اصولاً در هستی همه چیز دارای دو چهره پنهان و آشکار است. سیستم وجودی انسان هم به همینگونه میباشد، چهره آشکار و پنهان و همچنین افکار آشکار و افکار پنهان انسان. به طور کلی انسان موجود ناشناختهای است و شاید ما از کل وجود انسان یک یا دو درصد آن را بشناسیم، با توجه به اینکه انسان اشرف مخلوقات خداوند است و حکومت و قدرت هستی به دست انسان میباشد، اما باز هم از کشف خیلی از مسائل مربوط به فطرت و ذات انسان عاجز ماندهایم. همینطور در درمان خیلی از بیماریهای جسمی و روانی شناخت چندانی وجود ندارد و ریشه بسیاری از بیماریها برای ما مجهول باقی مانده است و تنها کار، نگهداشتن بیماریها در یک وضعیت ثابت است، همچنین در بیماری اعتیاد هم، فقط به صور آشکار آن توجه شده و به صور پنهان اعتیاد کاری ندارند و فقط میخواهند درد را ساکت کنند و بدون در نظر گرفتن زمان، پرونده اعتیاد را با کوتاهترین راه یعنی قطع سریع مواد ببندند. در مورد صور پنهان انسان، دانستن این مسئله مهم است که چون انسان بین دو نیروی متفاوت (یعنی نیروی خیر و نیروی شر) قرار دارد پس در نتیجه دارای ویژگیها، افکار و اندیشه متفاوتی هم میباشد. البته وجود این دو نیرو که از روز ازل تا ابد با انسان بوده و خواهد بود به این دلیل است که انسان را به «تکامل» برسانند. متأسفانه یکی از مشکلات بزرگ در صور پنهان انسان مربوط به پنهانکاری او میشود، مانند اعضا برخی از شعب کنگره که بیماری اعتیاد را آبروریزی میدانند و در نتیجه درمان خود را در کنگره پنهان میکنند و به دیگران اطلاع نمیدهند که آنها هم از این فرصت استفاده کنند و به همین دلیل کنگره آنها رونقی ندارد. سادهلوحانه است اگر ما فکر کنیم، ظاهر و باطن انسان باید یکی باشد، در صورتی که ظاهر و باطن ممکن است بسیار با هم متفاوت باشند، مثل شخصی که روی آن به مسجد ولی دلش طرف خمار باشد یعنی؛ شخص هزار جور خلاف مرتکب میشود اما در صف اول نماز میایستد. ما خوب و بد را فقط میبینیم ولی نمیتوانیم عمق آن را تشخیص بدهیم. بعضی اوقات ما خواهان چیزهایی هستیم که کاملاً به ضرر ما است و گاهی اوقات چیزی که فکر میکنیم بد است، کاملاً به نفع ما تمام میشود. ما باید همیشه در تمام موارد هوشیار باشیم و همه چیز را تنها با یک چشم نبینیم، یعنی اینکه اگر اوضاع به نفع من باشد خوب و درست است ولی اگر به نفع من نباشد پس خوب نیست، در اینجا ما باید کل امورات را در نظر بگیریم و راهحل آنها را پیدا کنیم. ما در اداره کنگره در سراسر کشور، تمام جوانب را در نظر میگیریم و نواقص کار را ذرهذره حل میکنیم. ما بیش از هزار نفر مرزبان داریم و یا تقریباً سههزار نفر روی داروی OT کار میکنند تا به دست مسافران برسد و بالغ بر هفتهزار نفر در حال خدمت در کنگره هستند، ما با در نظر گرفتن تمام جوانب، مشکلات و نواقص را بر طرف کردیم و توانستیم به هدف خود برسیم و تمام مراکز را به درستی اداره کنیم.
در نظر گرفتن این مسائل خواه مادی باشند و خواه معنوی، هر دو دارای اهمیت میباشند؛ زیرا مادیات و معنویات دو روی یک سکه هستند. طبق رسمی که در جامعه ما رواج داشت معنویات از اهمیت ویژهای برخوردار بود و گرایش به مادیات را چیز بدی میدانستند، در صورتی که ما در وادی پنجم بر لزوم فراگیری پسانداز تأکید زیادی کردیم و فهمیدیم، همانقدر که معنویات ارزش دارند همانقدر هم مادیات و یا حتی بیشتر دارای ارزش هستند و نبود هر یک از آنها باعث انحراف در انسان میشود. گاهی اوقات انواع و اقسام مصیبتها بر انسان وارد میشوند، خداوند در قرآن میفرماید: هر مصیبتی به شما وارد میشود با دستان خود، برای خودتان فراهم کردهاید، بنابراین ما در کنگره اول جلسه از خداوند میخواهیم ما را از دست بزرگترین دشمن خودمان که جهل و ناآگاهی خودمان است رها کند، اما بعضی اوقات مصیبتهایی که به ما وارد می شوند به جهل و ناآگاهی ما مربوط نمی شوند، مانند از دست دادن ناگهانی عزیزانمان و یا گرفتار شدن به بیماری لاعلاج و غیره . موضوع مهمی که در اینجا وجود دارد این است که، در کلِ سیستم هستی وجود این مصیبتها و مشکلات حساب شده است و خداوند هرگز تلافیجویانه و یا انتقامجویانه با انسانها رفتار نمیکند. اما متأسفانه ما انسانها تا به مصیبتی گرفتار میشویم شروع به کفر گفتن میکنیم، چون نمیدانیم در پشت صحنه این مصیبتها چه حکمتی نهفته است؟ با این وجود خداوند اجازه میدهد تا بندگانش شکایت کنند و حتی کفر بورزند ولی بعد از آن، راه و مسیر خود را پیدا کنند و مصلحت خویش و خانواده و خویشان خود را تشخیص بدهند. در اینجا انسان بایستی بداند بعد از هر غروب، طلوعی دیگر در راه است و «پایان شب سیه سپید است»؛ یعنی سختیها و تنگناها روزی تمام میشوند و دنیا روی خوشش را به ما نشان میدهد، پس نباید بلاها و مصائب را به خداوند نسبت بدهیم. موضوع مهم دیگری که باید بدانیم این است که، روزهایی که باید آموزش ببینیم تمامشدنی نیستند. یعنی هیچگاه انسان نمیتواند بگوید: من همه چیز را یاد گرفتهام و دیگر نیازی به آموزش ندارم؛ زیرا مجهولات در جهان هستی بینهایت هستند و تعلیم دادن و تعلیم گرفتن از ازل تا ابد ادامه دارد و نظر به اینکه انسان خلیفه خداوند بر روی زمین است، پس در هر جایگاهی که قرار دارد باید آموزش ببیند. نکته بسیار جالبی که در اینجا وجود دارد این است که تعلیم دادن و تعلیم گرفتن مانند عبادت است چه تعلیم بدهی و چه تعلیم بگیری، در حال عبادت هستی؛ اما در عصر حاضر به دلیل رشد و پیشرفت انسان و دست یافتن او به خیلی از دانشها، در نتیجه تعقل و اندیشه انسان هم رو به پیشرفت است. انسانهایی که میفهمند و در حال رشد و ارتقا هستند که هیچ، ولی آنانی که فطرت و ذات بدی دارند، تغییر نمیکنند و در جهل خود باقی میمانند، مثل خیلی از انسانها که به کنگره آمدند و رفتند و آخر هم نفهمیدند چه شد و به درمان هم نرسیدند، با وجود اینکه در کنگره همهچیز به بهترین شکل مهیا بود. آیا غذایی از این لذیذتر وجود دارد؟ که البته باز هم این موضوع مربوط به گذشته انسان از ازل تاکنون میشود و آنها هم ممکن است به وقت خودش خوب و درست شوند. در کل، امیدوارم ما انسانها بتوانیم ذرهذره خودمان را کشف کنیم و بیشتر به شناخت خویش دست پیدا کنیم و جایگاهی که در هستی گم کردهایم را بیابیم.
خلاصه سیدی «طلوعی دیگر»
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون دوم)
ارسال: همسفر لیلا دبیر سایت
همسفران نمایندگی جهانبین شهرکرد
- تعداد بازدید از این مطلب :
200