English Version
This Site Is Available In English

دستی از جنس امید

دستی از جنس امید

سلام به همه‌ آن‌هایی که هم‌سفر یک راه پرفراز و نشیب شده‌اند.
آن روز را خوب به یاد دارم؛ روزی که به کنگره آمدم. ساعت پنج بود. وقتی وارد شدم، همسفری آغوشش را برایم باز کرد و راهنمایی‌ام کرد تا بنشینم. استاد جلسه خواست تا به‌عنوان تازه‌وارد، خودم را معرفی کنم؛ شاید اگر تفاوت رنگ لباس‌هایم نبود، هرگز این کار را نمی‌کردم.

درپایان جلسه، باز هم همسفری به سراغم آمد و من‌را نزد راهنمای تازه‌واردین برد؛ قطعاً اگر نمی‌آمد، جلسه را ترک می‌کردم و هرگز باز نمی‌گشتم. با صحبت‌های راهنما فهمیدم که چقدر دردهایمان به هم نزدیک است.

نگاهی به اطراف انداختم و دریافتم تمام کسانی که این‌جا هستند، یک درد مشترک دارند؛ ولی انگار حالشان خوب بود. لبخند را روی لب‌هایشان و امید را در چشم‌هایشان می‌دیدم. وارد لژیون شدم. دستی به سمتم دراز شد و من را از آن تاریکی بیرون کشید. آن دست، دستِ هم‌سفری بود که خودش همین درد را کشیده بود؛ کسی که بدون قضاوت، من را درک می‌کرد.

همسفری که به من امید و انگیزه داد. همسفری که به من آموخت چطور با گام‌های استوار و با امید قدم بردارم. من نمی‌توانم به شما قول بدهم که این راه آسان است و هیچ مشکلی سر راهتان نیست؛ اما می‌توانم به شما بگویم که ارزشش را دارد که برای رسیدن به روز رهایی، با تمام وجودمان تلاش کنیم؛ چون آن روز، روزِ تولد دوباره است.

روز رهایی از یک تاریکی عمیق و رسیدن به یک روشنایی بی‌نهایت. روزی که می‌توانیم دوباره نفس بکشیم، بخندیم و دوباره زندگی کنیم؛ پس بیایید به همدیگر امید بدهیم، تشویق کنیم و با هم، قدم‌به‌قدم این مسیر را طی کنیم.

می‌دانم که با کمک همدیگر، با آموزش‌های کنگره و با ایمان به قدرت درونی خودمان، می‌توانیم به ساحل امن برسیم. من به آینده امیدوارم؛ نه امیدی صددرصد و مطمئن؛ بلکه امیدی همراه با تلاش، صبر و عشقی درونی.

با عشق و امید همسفر افسانه
ویرایش: همسفر بتول رهجوی راهنما همسفر زهرا لژیون ششم
ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .