English Version
This Site Is Available In English

نقش ما در زندگی چیست

نقش ما در زندگی چیست

مدت‌ها منتظر فرصتی بودیم تا بتوانیم از حضور گرم خانواده محترم دژاکام بهره‌مند شویم و اکنون این افتخار شامل حال ما شد تا در خدمت دیده‌بان محترم جهان‌بینی باشیم. خوشحالیم که ما را در خواندن مصاحبه‌ای آموزنده و گره‌گشا، با استاد امین دژاکام همراهی می‌کنید.

لطفاٌ بفرمایید مسافر یا همسفری که مورد خیانت قرار می‌گیرد، باید چه کارهایی انجام دهد تا محبت بین آن‌ها دوباره برقرار شود؟

در جامعه امروزی یک سری اتفاقات در حال افتادن است و با شرایط جدید جامعه به یک سمت و سویی می‌رود و یک سری فرهنگ‌ها در حال به وجود آمدن است؛ البته این‌ها همیشه بوده و چیز جدیدی نیست. این خیانت‌ها ممکن است در زمان قبل یا بعد از مصرف یعنی قبل از درمان یا بعد از درمان اتفاق بیفتد؛ توصیه من در این مورد که فقط از نظر جهان‌بینی می‌توانم یک چیزهایی بگویم؛ چون کارشناس این موضوع نیستم. معمولاً رابطه بین دو نفر جریانی از محبت و عاطفه است و خیلی وقت‌ها انسان‌ها با دست خودشان زندگی خود را خراب می‌کنند؛ مرد یا زن با سخت‌گیری‌های زیاد، ادا و اصول‌های به‌خصوص، خواسته‌های نامعقول، بدخلقی‌ها، کج‌خلقی‌ها، خانمی که همیشه مریض است و خود را به مریضی می‌زند تا توجه همسر را به خودش جلب کند، خواسته زیاد داشتن، تنبلی، از خودگذشتگی نداشتن یعنی نداشتن بخشش و با کوچک‌ترین اشتباه، ایراد گرفتن، عیب‌جویی کردن و طعنه زدن و این‌که همیشه نکات منفی قضیه را می‌بینند؛ این‌ها شرایطی است که زن و مرد با دست خودشان زندگی خود را نابود می‌کنند؛ چون شما جریان محبت را زمانی دریافت می‌کنید که احترام، توجه و اطمینان باشد. وقتی با کسی زندگی می‌کنید که همیشه نکات منفی را می‌بیند، همیشه خودش را به مریضی می‌زند، همیشه ایراد می‌گیرد یا اصلاً به خودش توجهی نمی‌کند؛ نه بهداشت را رعایت می‌کند، نه سلامتی دارد، نه در حال یاد گرفتن است و همیشه در حال غر زدن و ایراد گرفتن است؛ در اصل خودش به زبان دیگری می‌گوید که من به درد نخور هستم. او ذهنیتی که دارد این است که زمان نامزدی و زمانی که ازدواج کردیم، جور دیگری بود؛ بله ولی شما برای این‌که این رابطه تداوم داشته باشد مانند یک ساختمانی که زنده می‌کنید؛ باید آبونمان بدهید، آن را نظافت کنید، سیم‌کشی‌اش را زنده کنید و باید همیشه در حال رسیدگی به ساختمان باشید وگرنه فرو می‌ریزد؛ هر رابطه‌ای هم به همین شکل است و باید هر کسی به خود بها دهد؛ یک بخش صور آشکار است که همان ورزش کردن، بهداشت فردی، لباس مناسب پوشیدن و ...‌، بخش دیگر صور پنهان است که همان داشتن اخلاق درست، محبت داشتن و ... است. اگر این موارد را رعایت نکنیم، کم کم به یک باتلاق و مرداب تبدیل می‌شویم و جاذبه‌ها و حس‌های بین زن ‌و مرد از بین می‌رود؛ وقتی این‌ها از بین رفت، بستر آماده می‌شود که به افراد دیگر گرایش پیدا کنند. اگر این‌ گونه باشد باید ابتدا خودمان را اصلاح کنیم؛ مردها، زنی را دوست دارند که به آن‌ها توجه، آرامش و محبت دهد و به آن‌ها افتخار کند. کسی که هر وقت از بیرون می‌آید غر می‌زند و می‌گوید این چه چیزی است خریده‌ای، این‌ها را به تو انداخته‌اند، کی آدم می‌شوی، چرا دیر می‌آیی، چرا زود می‌آیی، هنوز مثل زمان مصرفت هستی و همیشه نکات منفی را می‌بیند؛ ناخودآگاه اگر کسی پیدا شود که لبخندی بزند و محبتی کند، جذبش می‌شود. این مورد قابل درمان است؛ پس اول خودمان را ببینیم و اصلاح کنیم؛ اگر خودمان را اصلاح کردیم و باز آن رفتارها تکرار شد، آن وقت یک فاز دیگر است و در آن صورت می‌توانیم صحبت کنیم که می‌خواهید در این زندگی بمانید یا خیر و تکلیف را مشخص کنید؛ اگر نمی‌خواهید بمانید، باید بروید؛ ولی اگر می‌خواهید بمانید، باید شرایط زندگی را مهیا کنید. می‌توانیم از نظر جهان‌بینی به این موارد توجه کنیم؛ ولی به طور کلی زندگی ارزش فداکاری دارد. ممکن است یک نفر، یک بار، دوبار، سه‌بار اشتباه کند و از مسیر خارج شود؛ ارزش فرصت دادن و بخشیدن را دارد؛ ولی اگر تکرار شود، دیگر ارزش ماندن در آن زندگی را ندارد؛ ولی ما به اصلاح خود، گذشت و بخشش توصیه می‌کنیم. چیزهای دیگری هست که نمی‌توان گفت و هنوز فرهنگش نرسیده است؛ اینکه مرد یا زنی بخواهد برود برای خود رفیق بگیرد؛ البته به زن این اجازه داده نشده است؛ همسرش یک بار، دو بار می‌تواند ببخشد ولی اگر تکرار شد باید جدا شود و دیگر آن زندگی قابل ماندن نیست. چون آلودگی وارد زندگی شده است.

لطفاٌ بفرمایید چه توصیه و راهکاری برای همسفری که مسافرش در حال درمان است و برای رفع نیازها و کمبودهایش، به مسافر خود خیانت کرده است دارید؟

توصیه من این است شما که یک آدم ویلون نیستید؛ یک زندگی دارید تعهد دارید؛ پس باید به خاطر آن‌ها بها دهید و سختی بکشید؛ اگر مجرد باشید که هیچ، ولی اگر شوهر و بچه دارید، این‌که هر موقع در تنگنا باشید که نمی‌توانید راه دیگری را انجام دهید. شما باید شش ماه، یک سال صبر کنید و سختی بکشید، محرومیت عاطفی و جنسی را تحمل کنید تا زندگی‌تان ساخته شود وگرنه برای چه به شما همسفر گفتیم؛ ما می‌خواهیم به شما مدال بدهیم، باید به جنگ رفته باشید و دست و پایتان قطع شده باشد تا به شما مدال بدهیم؛ عنوان همسفری را مجانی نمی‌دهند؛ شما به خاطر این سختی‌ها همسفر شدید و این هزینه همسفر بودنتان است وگرنه این عنوان را به شما نمی‌دهند.

به نظر شما همسفرانی که مسافرشان چندین بار سفر کرده و مدام برگشت کرده‌اند و به آن‌ها اجازه نمی‌دهند که به شعبه بیایند چه کاری انجام دهند؟

این مسافران باید نمایندگی‌های خود را عوض کنند؛ زیرا آن فضا دیگر برای آن‌ها قابل تحمل نیست. مسائل خیلی زیر پوستی وجود دارد؛ مثلا مردی که در یک نمایندگی درمان شده و یک‌بار یا دو‌بار برگشته است، به گونه‌ای انگشت‌نما می‌شود، همه او را می‌شناسند و او احساس می‌کند که دیگر خانواده‌اش هم در آن مکان امنیت ندارند؛ بنابراین به دلیل این‌که احساس می‌کند آسیب‌پذیر است، اجازه نمی‌دهد همسرش به شعبه بیاید و چون موقعیت خودش متزلزل است، نمی‌تواند از موقعیت زناشویی‌ خود هم محافظت کند؛ به همین خاطر است که  اجازه نمی‌دهد. راهکارش این است که از آن شعبه برود و درمان را جایی انجام دهد که او را نشناسند. شما یک بار به یک شعبه آمدید؛ اگر یک بار دیگر در یک نمایندگی جواب نگرفتید، ترجیحاً به شعبه دیگری بروید و از نو با فضای جدید و آدم‌های دیگر شروع کنید.

چه عملکردی از گروه خانواده و همسفران باعث رضایت و خوشحالی شما و خانواده محترمتان می‌شود؟

چند مورد وجود دارد؛ یک مورد حضور فعال در زمینه‌های مختلف است؛ از نظر شعبه، خدمت، ورزش و لژیون‌های مختلف، فعالیتشان قوی باشد و هدفشان را گم نکنند. هدف اصلی آن‌ها حفظ خانواده بوده و برای آن به کنگره آمدند پس تمرکز اصلی‌شان روی این موضوع باشد؛ اگر روی این موضوع تمرکز داشته باشند، در دل آن خواسته‌های فردی هم اتفاق می‌افتند؛ ولی اگر این‌ها را جابه‌جا کنید، نه مثلا همسفرانی که به کنگره می‌آیند، ابتدا تمرکز آن‌ها روی ذهن و انرژی خود، درمان مسافر، پرورش فرزندان و اعضاء خانواده باشد؛ ولی در ادامه روی پیشرفت‌های فردی خود تمرکز کنند؛ یک جمله‌هایی مد شده که می‌گویند من برای خودم به کنگره می‌آیم؛ در صورتی که اگر مسافرت مصرف کننده نبود، تو را به کنگره راه نمی‌دادند؛ پس به خاطر مسافرت می‌آیی. بعضی گفته‌ها انحراف به‌وجود آورده است؛ این‌که ما گفته‌ایم دوربین را روی خود بینداز؛ یعنی ایرادهای خود را برطرف کنید، نه این‌که مسافر را ول کنید و دنبال پیشرفت خودتان بروید؛ باید مسافر را رها کنید و به او زیاد ایراد نگیرید، خودتان را اصلاح کرده و کینه خود را درست کنید؛ نه این‌که او را ول کنید و بگویید اصلا برود بمیرد. من می‌خواهم فوق لیسانس بگیرم، دکترا بگیرم. این‌ها بازی‌هایی است که با یک چرخش به چیز دیگری تبدیل می‌شوند. اگر همسفر اصل قضیه را فراموش نکند، در ادامه در دل آن حرکت‌ها، موفقیت‌ها و ادامه تحصیل هم اتفاق می‌افتد؛ ولی برعکس آن اتفاق نمی‌افتد.

لطفاٌ بفرمایید قشنگ‌ترین حس و تأثیرگذارترین دریافتی که از کنگره داشتید چه بوده است؟

اردو، تجربه خیلی عجیبی بوده؛ ولی بیشترین دریافتی که من داشتم این بوده که چه‌قدر این کار عظیم است و خیلی بهتر توانستم حضور خداوند و قدرت مطلق را در این فرآیند و جریان کنگره درک کنم؛ به واسطه بودن در کنگره، درکم نسبت به وجود خداوند، نیروهای مافوق و هستی خیلی بهتر شد؛ این دریافت شخصی من است.

لطفاٌ بفرمایید با توجه به سی‌دی «علم زندگی» چرا باید موسیقی را از بچگی به فرزندان آموزش دهیم و چرا موسیقی آن‌قدر اهمیت دارد؟

این پیام یک جنبه خصوصی داشته، ولی جنبه عمومی هم دارد؛ یعنی هم برای ما و هم برای بقیه است. اگر از من بپرسند می‌گویم در این دوران آموزشی بچه‌ها، از کودکی و نوجوانی، یکی موسیقی، یکی ورزش و یکی هم کار در خانواده، یعنی کمک به خانواده را باید یاد بگیرند که این‌ها باید جزء آموزش‌‌های فرزندان باشند؛ چون در صوت و موسیقی قدرتی نهفته است که می‌تواند شما را به جاهای مختلف ببرد. شما وقتی موسیقی بلد باشید با نواختن آهنگ می‌توانید وارد یک دنیای جدیدی شوید و حس خاصی را تجربه کنید؛ گوش دادن آن هم این خاصیت را دارد ولی کمتر است؛ انگار که مثلا بلیط هواپیما گرفتید و به اسپانیا یا به یک شهر دیگر رفته‌اید و در حال گشتن هستید و انرژی‌هایی را که در آن فضا وجود دارند دریافت می‌کنید. وقتی شما یک قطعه موسیقی خاصی را می‌نوازید؛ انگار به نقطه دیگری از دنیا رفته‌اید و از آن نقطه دنیا را تجربه می‌کنید و این یک ابزار خیلی قدرتمند است. من با موسیقی توانستم خیلی از حس‌هایم را به تعادل برسانم. هنگامی که انسان خیلی غمگین، ناراحت و تحت فشار است، با موسیقی می‌تواند آن حالات را به تعادل برساند؛ تجربه شخصی خودم  این است که به واسطه موسیقی توانستم آن فشارها را بشکنم و خنثی کنم. به نظر من اگر انسان‌ها موسیقی بلد باشند، حتی حرفه‌ای هم نباشند، همین که بتوانند یک سازی بزنند، دیگر هیچ وقت تنها نیستند و فشارها و سختی‌ها را می‌توانند خنثی کنند و این خیلی جالب است؛ یعنی در واقع می‌تواند تعادل روانی شما را برگرداند.

از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید و مثل همیشه با صبوری و پر‌ انرژی پاسخگوی سوالات ما بودید، از شما کمال تشکر را داریم؛ برای شما و خانواده محترمتان از خداوند متعال سلامتی خواهانیم.

مصاحبه: همسفر مریم مرزبان خبری
تایپ: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون بیست‌و‌پنجم)
عکس: همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پنجم)
ویراستاری و ارسال: همسفر پگاه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شیخ‌بهایی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .