خیلی اوقات گمان میکردم راهی که همسرم رفته، راهی است شیطانی و اگر زندگیام را رها کنم و بروم، به شیطان باختهام. فکرمیکردم این جنگی است میان من و شیطان و باید مبارزه کنم تا به شیطان نبازم. هرکدام از ما با آگاهی و خواسته خودمان، همسران خود را برگزیدیم و آنها نیز از روی ناآگاهی، این راه ضد ارزشی و شیطانی را انتخاب کردند.
حالا باید از این مسیری که رفته بودیم، بازمیگشتیم؛ چون این مسیر بیراهه بود و معلوم نبود چه سرنوشتی در این راه، ما را طعمه میکرد. هم من حالم خراب بود، هم مسافرم و اگر این راه و مسیر صحیح بر روی ما باز نمیشد؛ قطعاً باید فدا میشدیم، فدای ضد ارزشها و نیروهای تخریبی. برای من و مسافرم مسیر باز شد و آمدیم به کنگره.
اینجا بود که یاد گرفتیم وقتی مشکلی پیش میآید، چگونه با آن برخورد کنیم و آن را حل کنیم. مگربه گفته آقای مهندس، جز این است که ما به این دنیا آمدهایم تا روش حل مسائل و مشکلات را یاد بگیریم؟ قهرمان بودن؛ یعنی اینکه بیاموزیم، تلاش کنیم، توکل کنیم و از تجربه دیگران استفاده کنیم تا بتوانیم روی پاهای خود بایستیم.
برای آنکه قهرمان باشی، باید خودت را باور داشته باشی؛ حتی زمانیکه هیچکس تو را باور ندارد. من، خودم هستم و تو، خودت هستی وخوشا به حال روزی که آن را بپذیریم. وادی سوم میگوید: هیچ موجودی به اندازه خود انسان به خودش فکر نمیکند. این وادی به من فاطمه یاد داد که بهعنوان یک همسفر، در کنار مسافرم بمانم، خسته نشوم، کم نیاورم و تحمل کنم.
من قبل از اینکه به کنگره بیایم، همیشه میخواستم مشکلات زندگیام را هرکسی که به نوعی با من در ارتباط است، حل نماید؛ ولی وقتی وارد کنگره شدم، با آموزشهای کنگره یاد گرفتم که هیچکس به اندازه خود من به فکر من نخواهد بود. فهمیدم باید توکل بر خدا داشته باشم و باید خودم مشکلاتم را حل کنم.
نباید یادم برود که من یک اشرف مخلوقاتم، که خداوند این صفت را در وجودم نهادینه کرده است. شاید کامل نباشم؛ اما بخشهایی از وجودم واقعاً خارقالعاده است؛ پس باید خودم، خودم را باور داشته باشم تا حرکت کنم. اگردرتغییرزندگیام جدی باشم؛ حتماً راهی پیدا خواهم کرد. هرروزصبح که چشمانم را باز میکنم، به خودم میگویم: من این قدرت را دارم که امروز، خودم را خوشحال یا ناراحت کنم. انتخاب میکنم و انجامش میدهم.
باید بدانم دیروز مرده و فردا هنوز از راه نرسیده؛ پس امیدی هست برای بهتر شدن، برای تغییر دادن، برای مثبت اندیشیدن. قدم برمیدارم و منتظر نمیمانم که دیگران مشکلاتم را حل کنند؛ چون یکسری از این مشکلات، با تفکرات غلط و به بیراهه رفتن خودم بوده است. باید قبول داشته باشم: فقط خودم هستم که میتوانم به خودم کمک کنم.
نویسنده: همسفر فاطمه.ش رهجوی راهنما همسفر فهیمه لژیون اول
ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد
- تعداد بازدید از این مطلب :
107