همسفر نوشین رهجوی راهنما همسفر شادی:
من یک همسفر هستم؛ کسی که سالها در کنار همسرم با مشکل اعتیاد به انواع موادخصوصا سیگار دست و پنجه نرم کردهام. سیگار، قلیون، ناس، ویپ و پیپ، همهشان دشمنان خاموشی هستند که جسم، جان و زندگی را به تدریج میبلعند.
وقتی همسرم به مصرف مواد مخدر گرفتار شد، تنها سلامتیاش را از دست نداد، بلکه آرامش و شادی خانهمان نیز رنگ باخت. سیگارهایی که دود میکرد اینها فقط مواد نبودند، بلکه زنجیرهایی بودند که عزیزم را در بند گرفتند.
من به عنوان یک همسفر، هر روز شاهد بودم که چگونه این وابستگی، چهره زندگی ما را تغییر داد. لحظههایی که میتوانستیم با هم خوش باشیم، تبدیل به روزهای پر از نگرانی و غم شد. تلاش میکرد دردهایش را پشت دود پنهان کند، دردآور بود.
اما همه چیز وقتی تغییر کرد که با کنگره ۶۰ آشنا شدیم. کنگره برای ما مثل نوری در تاریکی بود؛ جایی که فهمیدیم اعتیاد یک بیماری است، نه یک شکست. با کمک کنگره و حمایت همسفران، توانستیم مسیر رهایی را شروع کنیم.
امروز میدانم که هر نفسی که بدون دود و سموم کشیده میشود، یک پیروزی است. هر روز که بدون حتی یه نخ سیگار میگذرد، نشانهای از تلاش، صبر و امید است. من به همه همسفران و کسانی که درگیر دخانیات هستند میگویم: ناامید نشوید؛ رهایی ممکن است.
دخانیات شاید چند لحظه لذت کاذب بدهد، اما رهایی از آن، شادی و سلامتی همیشگی را به همراه دارد. من به عنوان یک همسفر، میدانم که مسیر سخت است، اما هیچ چیز ارزش ندارد جز سلامتی و آرامش برای عزیزانمان.
امیدوارم همه کسانی که در بند دخانیات هستند، هر چه زودتر این زنجیرها را بشکنند و زندگی سالم و شاد را دوباره تجربه کنند. کنگره ۶۰ خانوادهای است که دست همه ما را میگیرد و به سوی رهایی راهنمایی میکند.
زندگی بدون دخانیات زیباتر است؛ پر از انرژی، آرامش و عشق. بیایید با هم به سوی این زندگی حرکت کنیم و نفسهایی سالم و پاک را مهمان وجودمان کنیم شاید دیگران وقتی از اعتیاد میگویند، فقط به مصرفکننده فکر کنند اما ما همسفرها هم با هر پک سیگار، با هر چرخش دود ما هم زخمی میشدیم. زخمی خاموش، عمیق و بیصدا.
خانه بوی سیگار میداد. بوی قلیان، بوی دود، بوی خستگی و بوی بیکسی. نمیدانستن که ضررش بیشتر از جسم، به روح خانوادهاست. به دل همسر، به چشم مادر، به سکوت کودک.من یادم است که چقدر دعا کردم. چقدر به سقف زل زدم و از خدا فقط یه نشانه خواستم. یک روزنه، یک نور. و آن نور شد “کنگره ۶۰”.
وقتی شنیدم کسی میتواند با روش DST و داروی OT از دام سیگار و قلیان و حتی ناس و ویپ بیرون بیاد، باور نکردم. فکر کردم این هم مثل همهی قولهای بیسرانجام است. اما نه، اینجا حقیقت داشت. اینجا کسی به کسی امید قرض نمیداد؛ اینجا امید ساخته میشد.
هر جلسه، هر آموزش، هر مشارکت، برام کلاس زندگی بود. منِ همسفر یاد گرفتم که رهایی فقط برای مسافر نیست. رهایی سهم من هم هست. سهم کسی که دلدل میزد، که بغض میکرد، که از بوی دود بیزار بود اما دوست داشتنش نمیذاشت دور شود.
مسافرم، کسی که روزی با پک به سیگار در کلاس حضور پیدا میکرد ، امروز با صدای رسا تو کنگره اعلام سفر سیگار میکند کسی که میگفت “سیگار آرومم میکنه” حالا میگوید “آرامش در درونم است، نه در دود”.
کنگره به من یاد داد قضاوت نکنم، عجله نکنم، منتظر باشم و ایمان داشته باشم. یاد گرفتم که عشق بدون آگاهی، یعنی وابستگی. و من یاد گرفتم عاشقانه اما آگاهانه همسفر باشم.همسفری راه سختیه، چون تو نقش ناجی رو نداری. فقط باید صبر کنی، همراهی کنی، و سقوط نکنی. باید خودت را بسازی تا بتوانی پشت و پناه مسافرت باشی.
من از روزهای تاریک گذشته نمیترسم، چون امروز روشنم. چون فهمیدم “ما با هم رها میشویم، نه جدا از هم”.
سپاسگزارم از جناب مهندس، از کنگره ۶۰، از تمام راهنماهای بیمنت، از همسفرهایی که چراغ راه من شدند.و این دلنوشته رو با اشک و لبخند تموم میکنم، چون کنگره بهم نشون داد که حتی از خاکستر سیگار هم میشه ققنوس ساخت.
یرایش و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی لواسان
- تعداد بازدید از این مطلب :
26