دومین جلسه از دور چهارم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی امیر اراک با استادی مسافر شعبان نگهبانی مسافر اصغر و دبیری مسافر جلال با دستور جلسه «آداب معاشرت ادب و بی ادبی تعادل و بی تعادلی» روز سهشنبه۱۴۰۴/۳/۲۰ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
.jpeg)
سلام دوستان شعبان هستم یک مسافر
از راهنمای خوبم تشکر میکنم که اگر یک حال خوبی هست یا الان میتوانم صحبت کنم مدعیون آقای حامد راهنمای خوبم هستم من جدا صحبت کردن بلد نبودم اگر الان اینجا هستم به واسطهی کمکهای ایشان بوده ، ممنونم از راهنمای درمان سیگارم آقا رضا، خیلی از ایشان هم تشکر میکنم
من اصلاً فکر نمیکردم سیگار را بتوانم درمان کنم وقتی وارد کنگره شدم و گفتند سیگار را هم باید درمان کنی گفتم اینها یک قصه بیشتر نیست مگه میشود سیگار را ترک کرد ؟ بعد وقتی اومدم گوش کردم دیدم این اتفاق افتاد و هر حال خوبی که من تجربه میکنم مدعیون این دو عزیز هستم .
در مورد دستور جلسه: من با یک حال خرابی آمدم تو شعبه پروین اعتصامی راهنما انتخاب کردم روز دوم و سوم باهم درگیر شدیم ، فکر می کردم آمدم چاله میدان در مورد این آقای مهندس صحبت می کرد تو سی دی ، در مورد ترک و درمان اعتیاد من با خودم پنجاه دفعه ترک کردم حرف بد نزدن را بلد نبودم چون آموزشی در کار نبود استادی در کار نبود که من یاد بگیرم ده ماه یا یک سال هر جوری بود رد میکردیم بعد دوباره میدیدیم از اون بدتر شدیم
.jpeg)
یادمه توی ان جی او های دیگه یک چند وقتی ترک کردم بعد موقعی که مصرف کردم کل سلولهای بدنم گفتند شکر دمت گرم عجب کار درستی کردید یک عمر خمار بودم بعد تازه اینجا متوجه شدم که درمان با ترک چه فرقی میکند میام اینجا میبینم به من احترام میگذارند این کنگره شصت آدابش این است که احترام گذاشتن را یاد بگیرم این را من بلد نبودم من از کف خیابون اومدم تو کنگره فکر کردم چاله میدونه هر کاری دلم میخواد انجام بدم هی روز به روز جلویم را می بستند گفتند
این کار را نباید بکنی ، سی دی ها را گوش میکردم میگفتم اصلأ من نیامدم که مواد را درمان کنم من آمدم فقط برای اینها چون من این را چند بار تجربه کردم قطع مصرف کردم بعد دوباره شروع می کردم نگاه کردم دیدم اگر میخواهم اینجا انسان باشم باید آموزش بگیرم باید هرروز تو لژیون حضور داشته باشم باید هرروز تو کارگاه آموزشی باشم تا این اتفاق برای من بیافته تا به درمان برسم
من هنوز به درمان نرسیدم ولی نگاه می کنم می بینم خیلی خوب شدم هیچ کس کنار من دوام نمیآورد از بس آدم خوبی بودم ، جدا وقتی آمدم کنگره دیدم همه آنها را باید کنار بگذارم و از اول شروع کنم صحبت کردن بلد نبودم آداب معاشرت بلد نبودم غذا خوردن بلد نبودم نگاه کردم دیدم هیچ کاری بلد نیستم وکسی هم بهم یاد نداده و همین جوری بزرگ شدم هیچی متوجه نمیشدم و هرکسی هم صحبت میکرد میگفتم من از همه بهتر میفهمم تو کنگره فهمیدم که باید آموزش بگیرم هر روزی که آموزش قطع بشه وای به حال روزگار من .
از اینکه به صحبت هایم گوش کردید ممنونم .
تایپ: مسافر ایمان
عکس: همسفر یاسین
ویراستار: مسافر علی
تنظیم: مسافر صادق
- تعداد بازدید از این مطلب :
161