چهارمین جلسه از دوره نهم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران با استادی راهنمای محترم مسافر محمد و نگهبانی مسافر محمود و دبیری مسافر پیمان با دستور جلسه «وادی سوم و تاثیر آن روی من» در روز پنجشنبه نهم خرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۰۰ :۱۷ آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان، محمد هستم مسافر
خدا را شاکرم که در خدمت شما عزیزان هستم و از شما آموزش میگیرم. امیدوارم همهی شما عزیزان در این جایگاه خدمت کنید و بهرهی لازم را از این خدمت ببرید.
من قبل از ورود به کنگره۶۰ تمام راهها و آدرسها را میرفتم؛ ولی همهی آنها اشتباه از آب در میآمد. انسان هم وقتی آدرسی را اشتباه برود، مجبور است دوباره برگشته و آدرس درست را پیدا کند. ما همه دنبال آدرس درست میگشتیم و این آدرس درست، در کنگره۶۰ به ما داده شد.
ابزاری که در کنگره۶۰ به درد ما میخورد، واقعیتها و علم زندگی همچنین در کنار هم بودن است که به ما آموزش میدهد که طریقهی درست زندگی کردن را فرا بگیریم و از آن استفاده کنیم.
وقتی وارد وادی اول شدیم که با تفکر ساختارها آغاز میگردد، من تفکری از یک مجهول، به معلوم انجام دادم. نمیدانستم کجا و در چه وضعیتی هستم و چه مشکلاتی را در درونم دارم؟ در ابتدای امر، شروع به تفکر کردم و از مجهول به معلوم تبدیل شد و مشخص گشت که کجای کار قرار دارم؟ چقدر کار دارم؟ چقدر باید انرژی بگذارم؟ چقدر دارو بخورم؟ یا سر ساعتهای مختلف دارو بخورم و در نهایت، چه کارهایی باید انجام دهم تا به درمان برسم؟
به وادی دوم که رسیدیم، این وادی به من گفت: کلی کار دارم و بیهوده به این زندگی قدم نگذاشتهام و تمام اینها به عهدهی خودم است. وقتی مرور کردم، متوجه حس ناامیدی در درون خود شدم؛ چون هم توانمند نبودم و در ضمن به انسان ضعیفی تبدیل گشتهام و قدرتهایم از دسترسم خارج شده بودند.
یک مصرف کننده، نیروهایش از نظر جسمی و روانی به خاطر اعتیاد از دسترسش خارج میشوند. قدرت عشق، محبت و درست تفکر کردن از دسترس خارج میشود و متاسفانه همهی اینها بدون تفکر رو به زوال میرود. قبضهای پرداخت نشده، زندگی آشفته، افکار پریشان، گوشهگیری، عدم میل به زندگی و ناامیدی از جمله مشکلات من بود و این موارد باید درست شود. وقتی به این مشکلات فکر میکردم، ناامید میشدم؛ چون توان نداشتم که همهی اینها را یکجا درست کنم.
در وادی سوم، کلمهی انسان به کار برده شده است. وادی سوم، یک شمشیر برنده است که روی وادی دوم فرود میآید که هیچکس به اندازهی خود انسان، به خویش فکر نمیکند. هیچ موجودی به اندازهی خود انسان، نمیتواند به او کمک کند؛ یعنی اگر انسان بخواهد به خویش و خویشتن فکر کند، مطمئناً باید روی پای خود بایستد و مسئولیت کار خود را بپذیرد، تمام عواقب کار را قبول کند، تمام آسیبهایی که به خود، خانواده و جامعه زده است را بپذیرد.
در نهایت، این وادی شروع حرکت برای وادیهای دیگر است. تلاش، سعی و کوشش، انسانها را به نتیجه میرساند.
به قول استاد امین که در سیدی "غیب" میفرمایند: هستی به حس انسان نمره میدهد و کاری به نتیجه ندارد. من سعی و تلاش میکنم؛ ولی کاری با نتیجه ندارم. تمام تلاشم خود را میکنم از یک وضعیت نابسامان به اسم اعتیاد خارج شوم؛ ولی نتیجه هرچه میشود، دست من نیست. اگر با حس درست، در مسیر درست قرار گرفتم، مطمئناً پیروز خواهم شد.
فرد سفر اولی، تمام انرژی و نیرویی که دارد، باید صرف ساختار و مشکلات درونی خود کند. معمولاً انسانها، مشکلات بیرونی را مشاهده میکنند؛ ولی مشکلات درونی را اصلاً نمیبینند؛ چون یکی از عوامل بازدارنده و نیروهای منفی، کارش این است که من خودم هزاران مشکل و گره درونی دارم؛ ولی نمیتوانم گرههای درونی خود را باز کنم؛ ولی عیب و ایراد را از صندلی، مرزبان و راهنما میبینم. چرا؟ چون میخواهد آن انرژی که در درون من شکل میگیرد، صرف ساختار دیگری شود و از مسیر اصلی انحراف پیدا کند؛ پس من باید حواسم جمع باشد در طول مسیر، آن انرژی و ساختاری که در درون به وجود میآید، صرف ساختاری کنم که از من میخواهند. از من چه ساختاری میخواهند؟ چه مسئولیتی بر عهده من است؟ چه عملی باید انجام دهم که مرا از وضعیت ناامیدی، گوشهگیری و یاس بیرون آورد؟
اصلاً مشکل فرد، مواد مخدر و سیگار نیست. من در زمان مصرف مواد مخدر، مواد را مصرف میکردم؛ ولی مشکل من این بود که مواد مخدر مصرف میکردم، گوشهگیر و ناامید میشدم و هیچ وقت هم حالم خوب نبود و من باید این ناامیدی و عدم میل به زندگی را درست میکردم.
در شناخت انسان، همهی این موارد سر راه من قرار میگیرد و دانه دانه ابزاری که در طول مسیر سفر اول به وجود میآید، دوباره میتوانم به کار ببرم. این مسیر، مسیر درست و سختی میباشد؛ ولی آیا با تفکری که من دارم، میتوانم خود را به سرانجام این مسیر برسانم؟
در نهایت، تمام این وادیها، توشه راه و ابزاری است برای منِ مسافر که سفرم را به سلامت به پایان برسانم. انسانها که در سکون هستند، از حرکت میایستند و مشکلات عدیدهای برایشان به وجود میآید؛ ولی هر وقت در حرکت هستند، متوجه آن ساکن بودن خود میشوند که چقدر آسیب و تخریب به وجود آوردهاند.
زمانی که در اعتیاد هستیم، اصلاً به تخریبهای اعتیاد پی نمیبریم؛ ولی به محض اینکه اقدام به خروج از اعتیاد میکنیم، متوجه میشوی که چه ساختارهایی را خراب کردهایم؟ چه ضربهها و آسیبهایی به خودت، جسمت و خانوادهات زدهای؟
انشاالله که در مسیر درست و جز خدمتگزاران باشیم.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید، سپاسگزارم.

عکس :مسافر مهدی لژیون سوم
تایپ و ویراستاری : مسافر کریم لژیون چهارم
بارگزاری : همسفر حسین لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
78