دوازدهمین جلسه از دورهی دهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی اردستان با استادی مسافر محسن و نگهبانی مسافر مصطفی و دبیری مسافر مجید با دستور جلسه "وادی سوم و تاثیر آن روی من" سهشنبه ۶ خرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
شاکر خداوند هستم که توفیق خدمت در این جایگاه را به من داده است. از بنیان کنگره آقای مهندس، راهنمایم مسافر کمال و راهنمای درمان سیگارم مسافر علی، تشکر میکنم. در رابطه با وادی سوم باید بدانیم که هیچکس به اندازه خود شخص به فکر خود نیست، یعنی چه؟ یعنی مسئولیت تمام کارها و مشکلاتی که دارم بر عهده خودم میباشد و هیچکس نمیتواند مشکلات کسی را حل کند.
اگر بخواهم از تجربه شخصیام سخن بگویم: من نزدیک به ده سال با پدرم قهر بودم؛ حتی زمانی که قصد دیدن مادرم را داشتم، در ساعاتی به خانه میرفتم که پدرم حضور نداشته باشد. همواره با دیدگاهی طلبکارانه به مسائل نگاه میکردم و معتقد بودم؛ چرا برای برادرم فلان کار را انجام داده؛ اما برای من نه؟ چرا چنین کرد؟ چرا چنان نکرد؟ وقتی به کنگره آمدم و با راهنمایم، آقا کمال صحبت میکردم، نوع صحبتهای ایشان باعث میشد، ابتدا احساس ناراحتی و دلخوری کنم؛ چرا که بهجای آنکه گلههای مرا تأیید کنند، بیشتر به من آگاهی و تلنگر میداند، گویی بیشتر طرف دیگران را میگرفت تا مرا؛ اما جالب آن بود که در مسیر بازگشت از جلسه، معمولاً به خودم میآمدم و پیام میدادم که متوجه اشتباهم شدهام. در واقع، با وجود آنکه متون و آموزههای کنگره را از همان ماههای ابتدایی کاملاً حفظ کرده بودم و از نظر علمی میدانستم چه باید کرد؛ اما توانایی بهکارگیری آنها را نداشتم؛ چراکه مصرف شیشه مانعی بزرگ بر سر راه من بود. حس انتقام، لجبازی و طلبکاری بر وجودم غلبه داشت.
ابتدا با نیت خوشحال کردن همسفرم و تضمین آینده فرزندانم به کنگره آمدم؛ اما وقتی بین من و همسفرم اختلاف پیش میآمد، به خودم میگفتم: «برای چه کسی باید خوب شوم؟» نه برای او، نه برای فرزندم. نمیخواستم برای هیچکس خوب باشم. یکی از راهنماییهای مهمی که از آقا کمال گرفتم این بود: «برای مدت دو تا سه هفته مصرف شیشه را کنار بگذار، بعد ببین چه اتفاقی میافتد.» در ابتدا سخت بود؛ اما به خودم گفتم: امتحانش میکنم تا آن زمان، تمام تقصیرها را بر گردن دیگران میانداختم و هیچگاه مسئولیت اشتباهاتم را نپذیرفته بودم؛ حتی مصرف روزانه شیشه را برای خودم توجیه میکردم؛ اما زمانی که برای سه هفته مصرف را کنار گذاشتم، همه چیز تغییر کرد و انگار پردهای از ذهنم کنار رفت و متوجه شدم آن ماده فقط یک اهریمن توخالی بوده است که نمیگذاشت به خودم و زندگیام فکر کنم. ذهنم کمکم به حالت عادی برگشت و حقیقتها یکییکی بر من آشکار شدند در همان زمان بود که آقا کمال به من گفتند: باید درک کنی که در زمان مصرف، هیچ چیز در مسیر درست پیش نخواهد رفت؛ فقط وقتی سالم باشی، توانایی تصمیمگیری درست را خواهی داشت.
بعد از آن سه هفته، دیگر هیچکس را مقصر نمیدانستم؛ نه پدرم، نه همسرم، نه فرزندانم و نه اطرافیانم. نوع نگاهم به زندگی دگرگون شد. در نهایت، پس از ده سال، به خانه پدرم رفتم، دستش را بوسیدم و از او عذرخواهی کردم. امروز، برخلاف گذشته، او هر هفته با من تماس میگیرد، حالم را میپرسد و پیگیر زندگیام است. چیزی که پیشتر هرگز تجربهاش نکرده بودم. خوشبختانه اکنون همه چیز در مسیر بهبودی است و از صمیم قلب از آقا کمال سپاسگزارم. من به این باور رسیدهام که هیچکس به اندازه خودم نمیتواند نجاتدهنده من باشد. همسفرم، برادرم و سایر عزیزان بسیار برایم تلاش کردند؛ اما تا زمانی که خودم تصمیم به تغییر نگرفتم، هیچچیز تغییر نکرد؛ وقتی به خودم باور پیدا کردم، وقتی تصمیم گرفتم به خاطر خودم خوب شوم، آنجا بود که جرقه درمان زده شد و حرکت من به سوی رهایی آغاز گردید. دیگران میتوانند یاریگر باشند؛ اما نیروی اصلی برای درمان باید از درون خود فرد بجوشد.
خدا را شاکرم که این توان را در من قرار داد تا بتوانم از این وادی عبور کنم. یکبار دیگر از آقا کمال تشکر میکنم و بابت استرسی که در این جایگاه تجربه کردم، عذرخواهی مینمایم. همچنین از همه شما عزیزان که با حوصله به سخنانم گوش دادید.
تایپ: مسافر مجید لژیون پنجم
عکاس: مسافر محسن لژیون دوم
ویراستاری: مسافر مصطفی لژیون پنجم
تنظیم و ارسال: مسافر مجتبی لژیون پنجم
- تعداد بازدید از این مطلب :
153