English Version
This Site Is Available In English

ما آنقدر باید از خود بدانیم تا بدانیم که نمی‌دانیم

ما آنقدر باید از خود بدانیم تا بدانیم که نمی‌دانیم

دوازدهمین جلسه از دور پنجم لژیون سردار نمایندگی پروین اعتصامی اراک با استادی مسافر محسن، نگهبانی دنور مسافر محسن و دبیری دنور مسافر ولی، با دستورجلسه «وادی سوم و تاثیر آن روی من» روز سه‌شنبه۱۴۰۴/۰۳/۶ ساعت ۱۵:۴۵ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر؛ خداوند را شکر می‌کنم بابت وجود آقای مهندس که یک چنین بستری را فراهم نمود تا در جمع شما عزیزان باشم و آموزش بگیرم وحال خودم و خانواده‌‌ و اطرافیانم خوب باشد.
از نگهبان لژیون سردار تشکر می‌کنم که زحمت کشیدن و جلسه را برگزار نمودند. امروز انتخابات نگهبان و دبیر و خزانه‌دار لژیون سردار است و به دوستانی که برای کاندیدهای انتخابات لژیون سردار ثبت نام کردند تبریک می‌‌گویم.
در مورد دستور جلسه که می‌فرماید «باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی‌کند» این کلمه باید را که آقای مهندس ابتدای وادی گذاشتند، یک جورایی تکلیف من را مشخص کرده است، می‌گوید که : محسن هیچ‌کس جز خود تو نمی‌تواند حالت را خوب کند و هیچ‌کس هم جز خودت نمی‌تواند حال تو را خراب کند.
زمانی که راهنمایم نیست الگوی من تاریکی‌ها می‌شود، و یک گریزی به گذشته می‌زنم، خدا را شکر می‌کنم که خداوند آقای مهندس را به ما بخشید، به یک چنین قشری بخشید، به منِ محسن بخشید،که در نوشتارها هم هست، که من، خانواده من، همه چیز شده بود؛ترس، حقارت، ظلمت، بدترین تاریکی‌ها. آقای مهندس می‌گویند:
هیچ تاریکی بالاتر از تاریکی اعتیاد نیست، ولی چه اتفاقی افتاد که الان همه چیز عوض شده است، ترس من تبدیل شد به شجاعت، حقارت من تبدیل شد به سرافرازی، ظلمت تبدیل شد به نور،خیلی اتفاق‌ها باید بیفتد، خیلی هستی باید بگذرد، زمان بگذرد ،خیلی از انسان‌ها باید بیایند تا این صفات تغییر کند.
من محسن کجا فکر می‌کردند که یک روزی این ترس و حقارت‌ها تمام شود، کجا من فکر می‌کردم که ترس‌های من تبدیل به شجاعت بشود. اکنون وظیفه‌ی من چی هست؟ این وادی می‌خواهد چی به من بگوید؟ وقتی می‌گوید: هیچ کس به اندازه خودت نمی‌تواند، ازکجا شروع کنم، به نظر من مبدا و مقصدش فقط سپاسگزاری است، یعنی باید من قدردان باشم، یعنی یادم نرود که چه روزگاری داشتم، چه بدبختی‌هایی من کشیدم،چه بدبختی‌هایی بر سر دیگران آوردم، چه خفت و خواری‌هایی در زندگی منِ محسن اتفاق افتاد.
این‌ها را می‌گویم که خودم فراموش نکنم، من در اعتیاد خیلی زجر کشیدم، ولی الان آقای مهندس می‌گوید: که خدا را شکر کنید که جایی نرفتید درمان کنید که دورتان دیوار بکشند، دور شما فنس بکشند، قل و زنجیرتان بکنند،جلوی در سگ ببندم و چقدر من امروز خوشحالم که آبرومندانه درمان شدم، و این برای من افتخار خیلی بزرگی است، اگر که بدانم کجا هستم.
همیشه می‌گویند اگر، «بزرگی » را انکار کنیم، کوچک می‌شویم، من یک زمانی توی زندگی‌ام سلامتی بود، خانواده‌ام بود زندگی‌ام بود، مهر و محبتم بود، ولی بعد از مدتی مواد مخدر آمد و من سلامتی و محبت را انکار کردم، این بزرگی را انکار کردم و کوچک شدم، یعنی یک بست تریاک آمد و آنقدر برای من بزرگ شد، و به اندازه یک کوهی برایم شد و من محسن، شدم یک بست تریاک، و اینقدر اختلاف بین گذشته من به وجود آمد.
در کنگره این همه انسان‌هایی مثل آقای مهندس دیده‌بان‌ها راهنماهای محترم، همه این‌ها آمده‌اند تا حال من خوب بشود و قشنگ زندگی کنم، و نه به کسی تخریب ایجاد کنم و نه به خودم. خودم زندگی کنم و بگذارم دیگران هم زندگی کنند.

وقتی که تغییرات را در زندگی خودم احساس می‌کنم، و دستور جلساتی که مانند «در استحکام پایه‌های مالی و علمی کنگره ه کرده‌ام» مطرح می‌شود مگر می‌توان در این مورد صحبت کرد، به خدا من شرمم می‌آید وقتی که می‌بینم این همه اتفاق‌ها در زندگی من افتاده بیایم بگویم من برای کنگره چه کار کرده‌ام.
بله من باید وظایف خودم را به خوبی انجام بدهم، به موقع بیایم، به موقع بروم، وظایفم را درست انجام بدهم، ولی آیا آن کارهایی که در زمان اعتیاد به خودم می‌گفتم، اگر من درمان بشوم این کارها را انجام می‌دهم آیا انجام دادم، یک صدم آنها را هم من انجام ندادم، من که آن زمان آن خرابی‌ها، آن ویرانی‌ها، را می‌دیدم می‌گفتم، خدایا این اعتیاد را از من بگیر، من هیچ چیزی نداشته باشم، می‌گفتم فقط مصرف نکنم، حال نه اینکه مصرف نکنم، وسوسه نشوم، حال خراب نداشته باشم، بله بیکاری، خانواده، آبرو، و همه چیز درست شده باشد، مگر این‌ها به همین سادگی است که من بیایم اینجا یک پله دارو بخورم و درمان بشوم، و بروم پیش دوستانم، و انگار نه انگار که اصلاً من یک روزی مصرف کننده بودم، چه سیگار چه مواد مخدر، مگر شوخی است که بیایید ۲۷ کیلو وزن کم بکنید و مریضی‌ها، از بدنت دور بشوند، من الان اگر یک پزشک ساده بخواهم بروم باید کلی هزینه کنم و خیلی چیزهای دیگر پشت سر آن، ولی اینجا به راحتی می‌آیید درمان می‌شوید و تمام می‌شود. حالا این‌ها چیزهایی است که من می‌بینم، یعنی در صور پنهان آنقدر چیزها، قرار بوده اتفاق بیفتد و من خبر از آنها نداشتم.
اگر این اعتیاد همینطور ادامه می‌یافت من به ناکجا آباد کشیده می‌شدم، نمی‌خواهم زیاد صحبت کنم، آقای مهندس یک فرصتی دادند تا گره‌های دوستان باز بشود و دوستان بتوانند به تعهدات خودشان عمل کنند، می‌دانم که آقای مهندس به پول من احتیاج ندارد، و فقط می‌خواهند که گره‌ها و بندهای من را باز کند.
از ایشان تشکر می‌کنم و از شما عزیزان تشکر می‌کنم که تشریف آوردید، و یک نکته‌‌ای آقای مهندس در صحبت‌هایش فرمودند: که چه جوانان و چه دختران و چه پیرانی که در بیرون در حال پرپر شدن هستند، می‌گوید بیندیش، من باید یک مقدار فکر کنم که اگر دیگران قبلا کمک نکرده بودند و یک همچین بستری نبود من هم پرپر می‌شدم، من هم خاکستر می‌شدم، و می‌آید جلوتر می‌گوید که وقتی بحث مالی را قوی کنیم، شعبه اضافه می‌شود و راه شعبه‌ها اضافه می‌شود و الان این شعبه اضافه شده و بچه‌های لژیون سردار حالشان خوب است.
پس هست و گفته که  تواناییش را دارید، و در ادامه در نوشتار، یک جمله کوچک نوشته که می‌گوید: تا به که, رخصت دهد . بلیط را نسوزانیم، شبیه کسی نباشیم که بلیط به او داده شده ولی نمی‌رود استفاده بکند، و به ما بلیط آن داده شده است، رخصتش به ماها داده شده، بلیط آمدن به کنگره به من داده شده،  من  همه این‌ها را برای خودم گفتم. انشالله بتوانم در مسیر راه مستقیم خدمت کنم و به حال خوش برسم.

تایپ:مسافر محمد
تنظیم‌وارسال: مسافر سعید
«مسافران نمایندگی پروین اعتصامی اراک»

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .