پسرم زمانی که دانشجو بود، چند باری یواشکی سیگار کشیدن اش را دیدم ولی به رویش نمیآوردم تا خودش پشیمان بشود. ولی بعد از چندین سال کارش از سیگار به کشیدن گل رسید و من دیگر نمیتوانستم بیتفاوت باشم، چون کار داشت بهجاهای خطرناک میکشید.
چندین بار بانرمی و آرامش با خودش صحبت کردم واز صحبتهایش متوجه شدم که خودش هم خیلی مایل است، از این گمراهی که قرارگرفته بیرون بیاید و چند باری اقدام به ترک کرد ولی بعد از چند روز ناموفق شد. پسرم دوستانش را مقصر میدانست و من هم خودم و همسرم را مقصر میدانستم، چون چند سال پیش همسرم مصرفکننده بود.
یک روز ظهر زمستان، پسرم گفت: که دوستم جایی رو معرفی کرده که اسمش کنگره ۶۰ هست و هرکس به آنجا رفته درمان شده، من و دخترم تابهحال اسم چنین مکانی را نشنیده بودیم وبرای درمان اعتیاد پسرم هر کاری از دستمان برمیآمد انجام میدادیم و با اشتیاق رفتیم ببینم چطور جایی است؛
از آن روز ۳ ماه و نیم میگذرد خدا را شکر میکنم با کنگره آشنا شدم، تا من بتوانم آن آرامش و آسایش را در خانواده برقرار کنم. امیدوارم مسافر من و همه مسافران به رهایی ناب برسند.
نویسنده: همسفر شهناز رهجو راهنما همسفر معصومه (لژیون پنجم)
ویرایش: رابط خبری همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر اعظم (لژیون دوم)
ارسال: همسفر زینب رهجو همسفر سکینه (لژیون سوم) نگهبان سایت
سایت همسفران نمایندگی الوند قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
40