شهریور ماه اوج گرما به رسم فصل و زمان با روحی سرد، قلبی یخ زده و افکاری در هم پیچیده راهی کنگره۶۰، شدم؛ مکانی که به معنای واقعی، مجدد در آن متولد شدم و خود را در آغوش امن کنگره۶۰، یافتم؛ از همان لحظه آغاز التیام و آرامش بخشید (رسم سردار است دیگر).
اینجا کنگره۶۰، را میگویم: همه چیز و همه کس واقعی هستند، حتی من، دیگر قدمهای من لرزان، دل من پر از دلهره و صدای من پر از بغض نیست، لبخندهایم را بگو، تماماً از سرشوق است و واقعی، هنوز اندک زمانی از تولد من نگذشته بود که نام زیبای سردار را بارها از زبان بلد راه بینظیر خود شنیدم، کنجکاو شدم، به جایی به نام لژیون سردار رسیدم، مطمئن شدم اتصال به اصلی که سالها به دنبال آن بودم اینک پیش روی من قرار دارد، اصلی از جنس عشق، آرامش، صداقت و تمام آنچه از خوبیها است؛ صدای ضربان قلب من وای وای، جان من آرام باش، درست است پناهگاه امن و زیبای من و تو همین جا است، پناهگاهی به نام کنگره۶۰، و قلب تپندهی آن لژیون سردار.
عزم خود را جزم کرده تا در مسیر قرار بگیرم، دستان و قلب خود را همان ابتدای مسیر محکم به لژیون سردار گره زدم؛ میدانم مسیر سخت است، عشق بی چشم داشت و خلوص میخواهد، صداقت و قدمهای استوار میخواهد، با جان و دل آمدهام که بدانم و بمانم تا بخشش و عشق بینهایت تا رسیدن به نور، روشنایی مطلق به اصل.
من به دنبال تو سرگشته و حیران گشتم/
غافل از اینکه تو در من هستی/
تو منی، من اثر خلقت نابت/
تو به دنبال رساندن، من پی راه فرار/
تو پی اصل و قراری، من پر از عذر و بهانه/
تو خودت اصل قراری، من پی رسم زمانه/
تو خودت نقطه وصلی، من پر از خط و سیاهی/
تو مرا خلق نمودی ناب و خالص و پر از نور و سپیدی/
من خسته، من نالان، من نادان/
بنشستم در دل رنج و سیاهی من نه اینبار، که هر بار ندیدم که تو اصلی به تو وصلم/
تو مرا باز بگردان به همان نقطه اول/
به خودت نور سپیدی/
تو همان نقطه اصلی من همان خلقت نابت/
تو مرا باز بگردان و بگردان و بگردان/
نویسنده: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دهم)
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی شفا مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
175