English Version
This Site Is Available In English

کسی که درون آرام دارد، ظاهری آرام نیز خواهد داشت

کسی که درون آرام دارد، ظاهری آرام نیز خواهد داشت

چهارمین جلسه از دوره دهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی کریمان به استادی  همسفر فرناز، نگهبانی همسفر عارفه و دبیری همسفر صالحه با دستور جلسه«آداب معاشرت، ادب و بی‌ادبی، تعادل و بی‌تعادلی» در روز دوشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۴٠۴ ساعت ۱۶:٠٠ آغاز به کار کرد.


 

خلاصه سخنان استاد:

اندازه نگه دار که اندازه نکوست
هم لایق دشمن است و هم لایق دوست،
اول خدا را شکر می‌کنم که امروز به من اجازه داد در جمع پر از عشق و محبت شما عزیزان باشم و از این منظر آموزش بگیرم. تشکر می‌کنم از راهنمای عزیزم خانم سمیه و راهنمای لژیون تغذیه سالم خانم فائزه عزیز، از راهنمای تازه واردینم خانم زهره عزیز و از مسافرم و همچنین راهنمای مسافرم تشکر می‌کنم؛ برای اینکه یادم نرود روزی که به کنگره آمدم با چه حالی آمدم. خدا را شکر می‌کنم بابت وجود تک‌تک شما عزیزان؛ اما در مورد دستور جلسه آداب و معاشرت، ادب و بی‌ادبی، من می‌خواهم برگردم به معنی کلمات و اینکه آداب معاشرت و کلمه‌ها چقدر به‌ درستی انتخاب شده‌اند. آداب جمع ادب است و این را همه می‌دانیم و معاشرت از کلمه عشرت گرفته شده به معنای همنشینی و دوستی و رفت و آمد با کسی و معنای کلی آداب معاشرت یعنی رعایت ادب در زندگی اجتماعی و ارتباط با دیگران که ما یاد بگیریم با افراد چگونه رفتار کنیم.

برای اینکه زندگی خوبی داشته باشیم و درگیری ما در طول روز خیلی کمتر باشد؛ چون همان‌طور که می‌دانید تکامل در جمع صورت می‌گیرد و همه ما باید به نوعی هر روز با همسر خود با بچه‌های خود و با دیگر افراد خانواده در ارتباط باشیم و این یعنی آداب معاشرت و در مورد آداب معاشرت که آقای مهندس در سی‌دی آداب معاشرت به قشنگی توضیح دادند و ۶ مورد را بیان کردند و من می‌خواهم در موردشان یک تجربه کوتاهی از خودم بگویم و اینکه بدانیم به صورت تیتر وار به چه صورت هستند.
1- تعریف کردن در مورد غذا خوردن است، اینکه مثلاً مهمانی یا جایی دعوت می‌شویم اگر چند مدل غذا است، بهتر است که از یک مدل غذا استفاده کنیم اینکه چند مدل غذا را گذاشته‌اند، برای من نگذاشته‌اند و اینکه شاید یک نفر یک غذای دیگر را دوست نداشته باشد، از غذای دیگر می‌خورد.

من خودم به شخصه این‌جوری بودم که می‌‌رفتم مهمانی اگر از یک چیزی نمی‌خوردم همیشه توی ذهنم می‌ماند و شاید تا چند ساعت بعد فکر می‌کردم که مثلاً من از آن نوشیدنی، خوراکی یا هر چیزی که بود نخوردم، احساس می‌کردم که نفس گرسنه من همیشه همراه من بود تا موقعی که وارد لژیون تغذیه سالم شدم و همه چیزهایی که می‌خواهم بخورم اول به سلامتی آن فکر می‌کنم و الان دو هفته است که ریزتر به غذاهای خود نگاه می‌کنم و با حس بهتری آن‌ها را می‌خورم و حالا این یک نکته بود در مورد غذا خوردن خودم و دومین مورد راه رفتن است و اینکه چگونه راه برویم و چگونه بنشینیم و نحوه نشستن یادم است. اوایل که به کنگره می‌آمدیم و نباید پای خود را روی پا می‌انداختیم و این یک نوع بی‌احترامی بود و وقتی‌که به خانه می‌رفتم قشنگ پا درد خود را احساس می‌کردم یعنی فشار اینکه یک‌جا نزدیک به ۴ ساعت باید بنشینی و کامل رعایت ادب را داشته باشی و اینکه صاف بنشینی و پای خود را روی هم نگذاری و چقدر مشهود است.

در کنگره که به مرور زمان آدم‌ها را می‌بینی از روز اولی که آمدیم به کنگره تا روزی که به درمان می‌رسد و برای رهایی، می‌بینی که چقدر تغییر کرده و خود من جزء کسانی بودم برای اینکه پای خود را روی هم نیندازم فکر می‌کردم تا این کار را انجام ندهم . سومین مورد سخن گفتن است، اینکه ما برای سخن گفتن با دیگران مخصوصاً یک خانم یا یک آقا باید از لفظ شما استفاده کنیم و من احساس صمیمیت می‌کردم و فکر می‌کردم اگر به کسی بگویم تو یعنی خیلی با او راحت هستم؛ ولی در صورتی‌که اصلاً این چنین نیست و همان‌طور که انسان هرطور صحبت و رفتار کند همان‌طور هم احترام کسب می‌کند و این به نظر من مثل نور می‌ماند. همیشه این در ذهن من تداعی می‌شود که اگر ما نور آبی بتابانیم نور آبی به طرف ما برگشت داده خواهدشد، اگر احترام طرف مقابل را داشته باشید در لحن صحبت کردن چه با همسر چه با مسافر و چه دیگر افراد خانواده همیشه آن احترام متقابلاً برای توست.

یک چیزی که برایم خیلی با ارزش است و امروز که روی این صندلی نشسته‌ام و به خودم افتخار می‌کنم برای این است که مسافر من مصرف کننده بود و هیچ کس نمی‌دانست؛ حتی خود من و هنوز که هنوز است و اینکه بخواهم با آن کلنجار بروم و به خانواده‌ام بگویم برایم سخت است؛ چون آن احترام و آن طرز فکری که پدر و مادر من نسبت به مسافرم دارند، مطمئناً به کل عوض می‌شود و همیشه این را در ذهن خودم داشتم که اگر روزی پدر و مادر من بفهمند، واکنش آن‌ها چگونه خواهد بود؟ مادرم را قبل از ماه مبارک رمضان به کنگره آوردم و بچه‌ها همه نسبت به من لطف داشتند و من را بغل می‌کردند و تعریف می‌کردند و یک سؤال مادرم پرسید و گفت مامان تو چه کار کردی که همه از تو تعریف می‌کنند و در آن لحظه خیلی با خودم کلنجار رفتم و واقعاً من هیچ کاری برای کنگره نکردم اگر امروز روی این صندلی درست می‌نشینم اگر امروز حالم خوب است و اگر امروز مسافرم را در کنارم دارم همه را مدیون کنگره و راهنمایی راهنمای عزیزم و همه عزیزان هستم.

این یک خاطره‌ای است که برایم شاید تا عمر دارم خواهد ماند اینکه احترام بگذاری تا احترام ببینی و اینجا جایی است که به نظر من هیچ‌جای دنیا شاید مثل کنگره۶۰ نیست که تو محبت بدهی و در قبال آن چندین برابر محبت دریافت کنی. بیرون از کنگره همه ما تجربه‌هایی داریم، محبت می‌کنیم، شاید نارو ببینیم، نامحبتی ببینیم، دروغ بشنویم، غیبت‌ ما را می‌کنند، تهمت می‌زنند و خیلی کارهای دیگر، برای اینکه آدم‌ها نمی‌دانند که خوبی خوب است و بدی بد، برای اینکه آن شخصی که این کار را انجام می‌دهد،  نمی‌داند که خوبی چقدر خوب است و خوبی را یاد نگرفته است و آن بدی‌اش از سر ناآگاهی است و مورد چهارم رانندگی است که من در این مورد واقعاً خودم شرمنده‌ام که بگویم و خودم از جمله رانندگانی بودم که خیلی بوق می‌زدم و آن رعایت ادب را در رانندگی نداشتم. 

یادم است یک روز با مادرم داشتم رانندگی می‌کردم و شخصی که جلوی من بود خیلی آهسته می‌رفت و من عصبانی شدم و از ماشین پیاده شدم و کوبیدم روی ماشین آن شخص و این‌قدر صدای من می‌لرزید و آن تنش را داشتم که واقعاً یک جاهایی از خودم خجالت می‌کشم که الان؛ حتی برای استفاده از بوق، سر چهارراه و جاهایی که نیاز باشد استفاده می‌کنم و یک جورهایی شاید یاد گرفتم رعایت ادب را در رانندگی هم تا حدودی انجام بدهم؛ ولی هنوز خیلی باید روی خودم کار کنم. پنجم، رعایت ادب در مکان‌های عمومی است، مثل سیگار کشیدن، هفته قبل دستور جلسه سیگار بود، سیگار، ویپ، پاد، پیپ و چیزی که الان مرسوم شده به اسم ویپ و یا پاد که اکثر نوجوانان امروز و اکثر دوستان مسافر من استفاده می‌کنند؛ چون بوی سیگار را ندارد به خودشان اجازه می‌دهند که هرجا و هر زمان و هر وقت که شد استفاده کنند.

دوستان من که همیشه می‌رنجند از این موضوع و تعریف می‌کنند از همسران خود که ما؛ حتی در تخت‌خواب، آن آرامش را نداریم؛ چون الکترونیکی است و مدام شارژ است و دسترسی به آن آسان است و سیگار را خیلی‌ها رعایت می‌کنند و در خانه مصرف نمی‌کنند؛ ولی این را حتی در تخت‌خواب هم با خودشان می‌برند و خیلی باعث ناراحتی است که خیلی رایج شده و احساس می‌کنند، چون بوی خوبی دارد ضرری ندارد؛ ولی در صورتی‌که به قول آقای مهندس حتی از سیگار و قلیان هم تخریبش شاید چندین برابر بیشتر است و ششم لباس پوشیدن که مورد آخر است و در مورد لباس پوشیدن، من روز اولی که می‌خواستم بیایم کنگره برایم جای سؤال بود که چرا همه لباس سفید می‌پوشند؟ چرا بعضی‌ها سرتا پا سفید هستند؟ چون سفید لباسی است که خیلی سریع کثیف می‌شود.

یاد خاطره‌ای افتادم که دو سه هفته پیش رفته بودیم تهران شعبه آکادمی که مسافرم مشارکت کردند و بعد از اینکه از در آمدیم بیرون اسنپ گرفتیم برویم ساختمان ققنوس و اسنپی که ما را سوار کرد گفت: من می‌توانم یک سؤال بپرسم؟ گفتم: بله بفرمایید، گفت: این جایی که شما می‌روید برای چه است؟ من چندین مسافر از اینجا سوار کردم؛ ولی همیشه برایم سؤال بود و نپرسیدم و ما گفتیم: برای درمان اعتیاد است و اینجا همه کمک می‌کنند به درمان اعتیاد و توضیح دادیم. گفت: من فکر می‌کردم که این‌جا متعلق به یک هتل‌سازی بزرگ است که همه این افرادی که لباس سفید دارند و اصلاً به قیافه آن‌ها نمی‌خورد مصرف کننده باشند، احساس می‌کردم که این‌ها همه سهام‌داران یک هتل‌سازی خیلی بزرگ هستند. آن‌جا به خودم افتخار کردم که شاید هتل‌سازی نباشد؛ ولی به نظر من خیلی با ارزش‌تر از هتل‌سازی است و ما اینجا می‌آییم که انسان‌ها را احیاء کنیم.

به نظرم جایی‌ است که با ارزش‌تر از هر چیزی در دنیا است که این حس خوب را دریافت می‌کنیم و اگر من بخواهم این را ربط بدهم به دستور جلسه انسان باادب و انسان بی‌ادب، انسان با ادب انسانی است که تعادل دارد و انسان بی‌ادب انسانی است که از تعادل خارج شده و اینکه ما فکر کنیم فقط آدم‌هایی که مصرف کننده هستند از تعادل خارج شده‌اند کاملاً اشتباه است. در جامعه با کسانی برخورد می‌کنیم که دکتر و مهندس هستند، تحصیلات خیلی بالایی دارند؛ ولی ذره‌ای در نفس خود، آداب خود، از آن ادب برخوردار نیستند؛ پس آداب و معاشرت باعث نشده که فرد مصرف‌کننده از تعادل خارج شود. خیلی انسان‌ها عدم آگاهی باعث شده از تعادل خارج شوند.

همه ما انسان‌ها در حال جست‌وجو هستیم و ما جست‌وجوگر هستیم؛ برای اینکه یاد بگیریم و بدانیم همه باورها با محبت واقعی عجین می‌شوند و معنای واقعی محبت را زمانی لمس می‌کنیم که محبت را درون خود داشته باشیم و  یک چیزی به ذهن من رسید که امروز بگویم؛ ما مهم‌تر از هر چیزی می‌آییم کنگره که حالمان خوب شود و کسی که حال دلش خوب است، مطمئناً حال ظاهریش هم خوب می‌شود، مثالی که همیشه خانم سمیه می‌زنند و می‌گویند که کسی که حال ظاهرش خوب است، معلوم است درون خوبی هم دارد و کسی که درون آرامی دارد، ظاهری آرام نیز خواهد داشت.

در پایان از خدا جوییم توفیق ادب

بی‌ادب محروم ماند از لطف رب.

مرزبانان کشیک: مسافر طاهر و همسفر سمیه
تایپیست: همسفر اسما رهجوی راهنما همسفر مهدیه(لژیون اول)
رابط‌خبری و ویراستاری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
همسفران نمایندگی کریمان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .