English Version
This Site Is Available In English

مصاحبه «نشريه اعتياد» با آقای ويليام ال وايت

مصاحبه «نشريه اعتياد» با آقای ويليام ال وايت

سوال: از گذشته خودتان قبل از ورود به مقوله اعتیاد برایمان بگویید.

ویلیام ال وایت: من در سال ۱۹۴۷ از پدر و مادری که در زمان خدمتشان در ارتش آمریکا در جنگ جهانی دوم آشنا شده بودند، متولد شدم. پدرم کارگر ساختمان، و مادرم پرستار بود. خانواده ای بزرگ با بیش از ۲۰ خویشاوند مختلف شامل خواهر و برادر خوانده ها که در جامعه کوچک روستایی در ایلینویز صمیمانه در کنار هم زندگی می کردند. پدر و مادرم به تحصیل اهمیت زیادی می دادند، چرا که هر دو از خانواده هایی می آمدند که به دلیل شرایط، آنها را از تحصیل محروم کرده بودند. بسیار خوش شانس بودم که توانستم از مدرسه علوم انسانی کوچکی در ایلینویز به نام کالج یورِکا بورس تحصیلی دریافت کنم. در آنجا بود که در من عشق به آموختن شکل گرفت و به روانشناسی، جامعه شناسی و تاریخ علاقمند شدم. تأثیرات همین سالهای اولیه تحصیل در من بود که بعدها جنبه های مختلف زندگی حرفه ایم را شکل داد: گرایشم برای خدمت به مردم که ملهم از خانواده ام و رئیس جمهوری جوان و پرجذبه وقت جان کندی بود؛ تعهد عمیقم به تحول اجتماعی که مولود جنبش حقوق مدنی آمریکا بود؛ وهمچنین عشق به نوشتن. زمانی که زندگی حرفه ایم آغاز شد، احساس می کردم که دوران نوجوانیم درون یک پیله گذشته است و حالا با گذشت بیش از چهار دهه از فعالیت حرفه ای همچنان در حال خارج شدن از آن پیله و شکستن مرزها هستم.


آشنایی با حوزه اعتیاد

سوال: شما مقوله اعتیاد را پیدا کردید یا اعتیاد شما را؟

ویلیام ال وایت: من از آن دسته افرادی هستم که در اواخر دهه ی ۱۹۶۰ در آمریکا از دل تجربیات شخصی یا خانوادگی وارد مقوله درمان شدند. این پیش زمینه علاقه ی اولیه ی من به موضوع را شکل داد، اما تجربیات بعدیم باعث تعهد دائم به این حیطه شد.

سوال: ممکن است مثالی از این تجربیات برایمان بزنید؟

ویلیام ال وایت: اولین بار در این رابطه، در سال ۱۹۶۷ در دپارتمان سلامت روان ایالت  ایلینویز استخدام شدم. در آن دوره، که قرار بود مدت بستری شدن بیماران کوتاه شود و سریع تر از بیمارستان مرخص شوند، یکی از وظایفم این بود که به اتاقهای افراد بستری در بیمارستانهای روانی سالخوردگان در ایالت سر بزنم و امکان قرار دادن الکلی ها و معتادان در موقعیت های جامعه را بررسی کنم. آن ملاقاتها فرصتی تلخ بود تا شاهد چگونگی مراقبت از معتادان، سالها قبل از ظهور درمانهای جمعی باشم. واکنش من به موقعیت اسفبار آن موسسات انجام مصاحبه و انتقاد در مورد مسایلی مثل: نمودارها و مدارک  قدیمی دال بر بستری شدن های طولانی مدت، عوارض عجیب و در بعضی موارد تقریبا کشنده پروسه ترک مواد، عقیم نمودن اجباری افراد، شوک درمانی، جراحی مغز برای درمان بیماری روانی و خفت و خواری های بی پایان مواد مخدر بود. حال بعد از گذشت چهل سال هنوز به خوبی آن دست بند ها و پا بندهای چرمی، حوضچه های آب درمانی، اتاقهای فوق العاده شلوغ ، بوی ادرار و داروی پارالدیهاید و حس نا امیدی مطلقی که در آن موسسات جاری بود را به یاد می آورم.  وقتی چند سال بعد وارد این حرفه شدم ارزیابی درستی در مورد شرایط ناراحت کننده آن دوران نداشتم و هنوز روش درمان مدرن اعتیاد هم به وجود نیامده بود.

سوال: چه روشهای درمانی در آن دوران در سطح جامعه وجود داشت؟

ویلیام ال وایت: در آن دوران روشهای ابتدایی برای درمان اعتیاد به الکل وانجمن های درمانی و متادون درمانی وجود داشت، اما هیچ روش درمانی مشخص و دقیقی در بیشتر انجمن های آمریکا وجود نداشت. در شهر هایی که من کار می کردم به دلیل وجود قوانینی مبنی بر عدم پذیرش الکلی ها در بیمارستان ها حتی نمی توانستم معتادان الکلی را برای درمان مشکلات وخیمشان در بیمارستان های محلی بستری کنم. تنها مراجع ذیصلاح در مورد معتادان به الکل و مواد مخدر در آن زمان سیستم قضات جنایی بود و بسیاری از فعالیت های اولیه من در آن دوران در بازداشتگاه ها و زندانهای ایالتی انجام می گرفت. تنها جایی که در آن زمان معتادان بیشتر شهرها را با آغوش باز می پذیرفت انجمن الکلی های گمنام بود.

سوال: آیا از کارهای اولیه تان در آن دوران نمونه ای سراغ دارید؟

ویلیام ال وایت: اولین چیزی که به ذهنم می رسد راجع به مردی است که او را از زندان آزاد کردم و به انجمن معتادان گمنام بردم و روزانه به او و خانواده اش کمک می کردم و پیشرفت و بهبودی او هم برای چند ماه با توجه به مدت و شدت اعتیادش بسیار خوب بود. اما او به دلیل اینکه نتوانسته بود برای خانواده اش به مناسبت کریسمس هدیه ای تهیه کند باز به مشروب پناه برد. کمی بعد او را به جرم بدمستی دستگیر کردند و او در همان سلولی که اولین بار وی را دیدم خود را دار زد. امثال این خودکشی ها در آن زمان رایج بود. هنگامی جسد او و پس از آن خانواده اش را دیدم غرق در حس بیهودگی و رنج از فقر منابع برای کمک به او شدم. هیچ پزشک آموزش دیده ای در زمینه اعتیاد، داروی درمانی، برنامه درمانی یا مشاور آموزش دیده ای در مورد اعتیاد وجود نداشت. من از اینکه آن مرد باید به دلیل چنین شرایط ناراحت کننده ای در نا امیدی بمیرد فوق العاده خشمگین بودم. فکر می کنم از آن روز بود که تصمیم گرفتم عمر خود را وقف فعالیت در این زمینه کنم.

سوال: از اولین نتایج آن تصمیم و تعهد، فعالیت های شما برای کمک به بنیاد سلامت چسنات (Chestnut) بود. آن اتفاق چگونه رخ داد؟

ویلیام ال وایت: من فعالیت خود را از خیابان ها شروع کرده ام و درابتدای دهه ۱۹۷۰ به عنوان سازمان دهنده دپارتمان ایالتی سلامت روان و مرکز محلی سلامت روان فعالیت کرده ام. تجربیاتی که در زمان فعالیت های خیابانی ام در زندان ها و اتاقهای اورژانس بیمارستان ها کسب کردم مرا در مورد طراحی و سازمان دادن این خدمات یاری داد. این ها باعث به وجود آمدن یکی از هزاران مراکز محلی مشاوره الکلی ها شد که این روزها فراوانند.  در اوایل دهه ۷۰ میلادی بود که تحول قوانین موجب اختصاص یافتن بودجه دولتی توسط ایالت ها به امر طراحی، ساخت، تحقیق و اجرای روش های درمان اعتیاد شد. در سال ۱۹۷۲ مرکز مشاوره ما بعد از ۳ سال فعالیت، بودجه لازم برای تاسیس اولین مرکز درمان را دریافت کرد. از طرف موسسه لایت هاوس ( که بعد ها نامش به چسنات تغییر یافت) از من به عنوان مشاور دعوت به عمل آمد و در عرض چند ماه به سمت مدیر بالینی منصوب شدم و باید اضافه کنم که در آن سالها بالا رفتن مقام به معنی تاب آوردن شرایط و ریزش های هیات مدیره بود تا انتخاب از روی شایستگی افراد.

سوال: شما گفته اید که سوء استفاده از افراد در دوره نقاهت، داستان ناگفته ای در دوره ابتدایی  درمان اعتیاد مدرن است.

ویلیام ال وایت: نقش افرادی که در دوران نقاهت بوده اند در به وجود آمدن و حفظ  این حوزه قبل از آن که روش درمانی جدیدی به وجود بیاید غیر قابل انکار است. در دهه ۶۰ و ۷۰  دستورالعمل های چندانی در مورد نحوه انتخاب، هدایت، آموزش و نظارت بر افرادی که دوره نقاهتشان را گذراندند و چگونگی استخدام آنها با توجه به روش های درمانی جدید وجود نداشت. کسانی که استخدام می شدند پول ناچیزی دریافت می کردند و ندانسته ساعت های طولانی کار می کردند و هنگامی که در مقابل فشار وارده از پای در می آمدند اخراج می شدند. حتی کسانی که در این شرایط تاب می آوردند در مقابل جریان تخصص گرایی از دور خارج می شدند. در این مورد ما به قدر کفایت قدردان فداکاری ها و مشارکت های آن نسل از کارگران نبوده ایم.

سوال: محتوای درمان کلینیکی در اوایل دهه ۷۰ را چگونه توصیف می کنید؟

ویلیام ال وایت: مدلهای درمانی کمی وجود داشت که خوب توسعه یافته باشند. هنگامی که  لایت هاوس درهای خود را گشود ما از دو جریان رایج منشعب شدیم. مثل هزاران نفر دیگر از مرکز درمانی هزلدن(Hazelden)  در مینه سوتا دیدن کردیم و دن اندرسن، گوردی گریم و هری سویفت  سخاوتمندانه تمام مطالب در مورد روشهای بکار گرفته شده در مدل درمان مینه سوتا را در اختیار مان گذاردند. از طرف دیگر هم مسئولان مرکز گیت وی هاوس (GatewayHouse) شیکاگو، به عنوان نسل دوم مراکز درمانی، ما را در جریان جزئیات فعالیت های درمانی شان قرار دادند. لازم است بگویم که در آن زمان دو حوزه در زمینه اعتیاد وجود داشت. یکی اعتیاد به الکل و دیگری اعتیاد به مواد مخدر.چالش اصلی در لایت هاوس آن بود که ماهیت و نحوه درمان برای الکلی ها و معتادان به مواد مخدر یکسان بود. دکتر دان اتنبرگ در بیمارستان ایگلویل در پنسیلوانیا نیز دیدگاه مشابهی داشت و به ما کمک های فراوانی نمود. طرفداری ما از یکپارچه کردن این دو حوزه از اعتیاد در آن زمان انتقادهای زیادی به دنبال داشت.


سالهای فعالیت در شیکاگو و واشنگتن دی سی

سوال: در سال ۱۹۷۵ تصمیم گرفتید که به دانشگاه برگردید، چه چیز باعث این تصمیم شد؟

ویلیام ال وایت: همه ما در زندگی به جایی می رسیم که مجبور به ارزیابی مجدد حیطه فعالیت مان می شویم. من در سال ۷۵ به این نقطه رسیدم و تصمیم گرفتم که این حیطه را برای اینکه مجددا به طور عمیق تر به آن برگردم، ترک کنم و پیامد آن دو تصمیم بعدیم بود. اولین تصمیم ثبت نام در یک برنامه تحقیقات اعتیاد بود(در آن زمان برنامه های معدود این چنینی در آمریکا وجود داشت). موفق شدم در یک دوره فوق لیسانس تحقیقات اعتیاد در کالج گدار (Goddard) به راهنمایی دکتر اد. سینی(Ed Senay) شرکت کنم. دکتر سینی یکی از پایه گذاران مرکز " مطالعات سوء مصرف مواد مخدر " در ایلینویز و استاد دپارتمان روانشناسی دانشگاه شیکاگو بود و بلوغ فعالیت حرفه ای من به واسطه راهنمایی های او شکل گرفت. دومین تصمیم من آن بود که دانش تجربی خود را از روشهای درمانی مختلف در فرهنگ های مختلف و توسط افراد مختلف افزایش دهم، بنا بر این به  شیکاگو رفتم و در " کمیسیون مواد مخدر پر خطر " در ایلینویز فعالیت نمودم. همکاری با آن مرکز باعث درک شالوده های درمان در یک ایالت بزرگتر و افزایش دانش و توانایی من در سیاست گزاری، تحقیقات و آموزشهایم شد. فعالیت در " کمیسیون مواد مخدر پر خطر " منجر به عضویت در " موسسه ملی سوء مصرف مواد مخدر "(NIDA) به عنوان قائم مقام اجرایی در مرکز درمانی آمریکای مرکزی شد و به واشنگتن منتقل شدم و در آن جا بود که به عنوان مربی ملی شناخته شدم.

سوال: شما به دفعات از عدم ارتباط بین سیاست ها و برنامه گزاری ها و واقعیت های درمان اعتیاد و ریکاوری صحبت کرده اید. آیا این نتیجه مشاهدات شما در شیکاگو و واشینگتن دی سی است؟

ویلیام ال وایت: بله. هدف من از فعالیت در شیکاگو  و واشنگتن دی سی یادگیری روش کار در مراکز اعتیاد ایالتی و فدرال بود. در مسیرم به افراد فوق العاده مستعدی در این ارگان ها بر خورد کرده ام، حال آنکه بین این نهاد ها و واقعیت های  اعتیاد و درمان آن سنخیتی وجود نداشت. فهمیدم که کل می تواند از مجموع اجزای آن کمتر باشد. توانایی های اجرایی و تخصصی فردی  کسانی که در این آژانس های ایالتی و فدرال کار می کردند فوق العاده بود اما هنگامی که با هم جمع می شد و در آژانس هایی بکار گرفته می شد که در زمینه اعتیاد و درمان آن تخصص داشتند نتیجه نمی داد.سالهای بعد به کسانی پیوستم که خواستار بالا بردن سطح دانایی در این ارگان ها بودند و تبدیل شدنشان به یک سیستم مراقبتی که واقعاً مبتنی بر بهبودی باشد را خواهان بودند.

سوال: فعالیت شما در سیستم آموزشی ملی NIDA ( موسسه ملی سوء مصرف مواد مخدر) فرصت همکاری با مشاوران پیشرو در این حوزه در سراسر آمریکا را در اختیار تان گذارد. از این تجربه چه برداشتی داشتید؟

ویلیام ال وایت: این اولین باری بود که به جای یک برنامه یا مرکز خاص در حیطه وسیع تری خدمت می کردم و به تنوع و گستردگی نحوه اجرای برنامه های درمانی در آمریکا پی می بردم. با توجه به ایده های رایجی که در این مسافرتها شنیده بودم شروع به تعریف حیطه نمودم. از خود می پرسیدم " داستان این شخص یا این منطقه چه چیزی در مورد روند گسترش درمان اعتیاد به من می گوید"؟ فعالیت در NIDA  و NIAAA  در آن سالها برایم تجربه شگفت انگیزی بود و درسهای فراوانی از فعالان و بزرگانی چون دکتر رانی میچل و جورج زینر گرفتم. تجربه ایفای نقش به عنوان بخشی از تلاش برای استخدام افراد، آموزش و حرفه ای نمودن آنها برای مراکز درمانی آمریکا، تجربه هیجان انگیزی بود. بالا بردن مهارتم در ارائه مطلب در طول این دوره مرا در سخنرانی های دوره ایم در دو دهه بعدی یاری داد.

سوال: در سال ۱۹۸۲ شما به ایلینویز برگشتید تا یک برنامه درمان اعتیاد بیمارستانی را نظارت کنید. وضعیت درمان در آن سالها را چگونه توصیف می کنید؟

ویلیام. ال. وایت: این یک حرکت آگاهانه از سوی من برای تقویت مهارت هایم در مدیریت بالینی بود، و آن موقع زمان بسیار مناسبی برای انجام این کار بود. اوایل دهه ی ۱۹۸۰ روزهای بالندگی درمان اعتیاد بود؛ رفع بدنامی از معتادان، توقف برخورد با معتادان مانند جانیان و برخورد پزشکی با سوء مصرف الکل و مواد مخدر در آمریکا. اوج برخورد با ترک اعتیاد به صورت یک پدیده ی فرهنگی؛ زمانی که " در حال درمان " بودن عیب نبود. استانداردهای رسمی برای درمان اعتیاد و سیستم جدید اعطای گواهینامه به مشاوران در دهه ۱۹۷۰، این موضوع را قانونی نموده بود. برنامه های دوازده مرحله ای و انواع مشابه آن به سرعت در حال رشد بودند. حتی بانوی اول آمریکا (خانم بتی فورد) هم از رهاییش از الکل و برخی مواد دیگر برای عموم سخن گفت. روزهای فوق العاده ای بود. در سطح بالینی دوران نوآوری های بزرگ بود. افزایش مهارت در تشخیص های بالینی، پیشرفت برنامه های مخصوص زنان و نوجوانان، و افزایش برنامه های مربوط به خانواده تنها چند نمونه از آن نوآوری هاست. در عین حال در سطحی بالاتر، دست هایی در کار بودند که ممکن بود واکنش های شدیدی را علیه این موضوع برانگیزند. در حالی که در دهه ی ۱۹۸۰ درمان به شکل بی نظیری به جایگاه اصلی خود رسید، این دوره زمان تجاری شدن آن نیز بود. برنامه های درمانی خصوصی و بیمارستانی رشد کردند و تمام بودجه ی مختصری را که صنعت بیمه به این موضوع اختصاص داده بود بلعیدند. در این شرایط، الکلی ها و معتادان افرادی بودند که باید برای منافع مالی درو می شدند. سوءاستفاده ها در صنعت درمان رفته رفته باعث تحلیل رفتن محاسن آن و شکل گیری سیستمی سلطه جو از مراقبت شد که منجر به شکست بسیاری از برنامه های درمانی گشت و چهره ی درمان اعتیاد را در آمریکا از اساس تغییر داد. تصویری که هنوز از بابت این سوءاستفاده ها ترمیم نشده است.


موسسه لایت هاوس و کتابهای اولیه

سوال: چه چیز باعث شد که در سال ۱۹۸۶ به سیستم سلامت چسنات باز گردید و موسسه لایت هاوس را پایه گذاری نمایید؟

ویلیام. ال. وایت: در سال ۱۹۸۶ در بیمارستانی که مشغول فعالیت بودم تلاش فراوانی کردم که یک دپارتمان پزشکی رفتاری دارای بخشهای تحقیقاتی و آموزشی مستقل، به وجود آورم. در جریان کنفرانسی ناامیدی خود در رسیدن به آن هدف را با راس هیگن در میان گذاشتم. راس هیگن را در سال ۱۹۷۴ استخدام کرده بودم و این شخص سیستم سلامت چسنات را به سازمانی بسیار فراتر از آنچه من تصور می کردم تبدیل کرده بود. چند هفته بعد راس مرا به چسنات دعوت کرد تا بخش آموزشی تحقیقاتی مورد نظرم را به وجود آورم و من پذیرفتم و اولین عضو موسسه لایت هاوس چسنات شدم. در طی چند سال بعدی، مارک گادلی، سوزان گادلی، مایک دنیس، کریستی اسکات و بقیه اعضای قدیمی به موسسه پیوستند که نتیجه تحقیقاتشان باعث موقعیت فعلی موسسه لایت هاوس شد. همگام با محققان مجرب تر و حرفه ای تری که به ما می پیوستند روی چند پروژه تحقیقاتی کار می کردم اما عمده وقتم را به انتقال سیستم های آموزشی و سرویس های مشاوره ای به آمریکای شمالی اختصاص داده بودم.

سوال: اولین پروژه تحقیقاتی شما در موسسه لایت هاوس بیش از ۱۵ سال به طول انجامید و تاثیر فراوانی در فعالیت حرفه ای شما بجا گذارد. آیا می توانید بخشی از دستاورد هایتان از این پروژه را بازگو نمایید؟

ویلیام. ال. وایت: در سال ۱۹۸۶ از من خواسته شد که پروژه SAFE را ارزیابی کنم (محیط بدون سوء مصرف مواد). پروژه ای نو و ابتکاری که مراکز درمان اعتیاد و موسسات رفاه کودکان در بیش از ۲۰ تشکل در ایالت ایلینویز را بسیج می نمود تا با مادرانی که سابقه سوء مصرف مواد یا اهمال کاری در مورد فرزندانشان را داشتند برخورد نمایند. من به عنوان ارزیاب ارشد تا سال ۲۰۰۲ در این پروژه شرکت داشتم و این باعث شد که بسیاری از دانسته هایم در مورد اعتیاد و مواد مخدر را مورد ارزیابی مجدد قرار دهم. بسیاری از آموزه هایم را مدیون ساعاتی هستم که صرف مصاحبه با زنان در حال درمان و مشاورانشان  می شد. به عنوان مثال، آموزه های سنتی ام باعث این باور شده بود که فکر می کردم میزان انگیزه برای درمان به میزان درد بستگی دارد، یعنی خواست درمان زمانی به وجود می آید که مقدار رنج از مصرف مواد مخدر از میزان درد در زمان عدم مصرف بیشتر شود. هنگامی که این موضوع را با یکی از اعضای پروژه در میان گذاشتم، او عصبانی پاسخ داد:" بیل، مریضهای من به آخر خط نرسیده اند، آنها در آخر خط زندگی میکنند. آخر خط برای آنها یک چیز عادی است. آنقدر در زندگی درد و رنج دارند که تو حتی نمی توانی تصور کنی. بزرگترین مانع برای درمان آنها عدم وجود درد نیست، بلکه نبودن امید است!" این تنها یکی از بیشمار درسهایی بود که از زنان در پروژه SAFE گرفتم. نوشته های بعدی ام درمورد درمان وابسته به جنسیت و شغل و درمان خانواده-محور به شدت تحت تاثیر تجربیاتم در پروژه SAFE بودند.

[ادامه دارد]


ترجمه: کیهان خجسته
ارسال مطلب: مسافر جاوید لژیون 18

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .