English Version
This Site Is Available In English

اولین قدم انسانیت خودشناسی است

اولین قدم انسانیت خودشناسی است

جلسه سوم از دوره سی ام کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان، با استادی راهنما مسافر جهانگیر، نگهبانی موقت مسافر احمد و دبیری موقت مسافر مصطفی با دستور جلسۀ «وادی سوم و تاثیر آن روی من» و «تولد اولین سال رهایی مسافر نبی‌الله» پنجشنبه 8 خرداد ماه  ۱۴۰۴ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان جهانگیر هستم یک مسافر، خدا را شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتم تا آموزش بگیرم. داستان مواد مخدر حقیقتی است که تمام جنگجویان آن می‌میرند، اما آن‌هایی که تسلیم شده‌اند زنده می‌مانند. برای اینکه ما زنده بمانیم، آقای مهندس ۱۴ وادی برای ما ترسیم کرده است.
وادی اول به ما می‌گوید که با تفکر ساختارها آغاز می‌شود. اگر قرار باشد ما ساختاری را بسازیم، باید اول فکر کنیم تا آن کاری را که می‌خواهیم انجام بدهیم به درستی انجام دهیم. و برای اینکه بتوانیم ساختارها را حفظ کنیم، وادی دوم به ما می‌گوید که هیچ موجودی جهت بیهودگی پا به جهان نگذاشته است.
خداوند برای ما ارزش قائل شده است و گفته است که شما انسان‌ها ارزش بالایی دارید. خود خداوند هم، وقتی انسان را خلق می‌کرد، شاید باورش نمی‌شد که چنین موجودی را خلق کند. چرا؟ چون انسان نسبت به سایر موجودات خصلت‌های بسیار زیادی دارد. اولین خصلتی که انسان دارد، عشق و محبت است، که در او جای گرفته است، و خصلت بعدی، همان اختیار است، و به خاطر همین، خداوند انسان را اشرف مخلوقات قرار داده است.
بعد، وادی سوم به ما می‌گوید که باید دانست که هیچ موجودی به اندازه انسان به خویشتن خویش فکر نمی‌کند. در ابتدای این وادی، پیامی است که به ما می‌گوید ما با شروع زندگی در این وادی، برای خود آغازی تازه داریم؛ آغازی که ما را به سلامتی، صلح، آرامش و آسایش برساند.
شاید در ذهن خود تصور کنیم که مگر ما بیمار هستیم که این پیام می‌گوید ما را به صلح، آرامش و آسایش می‌رساند. بله، اگر درست قضاوت کنیم، می‌بینیم که این پیام حقیقت دارد. وقتی از انسان صحبت می‌کنیم، باید تعریفی صحیح و حساب‌شده از انسان داشته باشیم. اگر بخواهیم نموداری بکشیم و خطی مستقیم رسم کنیم، نقطه صفر این خط، همان انسان است.
خداوند انسان را چگونه تعریف کرده است؟ انسان کسی است که در درجه اول دروغ نمی‌گوید، یعنی این‌که غیبت نمی‌کند، تهمت نمی‌زند و کارهای ضد ارزشی انجام نمی‌دهد. این یعنی وقتی وارد بعد دوم می‌شویم، از خود می‌پرسند: "آقا، شما در دست خود چه دارید؟" ما پاسخ می‌دهیم: "ما دروغ نگفتیم، غیبت نکردیم، خیانت نکردیم." اما می‌پرسند: "مگر قرار بود چنین کارهایی انجام بدهید؟" اگر ما جهت مثبت حرکت کنیم، انسان خوبی می‌شویم و اگر جهت منفی حرکت کنیم، انسان بد تبدیل می‌شویم. یک فرانسوی می‌گوید: «کسی که زندان را ساخته است، انسان باهوشی بوده؛ اما کسی که انفرادی را درست کرده است، انسان نابغه‌ای است.»
مواد مخدر هم نابغه من شده بود؛ چون من درون خودم زندانی شده بودم، زندان ذهن و تن. حالا، برای رسیدن به سلامتی، صلح و آرامش، باید آن زندان و آن زنجیر را از پای و دست خودم باز کنم تا بتوانم به آن آرامش و سلامت که در این وادی درباره‌اش صحبت می‌کند، برسم. این زندان باعث شده بود بیماری‌های روحی و جسمی بگیرم. حالا، باید از این بیماری‌ها رها شوم تا بتوانم انسانی سالم و درست در جامعه زندگی کنم. اولین قدم در این مسیر، خودشناسی است.
دستور جلسه دوم؛ یک سال رهایی مسافر نبی است، زمانی که وارد کنگره شدند، از کلینیک آمده بودند و داخل پارک هم با بنده آشنا شدند. با هم داخل پارک تیم والیبال تشکیل دادیم و فکر می‌کنم از همان داخل پارک بود که سبب شد لژیون من را انتخاب کنند.
وقتی وارد لژیون من شدند، متوجه شدم که آقا نبی یک دیوار نامرئی بین من و خودش کشیده است و این باعث می‌شد حسی بین ما  برقرار نشود. وقتی درباره جهان‌بینی با هم صحبت می‌کردیم، سریع واکنش نشان می‌داد، اما آقا نبی فردی بود که واقعاً فرمانبردار بود، هر چه من می‌گفتم، می‌گفت «چشم» و خیلی هم خوب سفر خود را شروع کرد.
روزی که به او گفتم باید در جلسه بعد سی‌دی بیاورد، یک برگه کاغذ به من داد. من پرسیدم این چیست؟ گفت: «دو سی‌دی نوشتم». همان‌جا آن برگ کاغذ را به او دادم و بعد، رفته بود پیش آقا رسول و گفته بود که من سی‌دی نوشتم، ولی آقا جهانگیر سی‌دی‌های مرا ندید. آقا رسول به او گفته بود: «این چه جور سی‌دی نوشتن است؟»، ولی خدا را شکر، خیلی خوب سفر کرد.
یک مورد دیگر هم این بود که آقا نبی همیشه روبروی من در لژیون می‌نشست و من دائماً خمیازه می‌دیدم. در ذهن خودم می‌گفتم: «واقعاً نکند ایشان به درمان نرسیده است؟». یک روز به آقا رسول گفتم: «آقا رسول، فکر می‌کنم سیستم ایکس ایشان راه نیفتاده است.» ولی می‌دیدم که آخر لژیون، انرژی می‌گرفت و اولین نفر من را بغل می‌کرد.
پیشنهاد دادم: «این‌جا بنشین کنار من». وقتی نشست، دیدم خمیازه‌هایش دیگر قطع شد و او دیگر خمار ذهن نبود. در آن لحظه، در ذهن خود، جهان‌بینی را با داشته‌های خودش قیاس و قضاوت می‌کرد؛ یعنی وقتی درباره جهان‌بینی صحبت می‌کردم، آن را با تجربیات و داشته‌های خودش مقایسه می‌نمود و به اشکال برمی‌خورد.
در ادامه، او آموزش دید و انرژی گرفت و خیلی بهتر شد. انشالله بتواند در ادامه مسیر خوب حرکت کند. از او تقاضا دارم که بتواند شال راهنمایی را بگیرد و در این مسیر تلاش کند؛ چون نیاز دارد که در سفر دوم تحت آموزش باشد.
این رهایی را به رأس با آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک می‌گویم، همچنین به خود آقا نبی، راهنمای اولشان آقا پیام و راهنمای بخش خانواده، تبریک عرض می‌نمایم. همچنین به همسفرشان تبریک عرض می‌کنم. ان‌شاءالله، این رهایی‌ها مستدام باشد.
خیلی ممنون.

اعلام سفر مسافر نبی‌الله:
تخریب: 25 سال
آخرین آنتی ایکس مصرفی: شیره و تریاک
مدت سفر: 10 ماه و ۱۰ روز
متد درمان: DST
داروی درمان: شربت OT
مدت رهایی: 20 ماه
راهنما: مسافر جهانگیر
ورزش در کنگره: والیبال

آرزوی مسافر نبی‌الله:
آرزوی قلبی بنده این است که هیچ پدری نظاره گر فرزند خود در بند اعتیاد نباشد.

سخنان مسافر نبی‌الله:
سلام دوستان، من نبی الله هستم، یک مسافر. به همه دوستانی که تشریف آوردند خیر مقدم می‌گویم و تبریک می‌گویم به آقای مهندس که این بستر را فراهم کردند تا من در این جایگاه قرار بگیرم. ابتدا از خدای خودم سپاسگزارم که در این محیط مقدس هستم. از مهندس حسین دژاکام و خانم آنی هم تشکر می‌کنم که این فرصت را فراهم کردند تا من نبی الله به رهایی برسم و حال خوشی پیدا کنم.
فکر نمی‌کردم اینجا برای تولدم، آن‌قدر استرس داشته باشم. تصور می‌کردم مثل جلسات عمومی است. از راهنمای خوبم، آقا جهانگیر، سپاسگزارم و به راهنمای سفر اولم، آقا پیام شماعی، تبریک می‌گویم و  بابت حضورشان در جشن تولدم بسیار خوشحال شدم.
در سفر اول، خیلی راحت این مسیر را گذراندم، ولی در سفر دوم مشکلاتی برایم پیش آمد؛ از همسفران عزیز، خواهران و مادر عزیزم که تشریف آوردند، بسیار سپاسگزارم. همچنین از مرزبان‌ها، ایجنت محترم جناب آقای غلامی و راهنمای خوب همسفرم که زحمت کشیدند، تشکر می‌کنم. از تمامی عزیزانی که در قسمت اوتی، سایت، آبدارخانه و هر بخش دیگری در این شعبه زحمت می‌کشند، صمیمانه کمال تقدیر را دارم.
حالا می‌خواهم خاطره‌ای از خودم برایتان تعریف کنم که نشان می‌دهد چگونه با سقوط آزاد مواد مخدر را لطف خدا و راهیابی به کنگره، ترک کردم. هیچ‌گاه به ترک اعتیاد فکر نمی‌کردم؛ همیشه می‌گفتم چون آسیب به خانواده‌ام نمی‌زنم، پس مشکلی ندارم. یک روز، یکی از دوستانم به من گفت که با سه قرص می‌تواند مرا ترک دهد. من آن قرص‌ها را خریدم، سر کار بودم و آن‌ها را خوردم. در راه خانه، توی مینی‌بوس خوابم برد و وقتی به خانه رسیدم، دوستانم با تعجب می‌گفتند چرا نبی الله این‌جوری راه می‌رود و انگار تعادل ندارد.
خوابیدم و چند دوست شمالی هم آمده بودند سراغ من و خانواده‌ام. آنها متوجه بیهوشی من شدند و گفتند نبی الله، کجاست؟ من در اتاق خوابیدم. بیمار بودم و مرا به بیمارستان فلاورجان بردند، اما واقعاً آن‌جا را به یاد ندارم. دکتر گفت که باید سیتی‌اسکن شود و به بیمارستان الزهرا منتقل شدیم. آن‌جا هوشیار بودم و دکتر پرسید چه مصرف می‌کنی؛ مواد مصرفی خود را گفتم.
او گفت چرا این‌کار را کردی، و من توضیح دادم که یک قرص با هدف ترک مصرف کرده‌ام. دو نفر همراه من در بیمارستان بودند و از بیمارستان مرا ترخیص کردند، در حالی که من بدون اطلاع، به مصرف مواد قبلی ادامه دادم و در آن وضع، حالم بهتر شد. تا اینکه خدا مسیر کنگره را جلوی پای من گذاشت و این مسیر را برای رهایی‌ام هموار کرد.
خیلی ممنون که صحبت‌های من را گوش دادید و سپاسگزارم که در جشن من شرکت کردید.

سخنان راهنما همسفر زهره:
سلام دوستان زهره هستم یک همسفر، خداوند را شاکر و سپاسگزارم که بخاطر این تولد زیبا در این جایگاه قرار گرفتم. اولین سال رهایی را خدمت مسافر آقای نبی‌الله و راهنمایان محترم آقا پیام، آقا جهانگیر و  خانواده‌ی آقای عشوری و اعضای لژیون هشتم و همچنین خدمت خانم میترای عزیز تبریک عرض می‌کنم.
خانم میترا با وجود اینکه ۵ ماه است وارد لژیون شده‌اند یک رهجوی فوق العاده منظم، فرمانبردار و علاقه مند به خدمت هستند و این امر مطمئناً نشات گرفته از تغییر و تبدیلی است که در پدرشان و اعضای خانواده‌شان که در کنگره هستند مشاهده کرده‌اند.
برای یک راهنما لذتی بالاتر از این نیست که یک رهجو در مسیر آموزش‌های کنگره گام بردارد. و امیدوارم خانم میترای عزیز هم ادامه سفرشان را با موفقیت طی طریق نمایند و گل رهایی را از دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کنند و جزء خدمتگزاران کنگره باشند تا به امید خداوند در پنجمین سال رهایی این عزیزان را با شال راهنمایی ببینیم و جشن بگیریم.

آرزوی همسفر میترا:
بنده به نوبه خودم آرزو دارم هر فردی که خواستار رهایی از بند اعتیاد است، با فکر باز و آرامش کامل و قدم های استوار در مسیر  نور کنگره۶۰ گام بردارد.

سخنان همسفر میترا:
سلام دوستان میترا هستم یک همسفر، ابتدا از خداوند بزرگ شاکرم به خاطر این جایگاهی که در آن قرار گرفتم، از آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم، که با تحمل سختی‌های زیادی را در این راه، سبب فراهم شدن این بستر برای همه ما شدند.
از راهنمایان پدرم تشکر می‌کنم آقا جهانگیر و آقا پیام که به هیچ وجه نمی‌توانیم زحمات این عزیزان را جبران کنیم، از راهنمای خودم خانم زهره تشکر می‌کنم که به من فرصت دادند در کنارشون آموزش بگیرم، از راهنمای تازه واردین خانم فرحناز تشکر می‌کنم که در واقع ایشان مرا با کنگره وصل کردند.
از عموی عزیزم مسافری که راه درست را پیدا کرد و چراغ راه ما شد ممنون هستم، از همه خانواده عزیزم که در اینجا حضور دارند قطعاً در کنار آن‌ها است که ما هم حال خوبی داریم. از هم لژیونی های عزیزم به خاطر محبت و دوستی که نسبت به ما دارند متشکر هستم، از ایجنت و گروه مرزبانی قسمت مسافران و قسمت همسفران تشکر می‌کنم که در اصل این نظم و انضباط را مدیون این عزیزان هستیم. از پدر عزیزم که واقعاً مصداق بارز وادی سوم هستند و خودشان ناجی خود شدند و توانستند به این حال خوش برسند تشکر می‌کنم.
می‌خواهم بگویم که به وجود شما افتخار می‌کنم و از همه شما عزیزان که در این جشن حضور پیدا کردید و باعث شدید که این جشن به خوبی برگزار شود تشکر و سپاسگزاری می‌کنم.

سیستم صوتی: مسافر غلامعلی، مسافر علیرضا ل۱
ضبط صدا : مسافر رضا ل۵
تایپ: مسافرمحمدتقی ل۹، مسافر محمد ل۴، مسافر جواد ل۱۹، مسافر نوید ل۸، مسافر علیرضا ل۶
تنظیم و ارسال: مسافر ایمان

مسافران نمایندگی سهروردی اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .