جلسه چهاردهم از دوره ششم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی بیرجند با استادی همسفر کوثر، نگهبانی همسفر فاطمه زهرا و دبیری همسفر سمیرا با دستور جلسه «دخانیات (سیگار ، قلیان ، ناس ، پیپ ، ویپ)» روز سهشنبه ١٣ خرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ١۶:٠٠ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
این جایگاه بسیار ارزشمند و اثرگذار است. بهنظر میرسد هر فردی که به این موقعیت میرسد، انتخاب شده و مورد لطف الهی قرار گرفته است. در تجربه شخصیام نیز، با توجه به رخدادهایی که در زندگیام اتفاق افتاد، این جایگاه به بزرگترین انتخاب من تبدیل شد. احساس میکنم این دستورجلسه، دقیقاً برای من نوشته شده است؛ گویی محتوای جلسه بهطور خاص با وضعیت من هماهنگ است. حضور در این جایگاه، احساسی از حمایت و هدایت ایجاد میکند، افرادی در این مسیر تو را همراهی و محافظت میکنند. از خداوند سپاسگزارم که این توفیق نصیب من شد. جملهای از استاد امین در یکی از سیدیها که اخیراً گوش کردم، برایم بسیار تأثیرگذار بود: «رنجهایی که تجربه میکنیم، موجب میشوند شادیهای ما عمیقتر و معنادارتر باشند.» هرچند امروز از موضوع اصلی جلسه فاصله گرفتم؛ اما سخن گفتن از تجربهای عمیق برایم اولویت داشت. یکی از مهمترین اتفاقات زندگیام، دیروز رخ داد. مسئلهای بسیار دشوار را با یکی از دوستانم در میان گذاشتم. این مسئله یادآور تجربهای مشابه در آغاز زندگیام بود که مرا در شرایطی بحرانی قرار داده بود؛ شرایطی که باید بین بودن یا نبودن، زندگیکردن یا رهاکردن، یکی را انتخاب میکردم. در آن مقطع، تصمیم گرفتم بمانم و مسیر زندگی را ادامه دهم. این انتخاب به دوری طولانیمدت از پدر و مادرم منجر شد. پس از گذشت یک سال، تماس مادرم و سپس تماس خانم فاطمه، نقطه عطفی در زندگیام بود. این تماسها، با موضوع دعوت به حضور در جلسه، برایم شبیه معجزه بود. حضور در جمعی از همراهان و دوستانی که از صمیم قلب دوستشان دارم، حس امنیت و نزدیکی عاطفی را برایم بههمراه دارد. امروز مادر و خواهرم نیز در جلسه حضور دارند و امکان تجربهکردن خندهها و آرامش آنها برایم بسیار ارزشمند است. بهنظر میرسد مجدداً این دستور جلسه بهطور خاص با وضعیت من هماهنگ بود؛ چراکه یادآوری شد هنوز مسیر ناتمام است و کارهای بسیاری باقی مانده است.
مدتیست که در مسیر رهایی از وابستگی به مصرف قلیان تلاش میکنم؛ اما متأسفانه مصرف آن در من افزایش یافته بود. هر بار که برای ترک آن اقدام کردم، با موانع درونی و بیرونی روبهرو شدم. در گذشته دید متفاوتی نسبت به رهایی و تغییر داشتم؛ اما این بار، تجربهای عمیق و واقعی برایم رقم خورد. تغییرات رفتاری من حتی برای نزدیکانم نیز مشهود بود؛ بهگونهایکه خواهر همسرم متوجه شد که تعداد دفعاتی که قلیان مصرف می کنم، افزایش یافته و قلیان به بخشی از دکور خانه من تبدیل شده است. این موضوع، برایم نشانهای بود که باید مسیر خود را اصلاح کنم. با حضور در جلسه و گوشدادن به مطالب، به این نتیجه رسیدم که در مسیر آموزش و اصلاح، بسیار عقب ماندهام.
سلولهای بدن انسان برای ادامه حیات، نیازمند اکسیژن هستند؛ درحالیکه من، با مصرف مکرر قلیان بهجای اکسیژن، دود را وارد بدن خود میکردم. در گذشته تصور میکردم دود قلیان آسیبی ندارد؛ اما با این دستورجلسه آگاه شدم که این باور کاملاً اشتباه بوده است. ترکیبات نیکوتین موجود در مواد مصرفی، حاوی آهک و عناصر آسیبزا هستند که موجب کاهش رطوبت بدن، تنگی نفس و در نهایت بروز بیماریهایی چون سرطان میشوند. دود قلیان و سیگار، جذب اکسیژن توسط سلولها را مختل کرده و با افزایش سطح هموگلوبین، غلظت خون را بالا میبرند، این امر موجب تضعیف سیستم ایمنی بدن میشود. برای من نیز این پیامدها، بهصورت بیماریهایی مانند روماتیسم قلبی و مفصلی ظاهر شد. با اینحال، بار دیگر لطف خدا شامل حال من شد. پس از یکی از جلسات، عهد بستم که اگر فرصت فراهم شود، هر شخصی را که گرفتار مصرف قلیان است، آگاه سازم و به مسیر رهایی دعوت کنم. در وهله اول این تعهد را نسبت به خود دارم. این دستورجلسه تلنگری بود که به من نشان دهد، هنوز راه طولانی در پیش دارم. برای نخستینبار، مادرم را به شعبه آوردهام. هنگام ورود به جلسه، پرسید: آیا بچهها میتوانند خوراکی بخورند؟» گفتم: «فقط نگاه کن، اکنون نگاه کن که من چه تغییراتی کردهام.»
شب گذشته، مادرم در جمعی نشسته بود و بدون آنکه سخنی بگوید، تنها نگاهم کرد. آن نگاه، تلخترین قضاوتی بود که دریافت کردم؛ نهبهصورت کلام، بلکه از دریچه سکوت. همانجا تصمیم گرفتم، همانگونه که مسافرم ورزش صبحگاهی دارد، من نیز قلیان را برای همیشه کنار بگذارم و سبک زندگی خود را تغییر دهم.
امید دارم روزی برسد که مادرم وارد خانهام شود، به آشپزخانه نگاه کند و دیگر خبری از وسایل قلیان نباشد. صدایی از درونم گفت: هنوز عقب هستی؛ هنوز کارهایت ناقص است. به خود قول دادم جبران کنم. میدانم که هر اشتباهی خسارتی در پی دارد؛ اما خسارتی که مادرم بابت من متحمل شده است، سنگینتر از هر چیز دیگری است. اکنون که به آرامش نسبی رسیدهام، تنها کاری که از دستم برمیآید، این است که از صمیم قلب از او عذرخواهی کنم و بخواهم که مرا ببخشد.
بازدید از دفاتر خدمتگزاران توسط ایجنت محترم همسفر معصومه


تایپ: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیوناول)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیونسوم)
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیوناول)
ویراستاری: همسفر زهرا مرزبان خبری
ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیرجند
- تعداد بازدید از این مطلب :
71