جلسه اول از دور پنجم سری جلسات خصوصی لژیون سردار، ویژه همسفران نمایندگی پروین اعتصامی اراک، با دستور جلسه « وادی سوم ( باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند) و تاثیر آن روی من » با استادی پهلوان همسفر شادی، نگهبانی پهلوان همسفر حمیده و دبیری همسفر شیما در روز پنجشنبه ۸ خرداد ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار کرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
شکر الله و سپاس از خالق هستی بابت این اتفاقهای خوبی که در کنگره۶۰ میافتد، این حلقههای آسمانی که وجود دارد و آن احساس بینظیر و نابی که در کنگره۶۰ در در حال جریان داشتن است. از ایجنت محترم، خزانهدار، دبیر و نگهبان و مرزبانهای محترم و همه شما عزیزان که در این گرما آمدید تا در این حلقه آفرینش دور هم جمع شویم سپاسگزارم، امیدوارم از همه شما عزیزان بتوانم آموزش بگیرم و بتوانیم کنار هم یک ساعت مفیدی را داشته باشیم و وقتی از اینجا بیرون میرویم همه احساس کنیم که چقدر جلسه خوب بوده است. خیلی امیدوار هستم که چنین اتفاقی بیفتد.
در مورد لژیون سردار و وادی سوم «باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویش خویشتن فکر نمیکند» اول چه تعریفی من از لژیون سردار دارم؟ وادی سوم یک دیدگاه جدیدی را امروز به من میدهد؛ چون سالهای سال در کنگره جلسات است، آیا امسال از وادی سوم عبور کردم؟ من در این یک سال چه تغییری کردم؟ آیا وادی سوم در سال جاری دیدگاه تازهای برای من داشت؟ از نظر درونی چه تغییراتی در من اتفاق افتاده است؟ در این وجود هستی هر بار که نگاه میکنیم خداوند صفت الرحمن خودش را به رخ میکشد، همهی سورههای قرآن با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع میشوند. انگار یک جلوه متفاوتی از خداوند متعال است، انگار جور دیگری میخواهد خودش را معرفی کند؛ که من بخشنده هستم.
من امروز سعادت دارم که در لژیون بخشندگان قرار بگیرم. حلقه عزیزانی که به خالق هستی بسیار نزدیکتر هستند، داستان لژیون سردار، شاید کمتر حلقهای را در کنگره۶۰ میبینیم که یکجا کنار همدیگر همه شالدارهای عزیز، سفر اولیها، (گاهاً که بعد از ۶ ماه با اجازه راهنما وارد این حلقه آسمانی میشوند)، میآیند و آموزش میگیرند. هر کس هر چیزی را که دارد وسط میگذارد و با هم یکی میشوند، که چه کاری انجام دهیم؟ از کجا این همه تجربه را کسب کردهایم؟ چه گونه است که بعضیها آنقدر حال دلشان این روزها در کنگره خوب است، چهگونه بعضیها آنقدر توان دارند!
دیده بانها ماحصل یک سال تفکر، یک سال آموزش دیدنهایشان را به مشارکت میگذارند؛ یعنی خود من شاید بارها لذت برده باشم و بیصبرانه سایت را چک میکردم، حالا امروز این شنبه دیدهبانها اینجا بودند و صحبت کردند چی شد؟ و مصاحبه جدید چی شد؟ ما میآییم و در این حلقه بینظیر الهی بخشندگان صادقین، صدیقین هستیم، (صدیق کسی است که درون و بیرون خودش را پیدا میکند) من در درون خودم خدا را دارم یک روح و یک جن دارم. آقای مهندس میفرمایند:«بعضیها انسانس هستند»، بعضیها یک انسان تمام و کمال هستند، به نفس مطمئنه رسیدند در درون و بیرون، بدون هیچ کم و زیادی منطبق بر یکدیگر هستند. ما در حلقه آسمانی انسانهای صدیق زیادی را میتوانیم ببینیم.
در مشارکتهایشان حرفهای بسیاری را میتوانیم بشنویم. من امروز آمدم تجربه چندین سال خودم از این حلقه زیبا را برای شما عزیزان پروین اعتصامی به اشتراک بگذارم، آمدم بگویم که این حلقه بر مبنای همان کنگره۶۰، معرفت، عمل سالم و عدالت است. هر چقدر من عاشقتر شوم با ایمانتر میشوم، هر چقدر باایمانتر باشم، عاقلتر میشوم. آمدم بگویم که بخشش فقط کار دل نیست، بخشش اولین محصول ایمان است. یک مثلثی را داریم در کلامالله «لاریب فی هداً للمتقین» میگه این کتاب هدایتی است برای متقیان، مثلث هدایت این است «الذین یومنون بالغیب و یقیمون و مما رزقناهم ینفقون» یعنی سه ضلع دارد، ایمان داشتن به غیب و الهامات الهی، در همه هستی علم وجود دارد، چرا من صاحب این علم نیستم! این همه حالخوش وجود دارد، چرا من نمیتوانم صاحب این حال خوش باشم!
«یومنون بالغیب» این الهامات آسمانی را خداوند به کسی میدهد که ایمان واقعی داشته باشد، یومنون بالغیب باشد و یقیمون الصلاة، صلاة این نیست، آقای مهندس گفتند: «وضو و آن سجودی است که من انجام میدهم ظاهر قضیه است» و اگر در نور کنگره حضور من با معنا باشد، من را به آن سجود میرساند. میتوانم با آن «حی علی الصلاتی» که آقای مهندس میگویند: بیایم و برای امر خیر حرکت کنم و خیرالعملی که میگویند من بتوانم از آنچه که خداوند در هستی به من داده است انفاق کنم و بگذرم ! انفاقی که کاملا عاشقانه باشد، عالمانه باشد، با خلوص نیت باشد.
یک عزیزی می آید و تمام زندگیش را که یک میلیون است یعنی تمام آن پولی که دارد را میگذارد؛ ولی یکی مثل من، آیا تمام تمام من آن ۵۰۰ میلیون است؟ واقعاً باید با خودم فکر کنم. نگاه میکنم میبینم عشق ورزیدن این نیست که من ضایعات زندگیم را ببخشم، نگاه میکنم به وادی سوم، «باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند»، تفکر کنم که آیا تمام صد من این است، آیا تمام آن چیزی که من دارم، امروز در روز گلریزان میگذارم همین است؟ آیا من همین هستم که اعلام میکنم؟ آیا درونم را کاملا شناختم؟ حواسم هست، آیا من بخشش را با آموزشهای کنگره یاد گرفتم؟
کمی که دارم با ایمان ببخشم؛ یعنی وابستگیها را رها کنم. یک چیزی را دارم با تمام وجودم و با عشق به آن وابسته هستم آن را ببخشم. آیا به آن مرحله رسیدم؟ من الگو دارم، در کنگره۶۰ الگوی من همان الگوی راستین، آقای مهندس دژاکام هستند. اول خودشان هستند، اولین پهلوان و اولین نشانبینشان خانم آنی بزرگ همسر آقای مهندس هستند. خانواده محترمشان از علم میگذرند، از نور راستینی که دارند میگذرند، کلاً ۲۴ ساعته در اختیار ما هستند، در اختیار کنگره۶۰ هستند، بعد با بغض میگویند: «من هیچ کاری برای کنگره نکردم، هنوز کنگره به گردن من حق دارد» هیچوقت فکر نمیکنم که بتوانم از دین کنگره رها شوم.
پس امروز لژیون سردار برای من بسیار مهم است. از اول اسمش لژیون سردار بود، یک حلقه خیلی کوچکی بود در پارک طالقانی، زیر برف و باران که دیدهبانها بودند، آنطور باید ببخشیم، مثل بخشش کریمانه، بخشش کریمانه یعنی چه؟ آیا من صاحب بخشش کریمانه هستم یا نیستم؟ همیشه آن موقعها را جلوی چشم خودم میآورم و میگویم خدایا چه خبر است، لژیون سردار چقدر بزرگ و بینظیر شده است. بخشش کریمانه محصولات این حلقه بینظیر است. آقای مهندس زمانی که دعوت شدند به کنگره جهانی پزشکی، وقتی در مورد درمان سرطان صحبت میکردند، راجع به بیان ژن صحبت میکردند، ایشان گفتند بچههای کنگره به این کشفیات رسیدند، هیچ وقت نگفتند که من، حسین دژاکام به این کشفیات رسیدهام.
همیشه گفتند: بچههای کنگره، همیشه این است که در کنگره۶۰ ما همه با هم هستیم، کنار هم هستیم، همان که میگوید خویشتن خویش، همان جسم من، که حلقه جونز وجود دارد، حلقه سلامت، برای اینکه وزنم درست باشد، تغذیه من درست باشد، حواسم جمع باشد. بعد حلقههای دیگر میشود، حلقه ویلیام که اگر خمری را به نام سیگار دارم استفاده میکنم از آن هم در حلقه ویلیام به رهایی میرسم. حلقه دیاستی را دارم، سفر جهانبینی، من همسفر که میآیم و آموزش میبینم یاد میگیرم که حرص به درد نمیخورد، البته ( حرص اندر عشق تو فخر است و جاه) اگر در عشق خداوند حرص بزنم و اشک بریزم که دوست دارم پهلوان شوم، دوست دارم نشانبینشان شوم و صدم را بگذارم، این حرصها قابل تحسین است، این دیگر حرص نیست اوج عشق است.
آقای مهندس چندین مورد را معرفی کردند در سفر جهانبینی، سعی میکنم اهلبیت درونی خودم را بشناسم، روح من، هفت پیکره موضوعش چه است، چرا صحبت از ۱۱ حس میشود. حس خارج از جسم که تقویت شود من را میتواند به سرزمین اشراق هدایت کند، آن حس خارج از جسم را چگونه من تقویت کنم، چگونه سبک شوم؟ چگونه تزکیه و پالایش کنم. اگر میخواهی سبک شوی تزکیه و پالایش کنی، میتوانی با نیروی عقاب سفید به درون خودت پرواز بیکران را تجربه کنی! من الگویی مثل آقای مهندس دژاکام را دارم، ابر قهرمانی که میتواند محبت را وارد قلبها کند. آیا من که امروز شال راهنمای به گردن انداختم، آیا با محبت میتوانم در وجود رهجوهایم بذر بکارم؟ خویشتن خویش را بشناسم، درونم را بشناسم، آیا آنقدر عاشقانه رفتار میکنم.
«حلقهای بر گردنم افکنده دوست، میکشد آنجا که خاطرخواه اوست» من شنبه و جمعه نمیشناسم، جمعه پارک طالقانیم، چهارشنبهها ققنوس میروم، سهشنبه در لژیون هستم، یک سیدی را به جای یک بار ۵ بار میشنوم؛ آیا خویشم را شناختم! شیطان به زیباترین شکل وارد افکار و اندیشه من میشود، دلسوزانه به ما میگوید که خودمان مستحق هستیم و دیگران باید کمک ما کنند، آنقدر زیبا میآید و این جنگ درون است که همه جا درگیر میشود، حس را درگیر میکند. فکر میکنم که من دارم الان بهترین تصمیم را میگیرم. ولی من امروز اینجا هستم تا تجربه شخصیم را از لژیون سردار بگویم.
لژیون سردار اصلاً لژیونی نیست که من بخواهم از اضافهای که برایم باقی مانده است ببخشم؛ بلکه باید از اصل ببخشم. آنجا یک بانک الهی است، به من قول داده است هرچه بدهم همان را به من برمیگرداند، عشق بدهیم، عشق به ما برمیگرداند. همان حس است که استاد امین در سیدی غیب میگویند، عملکرد دارد بیداد میکند راه کنگره مشخص است، اینکه من با چه حسی در این مسیر هستم، من چطوری دارم با اعضای درونی خودم آشنا میشوم، من چطوری روحم را میشناسم، من چطوری ذهنم را میشناسم، آرشیوم را میشناسم، آیا یدواحده را درک کردم؟ در کتاب۶۰ درجه قانون ۵ که میشود وادی سوم، میگوید: ضروری و واجب است که بدانم، کمی جلوتر که میرود، آنجا صحبت از خویشتن خویش نمیکند، بلکه میگوید خویش خویشتن، روی این کلمه دقت کنید که آقای مهندس و اساتید به کار بردند.
خود من همیشه با خودم میگویم دقت کن، چرا اینجا شد خویش خویشتن، چهکسانی قرار است که خویش من باشند؟ خویش خویشتن من چهکسانی هستند، همین عزیزانی که فرسنگها از من فاصله دارند. وقتی میآیم و در کنگره را باز میکنم، حالا چه پروین اعتصامی اراک باشد، چه سلمان فارسی اصفهان، احساس میکنم که وارد خانه پدری شدم، این یعنی مفهوم یدواحده، این یعنی خویش خویشتن، یعنی آدمهایی که در این تاریکی قرار است در کنار هم دست هم را بگیرند. آقای مهندس تنها شمشیر میزنند با تاریکیها مبارزه میکنند، سرطان را کشف میکنند، سیگار را کشف میکنند. بیایم لذت ببرم و بگویم من فرزند حسین دژاکام هستم من هم با عشق در این مسیر قدم بردارم جای پای استادم، اگر من به عنوان یک شاگرد همیشه آماده باشم، صدای پای استادم را هم در خواب و هم در بیداری میشنوم.
لازم نیست بگویم استاد این را برایم انجام بده تا من فردا آن کار را انجام دهم، از همین حالا من شاد باشم، از همین حالا با محبت و عشق باشم، واقعاً وقتی نگاه میکنیم میبینیم، آقای مهندس همیشه خوشحال هستند. استاد امین در سیدی غیب میگوید: « بنده بودن یعنی خوشحال بودن، بنده بودن یعنی شکرگزار بودن » خدایا شکرت؛ اصلاً وادی در درون قلب من است، در وجود من است. آن سروتئین و دوپامین، چیزی که باید من را زیر و رو کند در درون من است، آن را بشناسم، حواسم به آن باشد. تا زمانی که سر را ندهی سر را به تو نمیدهند، راز را به کسی میدهند که واقعاً قمار عاشقانه کند، واقعا تمام خودش را بگذارد.

عکاس: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر لیلار (لژیوندهم)
تایپسیت: همسفر پگاه رهجوی راهنما همسفر لیلاد (لژیوننهم)
ارسال: همسفر حمیده نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پروین اعتصامی اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
271