English Version
This Site Is Available In English

تغییر زمانی اتفاق افتاد که دانستم تنها خودم باید حرکت کنم

تغییر زمانی اتفاق افتاد که دانستم تنها خودم باید حرکت کنم

سیزدهمین جلسه از دوره پنجاه و هفتم از کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره۶٠، نمايندگي پروين اعتصامي اراک با استادی مسافر حمید، نگهباني مسافر سعید و دبیری مسافر امیر با دستورجلسه «وادی سوم و تأثیر آن روی من» سه‌‌شنبه ششم خرداد‌ماه ۱۴۰۴، ساعت ١٧:٠٠  آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر؛
بابت قرار گرفتن در این جایگاه خدا را شکر می‌کنم و از آقای مهندس و خانواده ایشان تشکر می‌کنم، از راهنمای خوبم آقای حمید و راهنمای درمان سیگارم آقای رضا تشکر می‌کنم و همچنین از ایجنت محترم آقا حبیب تشکر می‌کنم.
در رابطه با دستور جلسه، وادی سوم و تأثیر آن روی من؛ باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی‌کند!
اگر بخواهم بگویم که این وادی چه نقشی در زندگی من داشته است، من همیشه توقع داشتم که دیگران کارهایم را انجام بدهند وبه فکر من باشند، تا جایی که حتی زمانی که به کنگره آمدم انتظار داشتم راهنما من را درمان کند یا خود کنگره و یا اشخاص دیگر، و خودم هیچ تلاش و فعالیتی در این مسیر نداشتم و تنها انتظار داشتم دیگران مرا درمان کنند، و این شدنی نیست! و این باعث شد خراب کردن سفرم را تجربه کنم زیرا تنها می‌آمدم و می‌رفتم و کاری انجام نمی‌دادم و در آخر می‌گفتم کنگره هم نتوانست،  به جای اینکه بگویم خودم نتواتستم، یا می‌گفتم کنگره هم روی من جواب نداد!
تا اینکه کم‌کم بیدار شدم ولی زمان این بیدار شدن برای من خیلی بود وچند سال طول کشید. وقتی کسی وارد کنگره می‌شود و همان اوایل راه را پیدا می‌کند خدا را شکر می‌کنم، این خیلی خوب است اما من خودم را همیشه درگیر می‌کردم، درگیر با کنگره، با راهنما و با سایر اعضاء و در کل همه کاری می‌کردم به جز تلاش برای درمانم!
من فکر می‌کردم بقیه باید تلاش کنند و من هیچ تلاشی نباید بکنم، در صورتی که من خودم باید تلاش می‌کردم و به فکر خودم باشم چون اگر خودم به فکر خود نباشم دیگران هم به من فکر نخواهند کرد!
من خیلی خوشحالم که امروز در جایگاه استاد نشستم، چون اصلا باورم نمی‌شد، حتی باور نمی‌کردم درمان شوم. من بیست سال مواد مصرف می‌کردم و همیشه مواد مصرفی‌ام همرام بود و باید در جیب پیراهنم نگه‌میداشتم وگرنه احساس خماری می‌کردم،
من زمانی فهمیدم که چطور می‌توانم در مسیر درمان باشم که خودم بالاخره حرکت کردم، یعنی همیشه به خودم می‌گفتم که من همه چیز را می‌دانم، تیپر کردن و دستور جلسات و ... را یاد گرفته‌ام ولی هیچ حرکتی نداشتم و تلاشی نمی‌کردم، ولی یک جایی گفتم باید حرکت کنم و شروع به حرکت کردم. مخصوصاً برای من که سفرم را خراب گرده بودم و دوست داشتم همیشه حالم خوب باشد و هیچ اذیت نشوم و درمان شوم که این اصلا اتفاق نمی‌افتاد و فهمیدم باید یک تلاشی باشد و شب نخوابیدن و درد پا باشد. من قبل از آن فکر می‌کردم بخاطر شرایط جسمی‌ام  زودتر احساس خماری می‌کنم و به همین دلیل درست سفر نمی‌کردم و به خودم می‌گفتم آخر سفر درست می‌شود و هیچ وقت هم نشد!
ولی بالاخره تصمیم گرفتم درست و طبق فرمان راهنما سفر کنم و مقداری اذیت شدم ولی تحمل کردم و ادامه دادم و موفق شدم.


به عنوان یک تجربه من مسئله‌ای در ذهنم آمده بود که میزان مصرف و نوع آن را با بقیه مقایسه می‌کردم و فکرمی‌کردم من بخاطر مصرف بالا نمی‌توانم درنان شوم اما بعدها فهمیدم که مصرف بالاتر از من هم زیاد است و هیچ ربطی ندارد، و اینکه من معرکه‌گیر خوبی بودم و هر جایی که می‌توانستم شروع می‌کردم با افراد دیگر صحبت کردن و سوال پرسیدن، که این مسئله به من آسیب بسیار زیادی وارد کرد و باعث شد من درجا بزنم و به قول راهنمایم که می‌گوید آب می‌گردد و چاله را پیدا می‌کند! من هم یک نفر را پیدا می‌کردم یا برعکس و به جایی رسیده بودم که داشتم مبارزه‌ام را با بالاتر از راهنماها و دیده‌بان‌ها شروع می‌کردم که به جز آسیب چیز دیگری برای من نداشت! به نظر من هر چه چراغ خاموش‌تر بیایی، کارت راحت‌تر خواهد بود مخصوصا در سفر اول و همچنین در کنگره تا زمانی که فرمان راهنما را انجام ندهی و به قول معروف زرنگ بازی دربیاوری هیچ تغییری به وجود نخواهد آمد، من تا زمانی که طبق فرمان راهنما حرکت نکردم با اینکه شاید مقداری اوایل برای من سخت بود ولی کم‌کم همه چیز درست شد.

ممنون که به صحبت‌های من گوش کردید.


تایپ: مسافر معین(لژیون یازدهم)
تنظیم: مسافر محسن (لژیون یازدهم)

«مسافران نمایندگی پروین اعتصامی اراک»

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .