English Version
This Site Is Available In English

هدف درمان است

هدف درمان است

من و مسافرم به اذن خدا وارد کنگره شدیم؛ پاهای ما به زور حرکت می‌کرد، رمقی در جسم ما نبود چون امید دیگر جایی نداشت ولی به هر حال همدیگر را به زحمت وارد نمایندگی کردیم. مکان ناشناس بود چون با همه جاهایی که رفته بودیم فرق داشت؛ بعد از مشاوره، کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه را خریداری کردیم. از این به بعد راه من و مسافرم جدا شد. هدف، درمان بود. من هم مثل همه کسانی که در کنگره این کتاب را می‌خوانند با یک سری مجهولات و سوال‌های بسیاری روبرو شدم آخه مگه میشه؟ به همین راحتی؟ پس چرا تا حالا کسی این کار را نکرده؟ این همه پزشک، دانشمند، فکر نکنم چنین کاری امکان داشته باشد، اگر هم می‌شد تا حالا توسط این همه انسان‌های اندیشمند کشورهای اروپایی که حرف اول را در جهان می‌زنند، انجام می‌شد.

با تمام سختی‌هایی که مسافرم برایم ایجاد می‌کرد در سرما و گرما به کنگره می‌آمدیم و زیبایی‌های زیادی را در آن مکان ناآشنا می‌دیدیم؛ اما هیچ حرکتی در ما ایجاد نمی‌شد، انگار که روی آتش قدم می‌گذاشتیم و تند حرکت می‌کردیم که نسوزیم. زمان داشت سپری می‌شد؛ ما هیچ چیز از این کتاب برداشت نمی‌کردیم، فقط در کنگره حضور داشتیم، رهایی‌ها، تولدها، خوشحالی‌ها را می‌دیدیم اما برای ما نبود، از شعبه که خارج می‌شدیم دوباره همه چیز به هم می‌خورد. آن موقع متوجه نبودم که آقای مهندس می‌فرمودند: با تفکر ساختارها آغاز می‌شود.

تفکرات و ساختارها از همان روزهای اول آغاز شده بود و من خبر نداشتم یعنی آنقدر کوچک بود که من آن را نمی‌دیدم. بعد از چند ماه سختی، تازه متوجه شدم در یک مکان درمانی هستم و من روند اولیه یک سری اصول و قوانین بسیار سهل و سخت را فرا می‌گیرم؛ باید تلاش و کوشش کنم تا آن‌ها را فرا بگیرم. قوانین وضع شده تجربه‌ای بدون نقص بود و من در حال فراگیری بودم. تفکر ذره ذره خود را به من نشان داد، خودم را با خودم آشنا کرد، خودم را با جهان هستی آشنا کرد، خودم را با جهان درونم آشنا کرد، پس ذره ذره داشت اتفاقاتی می‌افتاد که من خبر نداشتم.

راهنمایان عزیز در مورد کتاب عشق صحبت بسیار می‌کردند و عشق واقعی را من در این کتاب لمس کردم؛ همه‌چیز جان تازه‌ای به خود می‌گرفت، اما مشکلات در جای خود بود. قوانین پذیرش آمد، که من باید بپذیرم این مشکلات را خودم برای خودم ایجاد کردم، در کنارش آرامش آمد، پذیرفتم که  مشکلات را دیگران ایجاد نکردند، حس خوب در من ایجاد شد آرام شدم، دیگر عجله نداشتم به آرامی حرکت می‌کردم، عشق به وجود آمد، آگاهی و چیزهای بسیار زیاد دیگر. خدا را شکر که این مشکل با دستان توانمند آقای مهندس حل شد، خدا را شکر می‌کنم برای بودنم در این جهان، خدا را شکر می‌کنم بابت این همه مشکلات و در آخر خدا را شکر می‌کنم که در کنار آقای مهندس و خانواده ایشان و در کنار همه اعضای کنگره‌۶۰ سفر می‌کنم. برای رسیدن به تکامل و این عمل بسیار عظیم شکر شکر شکر.

نویسنده: مرزبان خبری همسفر رقیه
عکاس: همسفر فرحناز رهجوی راهنما همسفر هدی (لژیون پانزدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر بهاره (لژیون دوازدهم)
همسفران نمایندگی ایمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .