هر علمی یکپایه و اساس و تعاریف بنیادی دارد که علم اعتیاد هم از آن مستثنا نیست. اعتیاد از ازدواج و ترکیب انسان و مواد به وجود میآید. انسان دارای صور پنهان و آشکار است و در مورد صور آشکار انسان راحت میتوان صحبت کرد یا در پی درمان مشکلاتش بود؛ اما در مورد صور پنهانکاری بس دشوار است، چون نامرئی ست و قابلرؤیت نیست پس درمان آن خیلی مشکل است. وقتی جناب مهندس به شناخت این صور پی بردند مثلثی را برای درمان ترسیم کردند: جسم، روان و جهانبینی از اضلاع این مثلث هستند.
جهانبینی همچون جسم و روان از اهمیت ویژهای برخوردار است. باکار بر روی ضلع جهانبینی است که شخص میتواند به نقاط ضعفش پی برده و درصدد درمان برآید. اینکه ما فکر کنیم بیارادگی یا خودخواهی از دلایل شکست و نافرجامی است فکری بیهوده است؛ زیرا مشکل ازکارافتادن سیستم خمر بدن است و تا درمان صورت نگیرد شخص به تعادل نخواهد رسید و تعادل چیزی نیست جز سه ضلع مثلث متساویالاضلاع درمان.
مسئله دوم در این سی دی صور پنهان انسان است. ما گفتیم شاسی و بدنه اصلی کنگره نفس است، نفس چیست؟ چیزی که تعیین موجودیت میکند در ظاهر و باطن و از روی خواستههایش شناسایی میشود. نفس مثل شهر یا کشور وجودی ماست که فرمانروای آن عقل است و سربازان دانایی که آن را احاطه کردهاند، متعادل بودن یا نبودن هر شخص به این ساکنین بستگی دارد، اگر خوب و متعادل باشند شخص هم کاملاً متعادل است و بالعکس.
دانایی از عقل محافظت میکند و شخصیت از نفس محافظت خواهد کرد. هر شخصی دارای یک سری توانایی، استعداد، عواطف، مهارت و خلقوخو است که به آن شخصیت گفته میشود و باید همچون یک گنج از آن محافظت شود. درواقع مثلث شخصیت فرد در حالت تعادل باشد که اضلاع آن عبارتاند از:
۱. احساس لیاقت، یعنی شخص احساس شایستگی بکند.
۲. احساس معصومیت، یعنی شخص احساس کند از معصومیت کافی در حد خودش برخوردار است.
۳. احساس امنیت که اگر شخص احساس لیاقت و معصومیت داشته باشد احساس امنیت میکند.
که اگر این اضلاع متعادل باشد فرد شخصیت متعادلی دارد، مثل فردی که آشپزی خوبی دارد و این را میداند که کارش خوب است؛ اما در حد عالی نیست که سرآشپز بینالمللی باشد، این فرد، فردی متعادل است. هر وقت از عقل صحبت میشود ناخودآگاه یاد مغز میافتیم و جایگاه آن را مغز متصور میشویم.
حالا برای نفس چی؟ برای نفس هم قلب را متصور میشویم، یعنی یاد قلب میافتیم. حس، عقل را به کار میاندازد و مثلث شخصیت یا نفس یا قلب، حس را به کار میاندازد و اگر شخصی از دیگران تأثیر منفی میگیرد یا دیگران بهراحتی میتوانند تخریبش کنند از ضعف شخصیتی یا نامتعادلی مثلث شخصیت اوست.
برای اینکه انسان از تاریکی رها شود باید قلبش شفا پیدا کند، درست است که بامطالعه کردن و کسب مهارت تا حدودی میتوان این کار را انجام داد؛ اما کار اصلی زمانی صورت میگیرد که قلب ما از حسادت و کینه و... خالی شود. همه ما خواسته و ناخواسته تن به پیوندهای نامیمون و نامبارکی دادیم که باید درصدد جبران آن برآییم، آنها مانند شمشیری در درون قلب ما فرورفته و بهمرور قلب ما به سنگ تبدیلشده.
اول باید به رقت و نرمی قلب برسیم تا بتوانیم شمشیر یا تیغ را از آن بیرون بکشیم، اگر آتش انتقام و کینهجویی را از درونمان بروز ندهیم و مقابلهبهمثل نکنیم این آتش در درون ما حبس شده و بهجای تخریب آرامآرام قلب سنگ شده را نرم میکند و این فلسفهای هست که به دنبال آنیم.
یعنی در مقابل هر عمل تهاجمی از سمت دیگران عمل سالم را انجام دهیم، گاهی باید بخشش کرد و گاهی احقاق حق، گاهی توبه کرد و درصدد جبران برآمد، حس به ما بیشترین کمک را میکند که در این وضعیت پیشآمده چهکاری بهترین است.
نویسنده: همسفر مریم رهجو ی راهنما همسفر اعظم (لژیون دوم)
ویرایش: رابط خبری همسفر طاهره رهجو ی راهنما همسفر فیروزه (لژیون اول)
ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر سکینه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی الوند قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
23