جلسه دهم از دوره چهل و ششم جلسات آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی خمین با استادی راهنما و اسیستانت دیدهبان محترم آقای بهرام و نگهبانی مسافر سیفالله و دبیری مسافر مجتبی با دستور جلسه " وادی سوم و تأثیر آن روی من (باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند) و تولد یک سال رهایی مسافر محسن در روز پنجشنبه ۸ خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ شروع به کار نمود.

سخنان استاد:
سپاسگزار خداوند هستم که بار دیگر توفیق خدمت به من داد و همچنین از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که چنین بستری را برای ما فراهم نمودند. از ایجنت محترم و مرزبانان عزیز هم تشکر میکنم که شرایط این تولد را برایمان فراهم کردند. دستور جلسه این هفته وادی سوم میباشد و همچنین تولد یکسال رهایی محسن عزیز را داریم. ما با شروع زندگی در این وادی برای خود آغازی تازه داریم آغازی که ما را به سلامتی، صلح و آرامش برساند. امیدواریم که شما هم با نگاه کردن به طبیعت به ابعاد گستردهای برسید و چون اصوات موسیقی در جهان خود بدرخشید.
وادی سوم به ما میگوید که اگر ما در زندگی درگیر مشکلاتی هستیم باید خودمان برای حل آنها بکوشیم و مسئولیت حل این مشکلات بر عهده خودمان میباشد. اصلاً ما آمدهایم که روش حل مشکلات را بیاموزیم، حال چطور میتوانیم این کار را انجام دهیم؟ با تفکر، تدبیر و تلاش میتوانیم مشکلاتمان را حل کنیم. تفکر موضوع مهمی است که در این وادی به آن پرداخته میشود. خلقت این جهان بر اساس یک تفکر به وجود آمده است و همه ما در تفکر خداوند زندگی میکنیم بنابراین هر طوری که ما به هستی نگاه میکنیم هستی همانگونه برای ما جلوه میکند. شعری هم در رابطه با این وادی داریم که برایتان قرائت میکنم:
(این جهان یک فکرت است از عقل کل..... عقل چون شاه است وصورتها رسل) جهان آدمی همان تفکر و اندیشه اوست و در لحظه به همین راحتی که به وجود میآید ممکن است به راحتی هم نابود شود یعنی این جهان برای هر فرد آنگونه خواهد بود که خواهد اندیشید. القائات منفی، انسانهای های منفیباف و افکار و اندیشه منفی به راحتی میتواند هر آن چیزی که ما ساختهایم را از بین ببرد. خیلی مهم است که ما در زندگی منفی باف نباشیم و هدف اصلی را ببینیم. حال چه کار کنیم که این تفکر درست باشد؟ فکر ما مثل یک گوهر میباشد که باید به آن جهت دهیم از طرفی ما باید واقع بینانه هم به موضوع نگاه کنیم. گاهی اوقات پیش میآید که ما آنچنان غرق در یک تفکر میشویم که واقعیت را از یاد میبریم. یعنی گاهاً پیش میآید که ما فقط برایمان مهم است که یک مسئله فقط انجام شود و به عیبها و اشکالات آن زیاد توجه نمیکنیم.
از طرفی هم میدانیم که منشأ تفکر خداوند است. یعنی ما وقتی تفکر میکنیم در واقع به خداوند وصل میشویم و برایمان خیلی مهم است که آن چیزی که به آن فکر میکنیم را بتوانیم در منشأ از آن استفاده کنیم. ما مثل ابری که در آسمان حرکت میکند در حال دریافت الهامات هستیم و تنها راه وصل شدن به این الهامات تفکر ما میباشد. بنابراین کیفیت اندیشه ما خیلی مهم است و اینکه چطور فکر میکنیم. پس ما میخواهیم با تفکر کردن به الهامات دست پیدا کنیم همانطور که استاد امین فرمودند: اگر الهامات آسمانی ۱۰ روز به انسان نرسد انسان خودش را نابود میکند. پس ما هم به دنبال این هستیم و تفکر باید ما را به این نقطه برساند که ما به الهامات دست پیدا کنیم.
هرچه که در صور آشکار خلق میشود در اصل دو تا نیرو دارد یعنی علت عدم یا وجود هر چیز درون خود آن چیز است. مثلاً هر ذرهای که به وجود میآید دلیل بودن یا از بین رفتنش در درون خود آن ذره میباشد. جناب مهندس هم همیشه میگویند: هر چیزی در این هستی عمری دارد، بنابراین وقتی انسان آفریده میشود یک نیرویی در درون او وجود دارد که او را به سمت رشد و شکوفایی سوق میدهد و یک نیروی دیگری هم انسان را به سمت فنا و نابودی میکشاند. اما بین این دو نیرو یک نیرویی وجود دارد که در اصل همان زمان حال میباشد و ما با این نیروی قدرتمند میتوانیم مسیری را که در آن هستیم تعیین کنیم. وقتی از مرحله تفکر رد میشویم به بحث خواستهها میرسیم. همه ما در زندگی خواستههایی داریم که برای رسیدن به این خواستهها معمولاً خیلی اصرار و تلاش میکنیم اما گاهی بصورت ناخواسته علاوه بر آن عامل فرسایش دهنده که در وجود انسان هست خود او هم گاه برای رسیدن به یک هدف و آرزویی علیرغم میل باطنی خویش بیصبرانه مایل و مشتاق به گذشتن سریع روزهای زندگی میشود و ناخواسته و غیر مستقیم به استقبال لحظههای پایانی عمر خود می رود. در اصل با این کار انگار ما چشمان خود را میبندیم و میگوییم که خواستههایمان محقق شوند. یعنی ما در درون خودمان نقطهای که آخر مسیر است را نشان میدهیم ولی اگر ما در ابتدای راه با حس خوب، تفکر و تلاش کنیم میتوانیم از وسط این دو نیرو به صورت عمودی یا صعودی بالا برویم و اینجا همان جایی است که فرمان خداوند هم در کنار خواسته ما قرار میگیرد. استاد امین میگوید: وقتی کارگردانی میخواهد نقشی را انجام دهد آن را به بازیگری میدهد که او را میشناسد. یعنی ما وقتی خواستهای داریم و در ابتدای راه با حس خوب به آن تفکر میکنیم در اصل یک مسیر درست را در پیش میگیریم که در اصل همان مسیر صراط مستقیم است و خداوند در اینجا ما را میبیند و فرمان رسیدن به این خواسته را برای ما صادر میکند. استاد امین در سی دی غیب میگویند: تو تلاش خودت را بکن چون که خداوند به تلاش تو پاسخ میدهد اما اگر فقط تمام تمرکز خودت را برای رسیدن به آن خواسته گذاشتی در اصل از مسیر اصلی منحرف میشوی. موضوع دیگر این است که خواستههای ما همیشه باید یک شکل و بوی خاصی داشته باشند، یعنی اگر خواستههای ما از هر جهت مجهول باشند در اصل هیچ تصویر خاصی در ذهن ما به وجود نمیآید و اگر هم آن خواستهها از هر جهت خیلی معلوم باشند امکان اتفاق آن وجود ندارد چون در اصل همان تحصیل حاصل است. مثلاً ما وقتی به خداوند میگوییم خدایا به ما سلامتی بده در اصل چیزی را از خدا خواستهایم که قبلاً آن را به ما داده است و ما آن را داریم و چیزی را که داریم دوباره به ما نمیدهند. در این رابطه داستانی هم داریم که میگوید: یک سری ماهی در دریاچهای زندگی میکردند یکروز سوالی برای آنها پیش آمد همگی جمع شدند و پیش شاه ماهی بزرگ رفتند و پرسیدند: ماهی بزرگ به ما بگو این آب چیست که میگویند حیات ما از آب است و ما بدون آن نمیتوانیم زندگی کنیم؟ ماهی بزرگ در جواب به آنها گفت: شما به من بگویید خارج از آب چیست تا من به شما بگویم که آب چیست. در واقع آنها در آب بودند ولی آب را نمیشناختند. در کنگره نیز به همین صورت است. یک مواقعی ما در کنگره هستیم ولی کنگره را نمیشناسیم. نمیدانیم بیرون از کنگره چه خبر است و از کنگره غافل میشویم ما در بهشت هستیم ولی بهشت را نمیبینیم من همیشه در لژیون میگویم ما داخل کوزه عسل افتادهایم ولی گاهأ کوزه عسل را نمیبینیم و از آن غافل میشویم.
اما قسمت دوم دستور جلسه راجع به تولد محسن عزیز میباشد. من این تولد زیبا را به محسن عزیز و همسفرانش و راهنمای همسفرش تبریک عرض میکنم و انشالله این جشن تولد آغاز یک مسیر خدمتی جدید در کنگره برای محسن باشد.
بیت آخر این شعر را در مورد محسن عزیز میخوانم که: (بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید..... تا خطاب ارجعی را بشنوید) تا اینجا از دیدن و شنیدن و تفکر و تلاش گفتیم ولی گاهی لازم است همه این ابزارها کنار بروند تا کلام خداوند در قلب ما بنشیند. همانطور که میدانید محسن یک سال رهایی دارد و در این یک سال رهایی کارگردان نقشهایی را به او داده است مثل مرزبان، راهنما، پهلوان، دستیار دیدهبان. اینها نشان میدهد که کارگردان او را دیده است که این نقشها را به او داده است. کنگره ۶۰ یک اِشل کوچکی از جهان هستی است. یعنی وقتی کنگره تو را تأیید کرد هستی هم تو را تأیید میکند و آن چیزهایی را که باید به تو بدهد میدهد.
محسن عزیز به واسطه فرمانبردار بودنش توانست تمامی این کارها را به درستی انجام دهد. محسن از قبل یک سفر ناموفق داشت و زمانی که من با محسن آشنا شدم کارهای ساختمان کنگره را تازه شروع کرده بودیم و چند روز از کار ساختمان بیشتر نگذشته بود که گفت من دارم میروم و عنوان کرد چون سفرم را خراب کردم قصد ماندن ندارم و حالش هم اصلاً خوب نبود. من هم به او گفتم محسن اگر در یک پله آدم حالش خوب نبود و در آن پله ماند و حرکت کرد قطعاً در پله بعد حال بهتری نصیبش میشود و خدا را شکر محسن به این حرف ایمان داشت و همین باعث شد که در کنگره بماند. آمد وارد لژیون من شد سفر بسیار خوبی را شروع کرد. همانطور که استاد امین در سی دی غیب فرمودند؛ همه چیز را برای خودمان و خانواده مان نخواهیم و برای دیگران هم خوبی بخواهیم. این ویژگی در محسن وجود داشت. محسن در روزهایی در کار ساختمان کنار من بود که شاید من خیلی اذیت شده و تنها بودم. روحیات محسن هم مثل خود من بود و بدون هیچ چشم داشتی در کنار من خدمت کرد و دقیقاً در روزهایی که من به او نیاز داشتم کنارم بود. یکبار دیگر تولد محسن عزیز را تبریک میگویم و امیدوارم از این جشن همگی لذت ببریم.
ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
پیام تولد مسافر محسن:
چشمان باز را ببندید و دریچههای قلب را باز نمایید. آنگاه خواهید دید که قدمهایتان به سویی میروند که روزی از آن راه به زمین آمدهاید.

اعلام سفر مسافر محسن:
آنتی ایکس تریاک روش درمان Dst، داروی درمان شربت اوتی، 11ماه و21 روز سفر کردم نام راهنما آقای بهرام، رهایی یکسال و سه ماه و ۸ روز، آنتی ایکس سیگار، 13ماه و 22 روز سفر کردم نام راهنما آقای علی، رهایی از سیگار 21 ماه و 15روز، سفر جونز دارم نام راهنما آقای رضا، کاهش وزن 20 کیلوگرم ورزش در کنگره واليبال

آرزوی مسافر محسن:
باتوجه به اینکه متوجه شدم انسان از بین نمیرود و حلقهها و بُعدهای مختلفی را باید تجربه کنیم و همیشه هستیم، آرزو میکنم در تمام حلقهها و بُعدها در کنار آقا بهرام باشم و دوتایی در خدمت آقای مهندس در حال آموزش گرفتن و خدمت کردن باشیم.

خلاصه سخنان مسافر محسن:
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر؛
بنده صحبتهایم را به سه قسمت تقسیم میکنم. قسمت اول سپاسگزاری، قسمت دوم گذشته و قسمت سوم حال زندگی خودم میباشد. در وهله اول خداوند را شاکرم که در کنار دوستانی هستم که به هیچ وجه با بنده غریبه نیستند. همچنین از ایجنت محترم شعبه و گروه مرزبانی هم تشکر میکنم که زمینه برگزاری مراسم تولد بنده را مهیا نمودند، از دوستانی هم که در تولد من مشارکت کردند و خیلی انرژی زیادی به من دادند تشکر مینمایم.
خدا را شکر میکنم که خداوند آنقدر بخشنده بود که آقای مهندس را به ما و خانوادههایمان بخشید. از راهنمای خوب خودم آقا بهرام عزیز تشکر میکنم که هرچه دارم از ایشان دارم و از راهنمای همسفرم، خود همسفرم و تمام عزیزان که در جشن ما حضور یافتند نیز تشکر مینمایم. در مورد گذشته فقط میخواهم گریزی بزنم و از آن رد شوم. یادم میآید که در آن زمان به جایی رسیده بودم که وقتی یک پرنده را در قفس میدیدم آرزو داشتم جای آن پرنده بودم ولی مصرف نمیکردم. اعتیاد زندگی من را شخم زد. اگر امروز حال من خوب است دلیل بر این نیست که گذشته خوبی داشتم و حالم همیشه خوب بوده است. من هم گذشته تاریکی داشتم هر وقت در آینه به خودم نگاه میکردم با خودم و خدا حرف میزدم و میگفتم خدایا بریدهام و خسته شدم. زورم به اعتیادم نمیرسد و نمیخواهم مصرف کنم، ولی خوب راهی هم به جایی نمیبردم.
یادم میآید که همسفرانم زمانی که خواب بودند من بالای سرشان با آنها صحبت میکردم، چون در بیداری اصلاً تعادلی نداشتم که بخواهم با آنها صحبت کنم.
باور کنید در یک سال من حتی ۱۰ مرتبه هم در کنار خانواده صبحانه نخوردم و همیشه به آنها میگفتم که شما چه گناهی کردهاید که گیر من افتادهاید. من هم خواسته یا ناخواسته درگیر اعتیاد شده بودم و همانطور که میدانید ذات اعتیاد هم انسان را بینظم، دروغگو و خیلی تاریک میکند. از زمانی که شنیدم آقای زرکش گفتند: زمان ما مثل یک ساعت شنی میباشد که رو به اتمام است صحبت ایشان را من آویزه گوشم کردم که زمان را از دست ندهم. چند روز پیش خدمت آقا بهرام عرض میکردم که من از الآن استرس دستور جلسه کمک کنگره به من و کمک من به کنگره را دارم و نمیتوانم درباره آن صحبت کنم و این به دلیل تاریکی است که من در آن قرار داشتم و کنگره توانست من را از آن نجات دهد و من در قبال این کمک برای کنگره چه کرده ام. به خودم میگویم وقتی که آقای مهندس میگوید من در برابر کنگره هیچ کاری انجام ندادهام من با چه رویی میتوانم صحبت از کمک خودم به کنگره بکنم. من نباید یادم برود که در چه تاریکی قرار داشتم و از کجا به کجا رسیدم. ما باید بابت درمان خودمان در کنگره ۶۰ خیلی خداوند را شکر کنیم و اگر قدردان نباشیم این نعمت از ما گرفته میشود. من قبلاً یک سفر ناموفق داشتم و البته فقط هدفم این بود که دارو مصرف نکنم و این باعث شد که در نهمین ماه سفر و با مقدار ۰/۴ سی سی سفرم خراب شود.
با قطع مصرف کردن تنها، به رهایی نمیرسیم. ما باید متوجه باشیم که چه سعادتی داریم که به کنگره وارد شدهایم. آقای زرکش میگویند: ما یک قالب تاریکی داریم که وقتی میخواهیم به سمت روشنایی حرکت کنیم باید آن را بشکنیم و نیم نگاهی هم به گذشته و زمان مصرف داشته باشیم و اگر این قالب تاریکی را نشکنیم مطمئن باشید که یک روز این قالب دوباره وجود ما را فرا میگیرد. ما که به اینجا آمدهایم به اندازه کافی تاریکی و حقارت را تجربه کردهایم و اگر الآن بخواهم وقت را تلف کنم مطمئن هستم که وقتی از کنگره بیرون بروم نابود میشوم. در نوشتار لژیون سردار میخوانیم: " تا به که رخصت داده شود؟" یعنی به ما این اجازه داده شد که به کنگره وارد شویم چون که بیرون از اینجا خیلی افراد هستند که درد میکشند و نمیتوانند کاری برای خود انجام دهند، ولی ما اینجا هستیم و این امکان را داریم که به حال خوش برسیم. اگر بخواهم از زمان حال بگویم همین بس که الآن حالم خیلی خوب است و میدانم که راهنما هرچه بگوید به صلاح من است. مثلاً وقتی میخواستم پله کم کنم اگر اذیت نمیشدم اصلاً به من حال نمیداد و من باید متوجه میشدم که با این اذیت شدن، بدن من متوجه میشود که چه خبر است. وقتی جلوتر آمدم متوجه شدم که باید خدمت را انجام دهیم تا بتوانیم زندگی کنیممحبت کنیم و پول در بیاوریم و برای این حال خوب کجا از کنگره۶۰ بهتر میباشد؟ اینجا بهترین جایی است که میتوانیم یاد بگیریم و بیرون از آن استفاده کنیم. در پایان هم از همسفرم میخواهم که حق خودش را به من ببخشد و من هم قول میدهم که تا عمر دارم همیشه به او خدمت کنم و بتوانم همیشه خاک پای تازه واردینی که به اینجا میآیند باشم. در نهایت هم از تمام کسانی که به من کمک کردند تا امروز حال خوبی داشته باشم تشکر مینمایم. از اینکه به صحبتهای من گوش کردید ممنونم.

خلاصه سخنان راهنمای همسفر، همسفر مهتاب:
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که به من اذن و اجازه داد که در این روز زیبا و به یادماندنی در این زنجیره عشق در کنار دوستان بخشنده حضور داشته باشم. خدا را سپاس بابت اینکه غیر ممکنها را ممکن میکند.
این تولد را در رأس خدمت جناب آقای مهندس، سرکار خانم آنی بزرگ و خانواده محترمشان و خدمت آقای محسن و همسفر محترمشان خانم فاطمه، راهنمای ایشان آقای بهرام، فرزندانشان و راهنمای سفر اول خانم فاطمه و اعضای کنگره ۶۰ شعبه خمین تبریک عرض میکنم.
تولد یک سال رهایی یکی از مهمترین مراحل سفر یک مسافر و همسفر میباشد که به واسطه آن میتوانند قسمتی از دِین خود را به کنگره ادا کنند. یعنی فرد رهایی DST را گرفته باشد و همچنین رهایی سیگار را داشته باشد و بتواند یک خدمتگزار شایسته برای کنگره باشد. خانم فاطمه و آقای محسن در تولد یک سال رهایی، راهنمای تازه واردین هستند و در لژیون سردار خدمتگزار هستند، آقای محسن نشان پهلوانی را دارند و خانم فاطمه دنور و در حال خدمت در جایگاه خزانه داری هستند.
امروز در بدو ورودم به سالن امواج عشق موج میزد و طنین انداز بود و این چیزی نیست جز همان عشق حقیقی که از کنگره دریافت میکنیم و امروز در این جا جاریست. جای بسی سعادت و خوشبختی دارد که بتوانیم اینطور در این مدت کم حق خود را به کنگره ادا کنیم.
به آقای محسن این نوید را میدهم که اصلاً نیازی نیست نگران دستور جلسه: کمک کنگره به من و کمک من به کنگره باشید, چون کارگردان به بهترین شکل برای شما نقش تعیین کرده و شما هم فرمانبرداری کردید.
