English Version
This Site Is Available In English

لذت رهایی از سیگار یا ناس

لذت رهایی از سیگار یا ناس

حسین هستم یک مسافر

مدت‌ها بود که سیگار و ناس شده بودند بخشی از زندگی‌ام. اول با کنجکاوی شروع شد، بعد شد عادت، بعد شد اجبار. هر بار که دلم می‌خواست آرام باشم یا تمرکز کنم، دستم ناخودآگاه سمت پاکت سیگار یا یک دستمال کاغذی برای ناس می‌رفت. نمی‌دانستم دارم چه سمّی رو وارد وجودم می‌کنم؛ فقط می‌دانستم دیگر اختیار دست خودم نیست.
کنگره 60 برای من یک فرصت دوباره بود. یک نوری وسط تاریکی. وقتی با سیستم درمانی نیکوتین در کنگره آشنا شدم، تازه فهمیدم که این وابستگی جسمی و روانی هم راه درمان دارد، نه بازور و قطع یک‌باره، بلکه با برنامه، با آموزش و با درک.
شروع کردم به مصرف آدامس نیکوتین طبق برنامه‌ای که راهنمای عزیزم آقا محمدرضا به من داد. اول فکر می‌کردم آدامس فقط یک جایگزینِ موقتی است، اما بعد فهمیدم که این ابزار چطور به بدن کمک  می کند تا به‌تدریج نیکوتین را کنار بگذارم بدون اینکه به آن شوک وارد بشود. بدن من که سال‌ها به نیکوتین وابسته بود، نیاز به زمان داشت، و کنگره دقیقاً همین زمان و حمایت رو به من داد.
ناس برای من از سیگار هم بدتر بود. چون پنهان‌تر و عمیق‌تر بود. بوی سیگار رو دیگران حس می‌کردن، اما ناس رو نه. ولی از درون، خیلی بیشتر اذیتم می‌کرد. تخریب دهان و دندان، حساسیت گلو، و حتی وابستگی شدید روانی. ولی کنگره برای ناس هم راه داشت، همان‌طور که برای سیگار داشت: آموزش، مشارکت، تجربه و مهم‌تر از همه، صبر.
راهنمای عزیزم محمدرضا، توی تمام این مسیر کنارم بود. نه‌فقط با حرف، با حضور، باتجربه، با دلگرمی. هر وقت ناامید می‌شدم، به من یادآوری می‌کرد که "هیچ تغییری بدون استمرار اتفاق نمی‌افتد". آن جمله شد نقشه‌ی راه من. آدامس نیکوتین شد کمک دستم، آقا محمدرضا شد چراغ راهم، و کنگره 60 شد پناهگاه امنم.
روزها گذشت. با هرروزی که می‌گذشت، وابستگی‌ام کمتر می‌شد. بارها وسوسه شدم برگردم، مخصوصاً وقتی عصبی یا خسته بودم، ولی حضور در جلسات و مشارکت‌های بچه‌ها باعث می‌شد یادم بیاید که چرا شروع کردم. یادم بیاید که قراراست آزاد بشوم. قراراست سبک بشوم. قراراست خودم بشوم.
الآن نزدیک به دو سال است که از سیگار و ناس رها شدم. دیگر نه دهانم طعم تلخ دارد، نه لب‌هایم بوی دود سیگار می‌دهد. دیگر آن سنگینی لعنتی روی سینه‌ام نیست. جای همه‌ آن‌ها را داده‌ام به تنفس عمیق، به زندگی، به رهایی.
کنگره 60 فقط نجاتم نداد؛ یادم داد که چطور خودم را نجات بدهم. به من یاد داد وابستگی فقط به مواد نیست، وابستگی به ترس، تنهایی، بی‌ارادگی هم هست. و رهایی، یعنی بریدن از همه‌ی این‌ها.
امروز که به گذشته نگاه می‌کنم، با همه‌ی سختی‌ها و دردهایش، لبخند می‌زنم. چون آن مسیر باعث شد امروز اینجا باشم؛
پاک، رها، وزنده…

                                            با تشکر از جناب مهندس دژاکام و راهنمای عزیزم محمدرضا رضی

تایپ : مسافر حسین
ارسال : مسافر حسین

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .