جلسه پنجم از دوره پنجم کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی دماوند به استادی مسافر سعیدو نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر خسرو با دستور جلسه ((وادی سوم و تاثیر آن روی من)) چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

در مورد دستور جلسه وادی سوم، باید دانست که هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند.
به نظر من در طول سفر این چهارده وادی هر کدام مانند یک پل هستند. اگر بخواهیم از وادی اول بگوییم، وادی اول میگوید: با تفکر ساختارها آغاز میشود، یعنی هر فعلی که میخواهم انجام دهم باید تفکر کنم و بعد آن را انجام دهم، مانند دوران قبل از کنگره نباشیم، قبل از کنگره من در ابتدا فعل را انجام میدادم، حال نتیجهاش هر چه بود و بعد تفکر میکردم.
وادی دوم میگوید: هیچ موجودی جهت بیهودگی پا به حیات نمینهد، یعنی من قبل از اینکه مصرفکننده شوم، ورزشکار بودم، کشتی میگرفتم، خیلی زود به دام مواد گرفتار شدم، وادی دوم میگوید نباید به بیهودگی فکر کرد و باید به آینده اندیشید.
و وادی سوم، قبل از ورود به کنگره من سردرگم بودم، مدام به خداوند اعتراض میکردم و دنبال مقصر میگشتم، با خود میگفتم شاید من در یک خانواده رشد کردم که مصرف مواد در آن عادی است و خانواده را مقصر میدانستم، یا خانوادهام در مصرف مواد، دوست من را مقصر میدانستند، اکنون متوجه شدهام که مقصر و بانی این وضعیت خودم بودهام.
به نظر من در اعتیاد دنبال مقصر گشتن، یک کار اشتباهی است، زیرا هر کاری را که انجام میدهیم ابتدا فکر آن در سر خودمان میآید و مقصر خود ما هستیم، مگر کسی میتواند چیزی را به ما اجبار کند.
یکی از دوستان من به کنگره میآمد و به من خیلی پیشنهاد داد که من هم به کنگره بیایم، ولی من هربار امتناع میکردم، وقتی این شعبه راه افتاد، به من زنگ زد و گفت تا به امروز بهانهات این بود که مسیر دور است، حالا که نزدیک شما شعبه راهاندازی شده و دیگر بهانهای نمیتوانی بیاوری.
خداوند را شکر وقتی وارد کنگره شدم راهنمای تازهواردین من را روی صندلی کنگره میخکوب کرد و وقتی جلسه تمام شد و رفتم، لحظه شماری میکردم که جلسه بعد برسد و من مجدداً به کنگره بیایم. اکثر حرفهایی که راهنمای تازهواردین میگفت، گویی حرفهای دل خودم بود، اما نمیتوانستم جایی بیان کنم، سوالهایی از من میپرسید، که گویی خودم بیست سال درگیر آن بودم و...
آرامش پیدا نمیشود، خودمان باید آرامش را بسازیم، نباید دنبال آرامش بگردیم، بلکه باید خود قدم برداریم تا به آرامش برسیم.
شاید نیروهای منفی از طریق عزیزترین افراد زندگیم، خانوادهام، دوستانم و... به دنبال من میآمدند تا مانع من از رفتن به کنگره شوند، اینکه حیف زمان نیست که تلف میکنی و به کنگره میروی، الان دو ماه است که به کنگره میروی و دیگر میدانی که چه کاری باید انجام دهی و نیازی نیست دیگر بروی و... اما توانستم جلوی آنها بایستم.
امروز خوشحالم که به کنگره آمدم، کنگره حال من را عوض کرده، رنگ و بوی زندگی من را تغییر داده است و...
شاید من برادرم را در طول ماه یک بار نبینم و او را در آغوش نگیرم، اما در کنگره دوستانی دارم که به من محبت میکنند و جوری من را در آغوش میگیرند که شاید خانواده خودم این کار را نکنند. کجا میتوانم همچنین جایی را پیدا کنم، من آمدهام کنگره از بند مواد رها شوم، اما طوری به من محبت میکنند که شاید نزدیکترین افراد زندگیم اینطور نباشند.
در پایان، خارج از گمان من با کنگره به رهایی و آرامش رسیدم.
.jpg)
تنظیم و ارسال:مسافر مجتبی
- تعداد بازدید از این مطلب :
162