خانم فاطمه عزیز وقتی وارد کنگره شدند فکر میکردند که مسافرشان فقط مصرف سیگار دارد و من بابت این موضوع که اعتیاد مسافران را نمیدانستند، خداوند را شاکرم که خانم فاطمه حفاظت شدن از تخریب اعتیاد و تاریکی اعتیاد را زیاد درک نکردند و خوشحالم که نیروهای الهی در کنگره به او کمک کردند تا زخمهایی را که به قلب او وارد شده است التیام پیدا کند. خانم فاطمه عزیز به واسطه قلب رئوف و صیقل خوردهای که دارند مانند یک بذر در کشتزار مساعد آماده پرورش هستند و این را از همان ابتدای ورودشان به کنگره در درونشان دیدم، چون با یک تلنگر در دوراهیهای انتخاب ، بهترین مسیر را انتخاب میکردند.
خانم فاطمه قدرت پذیرش و ظرفیت بالایی دارند و نمونه بارز این موضوع این بود که، ایشان در پارک ورزشبان والیبال بودند و برای اینکه کاندید مرزبانی پارک بشوند، میبایست از ورزشبانی انصراف میدادند و اگر انتخاب نمیشدند، نمیتوانستند دیگر به ورزشبانی برگردند و ایشان به راحتی این موضوع را پذیرفتند و آن خدمت را رها کردند و گذشتند و این موضوع آغازی بود که از آن به بعد خدمت های زیادی ایشان را انتخاب کر و این نشان دهنده قلب بزرگ و بخشنده ایشان است.
پیام این رهایی و تولد این هست که خداوند ولی و سرپرست کسانی است که از ظلمت به سمت نور سفر میکنند و خداوند با بندهای نامرئی و ریسمان الهی آنها را محافظت میکند و خانوادهشان را در پناه خودش نگه میدارد. از خانم فاطمه عزیز سپاسگزارم که در کنار آقا محسن هستند و به واسطه اینکه ایشان دستیار دیدهبان هستند و به شهرهای مختلف سفر میکنند به عنوان همسفر همیشه سنگر خانواده را حفظ میکنند.
امیدوارم تمام سفر اولیها این روزها را تجربه کنند. در آخر هم از گروه مرزبانان و ایجنت مسافران و همسفران تشکر میکنم که بستری را فراهم کردند تا این روز باشکوه را در کنار هم جشن بگیریم.
ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.

خلاصه سخنان همسفر فاطمه:
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر:
خداوند را شکر میکنم که امروز تجربه این جایگاه و افتخار آن را نصیب من کرد که با مسافرم در این مکان باشم. ما این افتخار را مدیون افراد زیادی از جمله آقای مهندس و خانواده محترمشان هستیم. از همگی تشکر میکنم، مخصوصاً از راهنمای سفر اولم خانوم اعظم عزیز، از راهنمای مسافرم آقای بهرام و از تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰ مخصوصاً از شما عزیزان که در این جلسه در جشن ما شرکت کردهاید تشکر میکنم. من وقتی وارد کنگره شدم از مصرف مواد مسافرم خبری نداشتم و فکر میکردم که برای ترک سیگار و جلسههای مشاوره و روان درمانی به اینجا میآید. وقتی متوجه موضوع مصرف ایشان شدم اولین فکری که کردم، به خودم گفتم من اصلاً برای چه باید با ایشان زندگی کنم. بعد از اینکه وارد کنگره شدم به خودم گفتم خوب مدتی به اینجا می آیم و ۱۰ ماه سفر میکنم و برمیگردم سر زندگی خودم ولی به دلیل آرامشی که از اینجا دریافت کردم به علم کنگره هم علاقمند شدم و تصمیم گرفتم در آزمون راهنمایی شرکت کنم و قبول هم شدم و خداوند گوهر گرانبهایی را در دست من قرار داد که موظف به محافظت از آن هستم. امیدوارم که بتوانم خدمتگزار خوبی باشم و بتوانم به آن دسته از فرزندانی کمک کنم که به جای سایه پدر سایه سیاه اعتیاد روی زندگی آنها خیمه بسته است. از همه همسفران خواهش میکنم که بال پرواز مسافرانشان باشند تا در این طوفان بزرگ آرامش عظیم نصیب آنها شود. ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.

نویسنده و تایپ مطلب: مسافر رضا از لژیون چهارم
ویراستار: مسافر حمید
عکس، تنظیم و بارگذاری: مسافر حجت
مرزبان خبری: مسافر محمد
گروه سایت مسافران نمایندگی خمین
- تعداد بازدید از این مطلب :
218