English Version
This Site Is Available In English

رفتن و حرکت کردن

رفتن و حرکت کردن

جلسه هفتم از دوره دهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی چرمهین ویژه مسافران با استادی مسافر راهنمای تازه واردین مسافر ناصر، نگهبانی مسافر ابراهیم و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه " وادی سوم و تأثیر آن بر روی من " سه‌شنبه 6 خرداد 1404 ساعت 17 آغاز بکار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، ناصر هستم یک مسافر، دستورجلسه این هفته، وادی سوم و تاثیر آن روی من است. همانطور که می‌دانید، ما چهارده وادی در کتاب عشق یا کتاب چهارده وادی برای رسیدن به خود داریم که هر کدام از این‌ها یک شاه‌کلید است تا در آخر به وادی چهاردهم، یعنی وادی عشق و محبت برسیم. به این نکته توجه داشته باشید که استاد در اول نوشتار می‌خواند: «آنچه باور است، محبت است.» اگر محبت در بین ما باشد، خیلی راحت می‌توانیم زندگی کنیم و هدف کنگره هم دقیقا این است که به وادی چهاردهم برسیم. اگر به وادی‌های کنگره نگاهی بیندازیم، وادی سوم به ما می‌گوید اگر می‌خواهید به وادی چهاردهم برسید، قدم اول را همین‌جا بردارید، استارت بزنید. حال چگونه می‌توانیم استارت بزنیم؟ در وادی سوم به صورت خلاصه به ما می‌گوید که از هیچ‌کس توقع بی‌جا نداشته باشید.
برای مثال: من رهجوی سفر اول هستم و به من گفته‌اند که یک ربع زودتر از شروع جلسه در شعبه حضور داشته باشم. اما من ۲ دقیقه بعد از شروع جلسه می‌آیم. فردی که مسئول حضور و غیاب است، اسم من را به عنوان کسی که دیر آمده، یادداشت می‌کند. در صورتی که من توقع دارم فردی که مسئول حضور و غیاب است، اسم من را خط بزند، چون من تنها ۲ دقیقه دیر آمده‌ام.در اینجا، مسئول حضور و غیاب به من می‌گوید: به من گفته‌اند طبق قانون اگر کسی سر ساعت به جلسه نیاید، اسمش را یادداشت کنم. در این حالت، چون من از فرد مسئول توقع دارم که اسمِ من را یادداشت نکند و او طبق قوانین اسمم را یادداشت می‌کند، از او دلخور می‌شوم و محبتی که بین ما هست، از بین می‌رود. یعنی من نتوانسته‌ام قدم اول را بردارم. پس یاد گرفتیم که ما به کنگره می‌آییم که مطالب را یاد بگیریم و آن‌ها را در زندگی کاربردی کنیم. وقتی به خانه می‌رویم، توقع داریم کارهای شخصی ما مثل غذا آماده باشد، لباسمان اتو کشیده باشد، اما این‌ها آماده نیست و از همسرمان توقع داریم که این کارها را انجام داده باشد. اگر انجام نشده باشد، محبت بین ما کم می‌شود. اما اگر این توقع را برداریم و وقتی به خانه می‌رویم، مثلا احساس می‌کنیم جورابمان بو می‌دهد، خودم آن را می‌شورم. با این کار، من کوچک نمی‌شوم، چون در کنگره راه رفتن و حرکت کردن را یاد گرفته‌ام. پس استارت این وادی همین است که توقع را برداریم تا بند محبت برایمان پاره نشود. ما در این وادی یاد می‌گیریم که دوست داشته باشیم و مسئولیت‌پذیر باشیم.فرق دوست داشتن با خودخواهی دو چیز متفاوت است. من اگر یاد بگیرم که دوست داشته باشم، پس رهجوی هم‌لژیونی‌ام را دوست دارم، رهجوی لژیون کناری را هم دوست دارم، در کنگره همه را دوست دارم، در بیرون از کنگره در جامعه همهٔ مخلوقات خدا را دوست دارم، خودِ خداوند را خیلی دوست دارم و این اسمش خودخواهی نیست.
خودخواهی چه زمانی اتفاق می‌افتد؟
زمانی که ما بیاییم و منیت را برای خودمان تعریف کنیم. مثلاً من احساس کنم یک مطلب را بیشتر از دیگران می‌دانم.
استاد  امین می‌فرمایند: زمانی که این حس در من به وجود آمد، من به طبقه چهارم یک ساختمان می‌روم و قرار می‌گیرم و احساس می‌کنم که همه از من پایین‌تر هستند یا طبقهٔ اول هستند. از طبقه چهارم می‌خواهد به طبقه اول کمک کند، اما نمی‌توانم بگیرم. طبقهٔ چهارم هستم، دستم را به پایین دراز می‌کنم، دستم نمی‌رسد، پس من دریافتی از هیچ‌کسی ندارم. این می‌شود خودخواهی، می‌شود منیت که ما در وادی‌های کنگره یاد می‌گیریم از این مسائل به اصطلاح نجات پیدا کنیم.
من چه زمانی یاد می‌گیرم خودم را دوست داشته باشم؟ راهنمایان ویلیام در سالن حضور دارند و من در حال مصرف سیگار هستم. منی که ادعا می‌کنم خودم را دوست دارم، چگونه سیگار مصرف می‌کنم و خودم را دوست دارم!؟ من دارم به جسمم ضرر می‌رسانم. در کتاب ساختمان جسم آقای مهندس که به‌زودی اضافه می‌شود، می‌فرمایند: زمانی که ما سیگار مصرف می‌کنیم، چه ضرری به خودمان می‌رسانیم.
ما از ضد ارزشی مثل مواد خود را خیلی عالی بیرون آوردیم، اما برای سیگار و قلیان چه کردیم؟ خیلی مواقع در کنگره دیده‌ام که کسی ۲۰ سال معتاد بوده، به کنگره می‌آید و مواد را کنار می‌گذارد و به سمت مشروب می‌رود. مشروبات الکلی چه ضرری به من می‌رساند! حالا می‌خواهم خودم را هم دوست داشته باشم، حالا می‌خواهم دیگران را هم دوست داشته باشم، عشق بورزم و محبت بکنم، اما وقتی نمی‌توانم یک سیگار را درمان بکنم، این کارها را انجام دهم؟! من وقتی می‌آیم و می‌بینم که بچه‌ها سیگار در دست دارند، واقعاً غبطه می‌خورم و درونم یک انقلابی به وجود می‌آید که ما، در اینجا راهنمای ویلیام داریم و به صورت خیلی نرم و راحت بدون مزاحمت‌های بیرون، درد و خون‌ریزی، ما داریم درمان می‌شویم و به قول جناب مهندس ناز درمانی می‌شویم، پس چرا من دیگر باید سیگار در دستم باشد؟ من در اینجا نقش قربانی را بازی می‌کنم؛ یعنی خودم را قربانی می‌کنم و انتظار دارم که دیگران به من کمک کنند.

در این وادی به ما یاد می‌دهد که نقش قربانی را بازی نکنیم و خودت مسئولیت کارهایت را بپذیر، زیرا خودت بیشتر از هر شخصی می‌توانی به خودت فکر کنی. با سیگار خود یک صحبتی داشته باش و اتمام حجت کن، بگو ای سیگار عزیز!من از تو ناراحت نیستم، نفرت و تنفر ندارم. چند وقتی هست که ما با همدیگر زندگی می‌کنیم ولی من از امشب می‌خواهم با تو خداحافظی کنم و از فردا وارد لژیون ویلیام شوید و آن نیکوتینی را که به صورت دود استفاده می‌کردید اینجا به صورت خوراکی استفاده کنید و در زندگی لذت ببرید و دنبال ناجی نباشید که کسی از بیرون بیاید و شما را نجات دهد، خودت نجات‌دهندهٔ خودت باش. استاد امین فرموده‌اند: در هستی و کائنات اگر کارِ خوبی انجام بدهید، به شما نمره نمی‌دهند، به تلاشی که می‌کنید نمره نمی‌دهند.

چقدر برای درمان خود تلاش می‌کنیم!؟ برای درمان مواد و DST آمده‌ایم و تلاش می‌کنیم، پس برای نیکوتین هم این اقدام را انجام دهیم. در سی‌دی غیب آقای مهندس امین می‌فرمایند: مؤمنان چه کسانی هستند؟ در آیات قرآن، مؤمنان را دسته‌بندی می‌کنند و می‌گوید کسی که نماز می‌خواند، زکات می‌دهد، خمس می‌پردازد و در آخر مؤمنان کسانی هستند که «يُؤْمِنُونَ بِٱلْغَيْبِ» یعنی کسانی که به عالم غیب اعتقاد دارند.
ما به سمت مواد مخدر رفتیم و شاید خیلی از ما گفته‌ایم که تقدیرمان بوده است ولی الان خواسته داریم آمده‌ایم که تقدیرمان را عوض کنیم. چه زمانی می‌توانیم تقدیرمان را عوض کنیم؟ زمانی که تلاش می‌کنیم و به حال خوب برسیم.

تایپ : مسافر حسین

ارسال :مسافر ابراهیم 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .