English Version
This Site Is Available In English

معجزه کنگره را دیدم

معجزه کنگره را دیدم

جلسه چهاردهم از دوره سی و هفتم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی صالحی با استادی همسفر مژگان، نگهبانی همسفر طاهره و دبیری همسفر معصومه با دستورجلسه «وادی سوم (باید دانست؛ هیچ موجودی به میزان خود انسان، به خویشتن خویش فکر نمی‌کند.) و تأثیر آن روی من» روز سه‌شنبه ۶ خرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را به خاطر امروز و این لحظه‌ زیبای خدمت شکر می‌کنم. قبل از اینکه در مورد دستور جلسه صحبت کنم از آقای مهندس تشکر می‌کنم. ممنون و سپاسگزارم که این مسیر را برای ما همسفران باز کردند. از راهنمایم تشکر می‌کنم که در این چند سال برای من زحمت فراوانی کشیدند و من حال خوب امروزم را مدیون ایشان هستم. ان‌شاءالله که بتوانم این زحمات را جبران کنم. قطعا توان جبران ‌این همه لطف را ندارم؛ اما از خداوند می‌خواهم ذره‌ای از  آن عشقی که به من داده شده را بتوانم در کنگره پیاده کنم.

موضوع دستور جلسه این هفته «وادی سوم (باید دانست؛ هیچ موجودی به میزان خود انسان، به خویشتن خویش فکر نمی‌کند) و تاثیر آن روی من است.» من همسفر این وادی بسیار زیبا و قشنگ را اصلا بلد نبودم. زمانی که به کنگره‌۶۰ آمدم فکر می‌کردم خیلی از مطالب را می‌دانم. خودم را بالاتر از بقیه تصور می‌کردم و همیشه می‌گفتم تو می‌توانی و بیشتر از همه می‌دانی؛ اما همیشه به بن‌بست می‌خوردم. زمانی که وارد کنگره شدم وادی اول را شروع کردم که می‌گفت: باید تفکر کنم، تفکر چیزی بود که من اصلا توانایی‌اش را نداشتم مدام با افکار خراب خودم پیش می‌رفتم و هیچ نتیجه‌ای را دریافت نمی‌کردم. یادم هست همیشه شکست می‌خوردم. اکنون که به گذشته فکر می‌کنم بغض گلویم را می‌گیرد، ۲۵ سال تخریب داشتیم. ۲۵ سال زمان کمی نبود برای منی که با سن کم وارد این زندگی شده بودم و زندگی با یک مصرف‌کننده برایم بسیار سخت و دشوار بود. من تمام تلاشم را می‌کردم که مسافرم را تغییر دهم و او را سالم کنم. همسفری بودم که ماسک بر چهره زده بودم و دوست نداشتم دیگران و خانواده‌ام متوجه اعتیاد مسافرم شوند. آن‌ها می‌گفتند که مسافر تو اعتیاد دارد و من همچنان مخالفت می‌کردم.

تا این‌که وارد کنگره شدم. اوایل فکر می‌کردم به خاطر مسافرم آمده‌ام و گفتم باشد این مسیر را هم می‌روم. بسیار زیاد تعریف کنگره را شنیده بودم و با خودم گفتم در این مکان من جواب خواهم گرفت. اوایل که روی صندلی‌ها نشستم پذیرش کنگره برایم سخت بود، گریه می‌کردم و بسیار راهنمایم را اذیت می‌کردم. ایشان به من گفتند: می‌دانم راه‌های‌ بسیاری را امتحان کرده‌ای و موفق نشده‌ای؛ اما این مسیر را هم ادامه بده. از همسفر سمیه تشکر می‌کنم که باعث شدند من در این مکان بمانم. ایشان می‌گفتند: این همه راه را رفته‌ای حالا ۲ ساعت به خاطر خودت در جلسه بنشین، سه جلسه به خاطر خودت حضور داشته باش. زمانی که تصمیم گرفتم که باشم و مشارکت های شما را شنیدم، متوجه شدم همسفران قبل از این که برای درمان مسافرشان بیایند به خاطر  آموزش خودشان در کنگره حضور دارند و من متوجه شدم حال خودشان خوب است. با خود می‌گفتم چه قدر می‌گویند و می‌خندند، مگر همچین چیزی وجود دارد؟ تا زمانی که منظم در جلسات حضور پیدا کردم، سی‌دی‌هایم را نوشتم که بسیار زیبا و جذاب بود. حس کردم روز به‌ روز حالم خوب می‌شود و  تغییر را در خود احساس می‌کردم.

چیزی که برایم جالب بود این بود که  من قبل از مسافرم  وارد کنگره‌۶۰ شدم و با تغییراتی که در من دیده شد، او پا به کنگره گذاشت. امروز خدا را شکر می‌کنم و هر روز هزار بار می‌گویم آقای مهندس الهی خیر ببینید. هر هر روز موقع انجام کارها و آشپزی از خداوند می‌خواهم به فرزندان ایشان سلامتی بدهد. همیشه می‌گویم: استاد شما آسایش و آرامش را به خانواده من بخشیدید.

مسافرم ۱۰ ماه و ۶ روز سفر کرد و ۱۰ ماه و ۳ روز هم برای سیگار سفر کردند. آدمی که اصلا مسئولیت‌پذیر نبود، تا ظهر می‌خوابید، شب‌ها هم تا دیر وقت بیدار می‌ماند؛ اما امروز خدا را شکر ساعت ۱۰ شب می‌خوابد و ۵ صبح بیدار می‌شود، سرکار می‌رود و مسئولیت کار خودش را به عهده می‌گیرد.

آقای مهندس می‌فرماید پندار نیک ،گفتار نیک، رفتار نیک که این بسیار زیباست. پندار نیک ما را به تفکر درست می‌اندازد. من پیش‌تر فکر نمی‌کردم؛ اما امروز قبل از این‌که کاری انجام دهم فکر می‌کنم، از دیگران مشورت می‌گیرم، تصمیم نهایی را خودم می‌گیرم و می‌دانم که به نتیجه می‌رسم. رفتار نیک من به زندگی خودم برمی‌گردد که چه نقشی دارم و چگونه با دیگران صحبت می‌کنم، کردار نیک یا عمل درست که امروز من می‌توانم در زندگی انجام دهم و مسئولیت کار خود را خودم بر عهده می‌گیرم.

آقای مهندس در وادی سوم در مورد پس‌انداز صحبت می‌کند و من قبلا بلد نبودم؛ اما امروز واقعا خدا را شکر می‌کنم که پس‌انداز کردن را یاد گرفته‌ام. همسفر پروشات هفته گذشته صحبت زیبایی کردند و گفتند که شما برای کنگره چه کار کرده‌اید؟ همان شب من بسیار فکر کردم و با خود گفتم: مژگان کنگره به تو چیزهای فراوانی داده و تو هیچ کاری برای کنگره انجام ندادی‌.

من پارسال تجربه قشنگی داشتم. همسرم تمام جلسات کنگره را می‌آمد با وجود این‌که بیکار شد؛ اما لژیون سردار هم شرکت کرد. زمانی‌که به منزل آمد به او گفتم: چرا لژیون سردار شرکت کردی؟ مسافرم گفت: خدا را چه دیدی و واقعا خدا را چه دیدی. بعد از آن معجزه کنگره را دیدم. یک نفر سی میلیون به پسرم وام داده بود زمانی‌که موعد پرداخت رسیده بود و پسرم زنگ زد تا شماره کارت بگیرد به او گفت: من این پول را به تو بخشیدم. این همان عشق بلاعوض است.

من امروز مقداری استرس داشتم برای اولین بارم است که این جایگاه را تجربه می‌کنم؛ اما شما را که دیدم انرژی زیادی گرفتم و با دیدن تک‌تک شما عزیزان، راهنمایان عزیز همان تجربه‌ آن روزهای اول در ذهنم تداعی شد. من همه این‌ها را از شما یاد گرفتم و دست‌بوس تمام راهنمایان عزیزمان هستم. ان‌شاءالله که بتوانم به کنگره خدمت کنم.

رهایی ۴۰‌سی‌دی همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر فروغ (لژیون سوم)

مرحله ۳۰‌سی‌دی همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پانزدهم)

انتخاب نگهبان دوره سی و هشتم همسفران نمایندگی صالحی

مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافر احمد
تایپیست: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر سوده رهجوی راهنما همسفر عذری (لژیون دهم)
ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پانزدهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر مرضیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صالحی

 


 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .