English Version
This Site Is Available In English

از نقطه سیاه به رنگین‌کمان رسیدم

از نقطه سیاه به رنگین‌کمان رسیدم

یادم می‌آید در کودکی با وجود این‌که پدر و مادرم مصرف‌کننده سیگار و قلیان بودند اما دود قلیان و سیگار را دوست نداشتم و هر کجا کسی در حال مصرف بود از او دوری می‌کردم. اواخر سال ۱۳۸۳ بود که دوره دبیرستان را سپری می‌کردم با دختری آشنا شدم که دنیای متفاوتی با من داشت و همین تفاوت‌ها باعث جذب، دوستی و صمیمیت من با او شد. به یاد دارم که او مصرف‌کننده قلیان بود و همیشه هر‌وقت به خانه آن‌ها می‌رفتم او به من قلیان تعارف می‌کرد و من همیشه رد می‌کردم تا اين‌که با رفت و آمدها و اصرارهای او بالاخره یک‌بار قلیان را تجربه کردم و آن‌جا پیوند من با قلیان شکل گرفت.

اولین بار فقط توانستم سه بار (به قول مصرف کنندگان قلیان، کام بگیرم) و چنان سرگیجه‌ای گرفتم که گفتم دیگر هرگز سمت قلیان نخواهم رفت؛ ولی دفعات بعدی چون ترس من از مصرف ریخته بود و مورد توجه جمع قرار گرفته بودم دوباره ترغیب به استفاده می‌شدم و همیشه به دنبال همان سرگیجه اولیه که به نظرم بدترین حال بود می‌گشتم و هر بار بیشتر قلیان را می‌کشیدم تا به آن سرگیجه برسم.

اکنون که به آن روزها برمی‌گردم می‌بینم بستر نامناسب می‌تواند عامل بسیار تحریک کننده‌ای برای مصرف انواع قلیان، سیگار، ویپ، پاد و ... در بین جوانان و نوجوانان باشد. هر چند که مصرف سیگار پدر و مادرم در زمان بارداری مادرم بی علت نبوده و من این را در کنگره۶۰ آموختم. چهارده سال گذشت و من هر روز بیشتر و دیوانه‌وارتر از دیروز قلیان مصرف می‌کردم. در حدی مصرف قلیان را دوست داشتم که به مسافرم می‌گفتم هرگز به مصرف قلیان من کاری نداشته باش چون حتی بخاطر قلیان حاضرم از تو هم بگذرم.

تا اين‌که راهم به کنگره۶۰ باز شد و در بستری مناسب قرار گرفتم و به من آموزش داده شد که اعتیاد جایگزینی مزمن است؛ یعنی من نیکوتین و مواد داخل تنباکوی قلیان را جایگزین نیکوتین و مواد دیگر در بدن خود کرده بودم. این آموزش‌ها و راه درمان نقطه تفکری را در من ایجاد کرد تا فرآیند اعتیاد را معکوس و راهم را به سمت رهایی پیش ببرم. مدتی گذشت و من به لژیون ویلیام‌وایت مراجعه کردم و با آموزش درست، دارو مناسب و طی شدن زمان کافی به رهایی و درمان رسیدم.

وقتی در لژیون ویلیام‌‌وایت شرکت می‌کردم جهان‌‌بینی‌ من بیشتر و با آدامس نیکوتین جسمم به تعادل می‌رسید؛ در نهایت با رشد و پیشرفت جسم و جهان‌بینی‌ بار روانی‌ من کم‌تر و به تعادل رسیدم تا جایی که دلم می‌خواست از نقطه سیاه به رنگین‌کمان برسم و از یک مصرف‌کننده به راهنما تبدیل شوم و حرکت خود را آغاز نمودم و سه ماه بعد از رهایی در آزمون شرکت کردم و با اخذ نمره قبولی به درجه راهنمایی ویلیام‌‌وایت رسیدم و تشکیل لژیون دادم.

در لژیون ویلیام‌‌ میزبان عزیزانی بودم و افتخار راهنمایی‌ آن‌ها را داشتم که هر کدام قسمتی از تاریکی‌ها و روشنایی‌‌های وجودم را به من نشان می‌دادند و بسیار تا بسیار از آن‌ها می‌آموختم و هم اکنون نیز در حال آموختن هستم. خواسته‌‌ام برای تک‌تک رهجو‌ها در لژیون ویلیام‌‌وایت رسیدن به رهایی، درجه و جایگاه راهنمایی است تا طعم شیرین و گوارای راهنما شدن را بچشند که گوارای وجودشان باشد.

نویسنده: راهنما همسفر سهیلا (لژیون ویلیام‌‌)
ویرایش و ارسال: همسفر سوفیا رهجوی راهنما همسفر ثریا (لژیون چهاردهم)
همسفران نمایندگی ایمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .