعلی می‌شویم علی علی هم می‌گوییم؛ ولی آیا جای پای علی می‌توانیم بگذاریم؟ آیا می‌توانیم در کارها عدالت برقرار کنیم یا از حق طرفداری کنیم و پارتی‌بازی نکنیم؟ عشق فقط این نیست شما یک چیزی را دوست دارید تا زمانی که برای شما منافع داشته باشد، وقتی برایتان منافع ندارد منکرش می‌شوید. عشق از محبت و محبت از معرفت است تا معرفت پیدا نکنید محبت پیدا نمی‌کنید، اگر به آگاهی و معرفت برسید انسان‌ها را دوست دارید، حق را ناحق نمی‌کنید، خیانت نمی‌کنید با‌محبت می‌شوید، هیچ‌کس را اذیت نمی‌کنید، حتی بین درختان و گیاهان محبت و عشق است و محبت زمانی بین انسان‌ها پدیدار می‌شود که بین آن‌ها سری نباشد، وقتی همه‌ چیز را از هم پنهان می‌کنند؛ حتی اموالی که دارند، بین‌ آن‌ها چگونه می‌تواند محبت باشد! قدیم می‌گفتند؛ تا پول‌ داری رفیقت هستم؛ وقتی پول نداری دیگر هیچ.

عقل هم همین‌طور است، عقل را مترادف با خود‌خواهی و مال‌اندوزی قرار داده‌ایم، آن‌چه به نفع ماست می‌شود عقلانی؛ یعنی فکر حسابگرانه را ما به عنوان عقل می‌شناسیم که با این افکار و اندیشه‌ این‌ را می‌دهیم، آن را می‌گیریم، پس چون به ضرر است این عقلی نیست، اگر یک میلیون به یک نفر که نیازمند است قرض بدهی یا ببخشید این کمال عقل و درست است از تو پولی کم شده؛ ولی از جای دیگری به تو می‌رسد؛ اگر انسان به یک مرحله‌ای برسد که واقعاً خدا را قبول داشته باشد و به وعده خدا اعتقاد داشته باشد آن روز همه چیز برایش مهیا است، تا از خود نگذرید به خود نرسید، اگر به این مرحله برسد، هیچ چیز جلوی انسان را نمی‌تواند بگیرد هر چه بخواهد برایش مهیا می‌شود، تمام این فراز و نشیب‌ها برای این است که انسان به درجه کمال برسد، آن‌جا می‌شود عقل که در بعضی قضایا معکوس می‌شود، می‌بخشی؛ ولی برنده می‌شوی. عقل، انسان را هدایت می‌کند و به نقطه‌ای می‌رسیم که می‌بینیم این سه مؤلفه مکمل هم هستند، این سه دشمن یکدیگر نیستند؛ چون اگر عشق یا عقل نباشد اصلاً به درد نمی‌خورد؛ عقل، عشق و ایمان هر کدام پایه و ستون‌ هستند، ایمان مخالف عقل نیست، آن‌که می‌گوید همه چیز بر مبنای عقل یا بر مبنای ایمان است در اشتباه می‌باشد؛ مثل این می‌ماند که بگوییم همه چیز بر مبنای مغز است، پس قلب و ریه چه می‌شود، این‌ها هر سه پایه و لازم‌ هستند، ما نمی‌توانیم عقل را مقابل ایمان یا ایمان را مقابل عشق قرار بدهیم، هر سه مهم‌ هستند و باید به آن‌ها  توجه کنیم. کسی می‌تواند در زندگی احساس آرامش کند که یک مقدار از عقل، ایمان و عشق استفاده کند، این سه را باید با هم داشته باشد و از همه بهره‌مند شود، بنابراین عقل، ایمان و عشق دیگر با هم مخالفتی ندارند، اگر ایمان کامل باشد؛ ولی از عقل و عشق برخوردار نباشد، ابن‌ملجم‌مرادی می‌شود؛ اگر یک ذره عقل داشت خلیفه مسلمین را ترور نمی‌کرد، کسانی که به اسم خداوند بمب می‌گذارند، گردن می‌زنند، این‌ها از طایفه‌ همان تعصب و خرافات هستند که جای ایمان را گرفته‌اند. اگر عشق، ایمان و عقل باشد، آیا کسی می‌آید سر یک نفر رو ببرد!؟ این می‌شود ایمانی که فاقد عشق و عقل است، اگر کنار ایمان، عشق و عقل بود سر نمی‌برید، وقتی که عقل، عشق و ایمان با هم نباشند مشکلاتی به‌وجود می‌آید.

تعاریفی که ارائه کرده‌اند بعضی مواقع یکدیگر را نقض می‌کنند، ممکن است برداشت عوضی کنیم. علی‌ابن‌ابی‌طالب وقتی مسجد می‌رفتند یکی از دوستانشان را که می‌شناختند در مسجد نمی‌بینند، سراغ او‌ را می‌گیرند که این شخص کجاست، می‌گویند در خانه‌اش نشسته و عبادت خدا را می‌کند، می‌گویند؛ زن و بچه‌اش چه می‌کنند؟ چون این مرد عبادت می‌کند خدا می‌رساند، می‌روند و با او دعوا می‌کنند که تو کار و مسئولیت زن و بچه‌ خود را رها کرده‌ و عبادت می‌کنی! این‌‌جا فاقد عقل است. در بیماری اعتیاد هم فقط روی جسم و روان صحبت کرده‌اند، جهان‌بینی را نادیده می‌گرفتند. در زندگی هم همین است، عقل، عشق و ایمان هست؛ اما روی نفس و روح هم ما مشکل داریم. بایستی زمان می‌گذشت تا گفته‌ها یکی‌یکی ثابت شود، مطالبی در کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر و در وادی‌ها گفته شد باید زمان می‌گذشت تا خودش‌ را مشخص و روشن کند تا با باور شما عجین می‌گردید؛ بعضی اطلاعات و آگاهی‌ها انسان باید به باورش برسد، ما نمی‌توانیم باور کنیم که بعد از مرگ دوباره هستیم باید باور ما عجین شود؛ یعنی جزء تمام وجود ما بشود؛ وقتی به این باور برسیم هم از زندگی لذت می‌بریم و هم افسوس نمی‌خوریم که می‌میریم و دیگر تمام شد، مرگ فقط سفر از یک نقطه به نقطه دیگر است، انسان باید به گونه‌ای عمل کند که در تمام شرایط کنترل را در دست خودش داشته باشد.

کنترل هر چیزی می‌تواند باشد، هر کسی که زندگی می‌کند یک‌سری مسائل دارد، از نظر مسئله معاش و آداب معاشرت زندگی، هر کاری باید کنترل آموزش در دست خودش باشد، فردی کنترل شکم خودش را ندارد، هر چه باشد می‌خواهد بخورد، شخصی کنترل خواب را در دست ندارد، در زندگی‌ کنترل روابط و دوستی با دیگران را ندارد. هر قدمی می‌خواهیم برداریم باید حساب‌‌شده باشد، می‌خواهم به شهری که فاصله‌ آن هزار کیلومتر است بروم، چقدر در راه هستم، چه چیز‌هایی نیاز دارم، آیا مسیر گرم است یا سرد، چقدر پول می‌خواهم؟ باید همه چیز حساب‌شده باشد. تا ستون‌ها را محکم و استوار ننموده‌‌ای بنای دیگری شروع نمی‌کنید، می‌گوید اول باید یک کاری را انجام دهید و مطمئن شوید بعد کار دیگری. گماردن اشخاص لایق در ساختن و احیاء نمودن هر شعبه بسیار مهم است، برای حفظ و نگهداری نیز همین‌طور است، هر کاری چه در کنگره، چه بیرون فرق نمی‌کند، برای هر استان، برای مدیر مدرسه و ... باید افراد لایق باشند. امیدواریم که سکان این ناو بزرگ در دستان کسانی باشد که در آینده هدف واقعی آن‌ها ساختن و دوباره زنده نمودن این ناو عظیم باشد. 

لنگر کشتی را بکشید، انسان مثل یک کشتی است، جسم انسان تمثیل کشتی است، تمثیل برای این است که مسئله سختی را مطرح کنیم و برای دانستن این مسئله سخت انسان‌ها در رتبه و درجه آگاهی پایینی هستند برای انسان‌هایی که سواد معمولی دارند، باید از یک تمثیل استفاده کنید؛ مثلاً می‌گوییم عقل فرمانرواست؛ یعنی یک مسئله‌ سختی را در قالب یک مثال‌های ساده مطرح کند که انسان متوجه شود. می‌دانیم این کار سخت است؛ اما شما با اندیشه‌ ژرف خود عوامل اجرایی آن را فراهم خواهید نمود و به‌‌خصوص با نگارش کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر، کتاب عشق و کتاب سوم که هنوز به نگارش در نیامده، با کتاب سوم خیلی از مسائل باز خواهد شد و حقیقت چهره واقعی خود را به آنانی که خواهان انجام اعمال الهی هستند پیدا خواهد نمود. در گذشته ما راجع‌به حس، نور، صوت و نفس بسیار سخن گفتیم، نفس تعیین موجودیت می‌کند در ظاهر و باطن؛ مثلاً نفس درخت خرما، درخت خرما را تعیین موجودیت می‌کند، نفس انسان هم انسان را تعیین موجودیت می‌کند. مراتب نفس فقط در انسان کامل می‌شود، به طرف تعالی و تکامل فقط در انسان است، شیر، ببر و پلنگ مراتب نفس ندارند. برای همین است انسان از پایین‌ترین نقطه از جایی که شیطان باید جلویش لنگ بیندازد یا از فساد و خونریزی که هیچ موجودی به این پلیدی و به این زشتی مثل این انسان جنایتکار نیست تا به بالاترین نقطه پاکی، خوبی و عالی می‌رود، شیر هر چه باشد حدش مشخص است، بالاتر و پایین‌تر نمی‌رود، حالا یک شیر ممکن است یک ذره بیشتر یا کم‌تر عصبانی باشد، اختلافات خیلی جزئی است.

مراتب نفس فقط در انسان کامل می‌شود، موضوع روی انسان است و آن به علت وجود روح است و فقط انسان دارای روح است. به اعتقاد من اصلاً روح حیوانی نداریم؛ چون حیوان فاقد روح است، وقتی که روح را با نفس اشتباه و یکی می‌گیرند، بله آن‌جا می‌گویند روح حیوانی، روح پلید، آخر روح که پلید نمی‌شود، وقتی می‌گویم روح به امر خداست و خداوند‌ می‌گوید؛ وقتی نفس به مرحله لازم رسید آن موقع از روح خودم در آن دمیدم، پس روح از خداست که دمیده شده، پس ما روح پلید نداریم، روح شیطانی نداریم، اصلاً چیزی به عنوان قبض روح نداریم، همه روح‌ها طیبه هستند، در قرآن از روح صحبت شده، هیچ‌جا از قبض روح یا روح پلید صحبت نشده، از جن گاهی اوقات گفته شده که موجود خوبی نیست، موقع مرگ فرشتگان می‌آیند و نفس شما را تحویل می‌گیرند، همان‌گونه که نفس در سایر موجودات نیازی به تکامل ندارد، نیاز به روح هم ندارد، یزدان پاک روح را انحصاراً به انسان تفویض نمود. خداوند متعال روح را به انسان داده است. تکامل نفس تا درجه کمال با وجود روح امکا‌ن‌پذیر است، روح معلم انسان است و ما صدای آن را می‌شنویم، در مثلث نفس واحده گفتم؛ جن، روح و نفس یک چیزی شبیه این در قسمت روان‌شناسی داریم.

این‌جا اگر نهاد بخواهد پیشرفت کند باید با کمک سوپر‌اگو باشد اگر اگو باشد انسان را پایین می‌کشد، همان نقش جن را بازی می‌کند، اگر انسانی در جهت منفی حرکت کند انگار که روح در آن معنی ندارد، آن‌جا روح بایکوت شده؛ پس اگر نفس به درجه کمال نرسد روح در آن معنا ندارد، حال انسان در هر درجه و مقامی باشد فرقی نمی‌کند، پادشاه باشد، فقیر یا ثروتمند باشد اگر به طرف کمال نرود، به طرف منفی حرکت کند روح در او معنا ندارد. انسان به دنبال سیر و سلوک می‌باشد، برای این‌که بداند، بدون تکامل یافتن هیچ روحی نمی‌تواند به مقام انسانی برسد. حال توجه بنمایید کار انسان در تکامل چقدر سخت است خیال نکنید کار آسانی است. ارزش روح را نمی‌توانیم با هیچ چیز قیاس بنمایید به همین دلیل برای انسان دشوار است و مسائل را نیمه راه رها می‌کند؛ چون نمی‌تواند طاقت بیاورد.  

وقتی بخواهید از یک شهر بگذرید باید از یک‌سری فراز و نشیب‌ها عبور کنید تا برسید، هر کاری یک‌سری سختی‌ها دارد، ذره‌ای سختی به انسان فشار می‌آورد نیمه راه رها می‌کند، کار درستی نیست باید تحمل کند، وقتی از گذر‌گاه سخت عبور کردید، بعد آزاد می‌شوید، وقتی درمان DST را شروع کردید از مشقت‌ها گذشتید، بعد گل رهایی را می‌گیرید؛ زیرا انسان با موانعی برخورد می‌کند که راه حل آن را نمی‌داند باید فکر کند تا راه حلش را پیدا کند، حرکت کند تا راه نمایان شود، باید تلاش کند تا صفت گذشته تغییر کند، از سوی نیروهایی در موازات آن‌ها در حال حرکت هستند که نگذارند انسان گاهی فراتر برود، حال این نیرو‌ها هم در صور پنهان‌ و هم در صور آشکار هستند؛ در صور آشکار اگر اعتیاد را در نظر بگیریم شما می‌دانید درمان چیست؛ ولی کسی که درگیر اعتیاد است درمانش را نمی‌داند. چه چیزهای دروغ شما در ماهواره‌ها می‌شنوید، با انواع دیالوگ‌ها به انسان‌ها وعده داده می‌شود که آن‌ها را چند روزِ از هر نوع اعتیاد رها می‌کنیم، پس نیروهای تخریبی و بازدارنده به موازاتش حرکت می‌کنند، هم در صور آشکار و هم در صور پنهان هستند. این را بیان نموده‌ایم که بدانید گاهی ما هم دچار معضلات می‌شویم؛ یعنی نیروهای بازدارنده و تخریبی در صور آشکار و پنهان‌ بسیار زیاد هستند و گاهی اوقات جلو ما را هم می‌گیرند و نمی‌گذارند آموزش‌ها را به شما بدهیم.

نگارش: همسفر حمیده (س) رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون اول)
عکاس: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
گرد‌آوری: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون اول)
ویراستاری: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .