ششمین جلسه از سی و ششمین دوره کارگاه های آموزش عمومی کنگره 60 شعبه نیمایوشیج بهشهر به استادی مسافر ابوذر، نگهبانی مسافر هانی و دبیری مسافر حجت در روز پنج شنبه مورخ 1404/03/22 راس ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان ابوذر هستم یک مسافر. خداوند را شاکرم که این اجازه را به من داد تا بار دیگر روی صندلی کنگره بنشینم و خدمت کنم. از آقای مهندس سپاسگزارم و همچنین از خانواده ایشان که چنین بستری را فراهم کردند تا من بتوانم علاوه بر درمان اعتیادم در کنگره که در سفر اول داشتم، در سفر دوم نیز بتوانم خودم را بهتر بشناسم تا اگر قرار باشد به مکانی بروم که ازآنجا انشعاب یافتم به شکل درستی بروم. به عزیزانی که از شعب دیگر در این شعبه حاضر شدند خوشآمد میگویم. کنگره خانه ما است و اعضای کنگره در هر شعبهای که باشند مهمان نیستند. خسته نباشید و خدا قوت بابت مسیری که طی کردید، باعث افتخار ماست. بخش اول دستور جلسه آداب معاشرت، ادب و بیادبی، تعادل و بیتعادلی. وقتی میخواهیم ببینیم شخصی بیتعادل است یا تعادل دارد باید به نشانههایش توجه کنیم. مثل این است که شما ماشینی را به مکانیکی میبرید و وقتی آب و روغن آن تنظیم نباشد یعنی درست تعمیر نشد است. یا مصالحی که توسط بنا در ساختمان به کار رفته است، نشانه تعادل معمار است که بهاندازه همهچیز به کار گرفته شود. کارمندی که سر ساعت در محل کارش حاضر میشود، نشانهای است که مشخص میکند تعادل دارد یا ندارد. وقتی آداب معاشرت یک مکانی را بدانیم میشود تعادل یا بیتعادلی. در کنگره جلسات رأس ساعت شروع میشود. این یعنی آداب معاشرت آن جلسه. وقتی سر ساعت در جلسه حاضر میشوم یعنی به آداب آن محل آشنا هستم. البته نه در اوایل سفر اول. وقتی به آداب معاشرت این مکان احترام گذاشتم و اجرایش کردم این میشود ادب. درسی که آقای مهندس دادند این است که در بین مشارکت کسی بلند نشویم. امیدوارم خودم بتوانم این دستور جلسه را کاربردی کنم. اما در مورد قسمت دوم دستور جلسه تولد یک سال رهایی غلامرضا، من این تولد را به بنیان کنگره و خانواده بزرگ کنگره ۶۰، اعضای نمایندگی خودمان و به همسفرش که در خدمت کمکحالش است، به آقا مهدی خروشا که چند مدتی در خدمت ایشان بودند و آقا رجب راهنمای سیگارش و به راهنمای همسفرش تبریک میگویم و امیدوارم این تولد و رهایی نوری باشد در زندگی آنها و بتواند از انرژی این تولد استفاده کند. غلامرضا با تخریب قرص آمد ولی بعدها گفت مواد دیگری هم بود ولی چون من آنها را تجربه نکرده بودم برای من تخریب آنها عجیب بود. ما وقتی در کنگره از تخریب این موارد عجیب صحبت میکنیم، نمونه بارز آن غلامرضا است. با خواست و تلاشی که داشت با تمام سختیها، نداشتن وسیله نقلیه، مسافت دور، و شغلش این سفر را انجام داد و در ادامه خدمتگزار شد. در حال حاضر هم مرزبان پارک هست و مبصر کلینیک است. امیدوارم که در این راه موفق باشند. از اینکه به صحبتهای من گوش دادید متشکرم.

در ادامه گزارش تولد یک سال رهایی مسافر غلامرضا؛
سلام دوستان غلامرضا هستم یک مسافر. جا دارد ابتدا تشکر کنم از مهندس دژاکام و از خانواده مهربانشان و استاد امین که این بستر را فراهم کردند برای امثال من تا از تاریکی به بهترین شکل خارج شویم. حالم خوب است و از همه خدمتگزاران تشکر میکنم. خیلی از خدمات این دوستان بود که دیده نمیشد؛ ولی یکی از دلایل درمان و حضور امروز من این خدمتهای بیمنت بود از همه بویژه از راهنمای درمانم آقا ابوذر و راهنمای درمان سیگارم آقا رجب سپاسگزارم. یک متنی در کتاب ۶۰درجه بود که خیلی به دلم نشست. آقای مهندس در این متن از نگهبان میپرسد که اعتیاد را به چه تشبیه میکنید؟ پاسخ میدهد مواد مخدر مثل باغ زیبایی است که در آن جادوگر ماه روی نشسته و شخص برای دیدن این جادوگر وارد آن باغ میشود و به مرور که ساکن آن باغ شد آن جادوگر ماه روی تبدیل به عجوزه بدترکیب و زشتی میشود و آن باغ زیبا هم مبدل به دخمهای تنگ و تاریک و وحشتناک میشود، شخص هر چه سعی میکند از دامش رهایی یابد اسیرتر میشود. من یکسال و شصت و پنج روز است که از اهریمن اعتیاد رها هستم و بشدت برایم ارزشمند است. هر روزی که از زندگی من میگذرد شاید زندگی من سختتر میشود؛ ولی رهایی برای من لذتبخشتر میشود. در رابطه مواد متفاوتی که مصرف کردم نوعی مخدر از نوع قارچها به اسم ماشروم بود که همین ماده در واقع پای من را به کنگره باز کرد، من شیشه، قرص، مشروبات و سیگار مصرف میکردم. به هر مخدری نه نمیگفتم و دلیلش هم کنجکاوی من بود. تخریب این ماده بسیار بالا بود. قارچی سمی است که حتی استاد امین در جهانبینی میگوید که از ال اس دیهاست و تجربه من هم به این شکل بود که سه بار در ۲۰ روز مصرف کردم موادی سنگین که باید هر شش ماه یکبار مصرف میشد؛ اما من در بیست روز سه بار مصرف کردم که فوقالعاده خطرناک بود بدلیل ساختار اسیدی که یکسری سویچهای مغز را فعال میکرد که فرکانسهای دیگری از طبیعت را بدست میآوردم. میخواستم به حالتهای بالایی از نئشگی دست پیدا کنم که ممکن بود برای من خیلی سنگین تمام شود، چیزهایی در توهم دیدم که ترس از آن باعث شد تا به کنگره قدم بردارم. تصاویر و صحنههای عجیب برایم خلق میشد. آنقدر تصویر در تصویر که فکر میکردم قرار است از دنیا بروم حتی حواسم نبود که تاثیرات مخرب مجیک ماشروم بود. ممنونم از همه شما.




تایپ: مسافر محمد جواد لژیون 8
عکس: مسافر مقداد لژیون 1
بارگذاری: مسافر علی لژیون 3
- تعداد بازدید از این مطلب :
201