English Version
This Site Is Available In English

هر کدام از مخلوقات در هستی مسئولیتی دارند

هر کدام از مخلوقات در هستی مسئولیتی دارند

جلسه هشتم از دوره اول جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی ارگ کرمان با استادی مرزبان همسفر رقیه، نگهبانی همسفر کوکب و دبیری همسفر محبوبه با دستورجلسه «وادی سوم (باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی‌کند) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۵ خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خداوند را شاکر و سپاسگزارم که امروز به من فرصت داد تا زیر سقف کنگره باشم و این‌جا نفس بکشم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان ممنون و متشکرم که چنین بستری را فراهم کردند تا منِ رقیه بیایم، این‌جا بنشینم و از محضر شما دوستان آموزش بگیرم. از راهنمایان خودم و مسافرم تشکر می‌کنم که آرامش امروز زندگی‌ام را مدیون این بزرگواران هستم. امروز در مورد وادی سوم صحبت می‌کنیم. عنوان وادی سوم این است که «باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی‌کند». جمله با باید شروع شده است، نگفته است اگر دوست داری، اگر خواستی، اگر توانستی، می‌گوید: باید؛ یعنی یک قانون است که می‌توانیم آن را در سراسر زندگی‌مان اجرایش کنیم و از آن بهره ببریم. این وادی مسئولیت من را به خودم یادآوری می‌کند که رقیه تو در مقابل زندگی خودت مسئولی و خودت باید مشکلات و مسئله‌ای که در زندگی‌ات پیش می‌آید را بر دوش بکشی، خودت باید دنبال راه‌حل بگردی؛ چون کل مخلوقات هستی همان‌طور که می‌دانید هرکدام یک مسئولیتی دارند و هرکدام از این موجوداتی که در جهان می‌بینیم مسئولیت خودشان را پذیرفته‌اند، به زیبایی این مسئولیت‌ها را اجرا می‌کنند و تنها کسی از موجودات روی زمین که از زیر بار مسئولیت خودش فرار می‌کند یا فراموش می‌کند در این جهان مسئولیتی دارد انسان است.

انسان چون قدرت اختیار دارد می‌تواند از بین دو راهی که جلوی او گذاشته شده است یکی را انتخاب کند که یکی از این راه‌ها راه خیر و دیگری راه شر است؛ ولی انسان باید این را بداند که هر راهی را که انتخاب کردم باید منتظر عواقب آن هم باشم؛ چون اگر راه شر را بروم برای خودم مشکلات و رنج‌هایی را با دست خودم برای خودم فراهم کرده‌ام. همان‌طور که در وادی سوم گفته می‌شود وقتی انسان دچار مشکلات و رنجی می‌شود یادش نیست که این بذر تلخی بوده است که خودش کاشته است و الآن دارد آن را برداشت می‌کند. اگر راه خوبی مثل کنگره در زندگی من باز شده است بدانم شاید روزی دست یک نفر را گرفته‌ام و به‌قول قدیمی‌ها یک لیوان آب دست کسی داده‌ام که الآن راه کنگره به روی من باز شده است. معمولاً انسان وقتی دچار مشکلی می‌شود؛ چون انسان ذاتاً راحت‌طلب است و از دیگران توقع دارد راحت‌ترین راه‌حل این است زمانی‌که برایش مشکلی پیش آمد یا گردن دیگران بیاندازد که بله دیگران مقصر بودند که این اتفاق برای من افتاد.

من در زمان اعتیاد مسافرم می‌گفتم دیگران مقصر بودند، فلانی مقصر بود که منقل را جلوی مسافر من گذاشت، او تعارف کرد، او دستش داد یا اوایل زندگی‌ مشترک یا زندگی قبل از کنگره مشکلی برایم پیش می‌آمد همیشه می‌گفتم پدر و مادرم مقصر هستند که باعث شدند من در سن کم ازدواج کنم؛ چون من در سن پایین ازدواج کردم نمی‌دانم چه‌طور باید زندگی را بگردانم، سیاست ندارم و نمی‌توانم مشکلاتم را حل کنم؛ ولی زمانی که کنگره آمدم دیدم نه، خودم هم بی‌تقصیر نبودم، خودم برای خودم مشکل درست کردم، هر چند که سنم کم بود ولی بیشتر دعواهایی که در خانه‌ ما شروع می‌شد از روی بی‌تفکری خودم بود؛ یعنی سرنخ آن به من برمی‌گشت. یادم است اوایل سفرم در تعطیلات نوروز بود که به راهنمایم همسفر سمیه پیام دادم که با مسافرم بحثم شده است و مسافرم دفتر سی‌دی‌اش را پاره کرده است و گفتم خانم سمیه من هیچ‌کاری نکردم؛ همسفر سمیه گفتند رقیه تو مطمئنی هیچ کاری نکرده‌ای؟ گفتم بله فقط مسافرم گفته است که گوشی‌ام خراب شده و من گفتم خب به درک که خراب شده است و راهنمایم گفتند خب پس سرنخ آن خودت هستی، خودت دعوا را شروع کرده‌ای. واقعاً هم همین‌طور است، زمانی که در زندگی مشکلی پیش می‌آید و دعوایی شروع می‌شود اگر فقط یک نگاه به خودم بیاندازم می‌بینیم که من هم بی‌تقصیر نبوده‌ام. خودم را می‌گویم معمولاً هیچ وقت نمی‌گویم ماست من ترش است؛ وقتی دعوایی شروع می‌شود می‌گویم مقصر تو بودی یا مقصر مسافرم بود، اگر امروز اعتیاد دارد خودش مقصر است.

شاید گاهی من با رفتار غلطتم مسافرم را مجبور کرده‌ام کاری انجام دهد، سر لج‌‌ولجبازی سر اینکه به من ثابت کند که آره من می‌توانم؛ باید در این لحظات من صبوری می‌کردم؛ مثل الآن که با همه‌چیز زندگی‌ام امیدوارانه برخورد می‌کنم و هر اتفاقی که در مسیر زندگی‌ام می‌یفتد به خدا توکل می‌کنم؛  مشکلات و رنج‌هایی که قبلاً داشتم را الآن ندارم. پس انسان ذاتاً این‌طور است که همه‌جا خودش را قربانی نشان دهد که بله، همه مقصر‌اند و من خیلی خوب هستم؛ ولی این وادی به من می‌گوید مسئولیت رنج‌ها و مشکلات زندگی‌ات را بپذیر و خودت دنبال راه‌حل باش. کسی که مشکلی برایش پیش می‌آید و دیگران را مقصر می‌داند و توقع دارد دیگران برای حل مشکل او دست به کار شوند مثل کسی است که می‌خواهد از رودخانه رد شود و منتظر است که رودخانه خشک شود تا یک روزی او بتواند از رودخانه رد شود. من هم دقیقاً در مشکلاتم همین کار را می‌کردم و منتظر بودم یک زمانی کسی بیاید و به داد من برسد تا مشکل من حل شود؛ ولی چنین چیزی نیست، آقای مهندس به من یاد داده‌اند که رقیه باید مشکلات خودت را با تفکر کردن، با توکل به خدا و امیدواری که در وجودت است حل کنی.

زمانی که مشکلات در زندگی ما را تحت فشار قرار می‌دهند، نیروهای بازدارنده و نیروهای منفی سراغ کسانی می‌آیند که خیلی قوی هستند، در مسیر درست و در صراط مستقیم در حرکت هستند. موضوعی که این هفته برای خودم اتفاق افتاد زمانی که می‌بایست برای مصاحبه می‌رفتم مادرم در بیمارستان بود و همیشه این را به خودم یادآوری می‌کردم که رقیه راه تو درست است، این‌ها نیروهای بازدارنده هستند، تو توکلت به خدا باشد، تو امیدوار باش، زمانی که خواهرانم گریه می‌کردند که مادرم را به اتاق عمل می‌برند من در راه‌آهن با اشک سوار قطار شدم ولی همیشه امید ته دلم بود؛ آقای مهندس همین را می‌گویند که وقتی مشکلی برای تو پیش می‌آید دست روی دست نگذار که سرنوشتم این بود و دیگر زندگی‌ام تمام شد. همین چیزی که خودم زمانی که مسافرم مصرف‌کننده بود می‌گفتم که دیگر تا آخر عمرم مسافرم مصرف‌کننده است، دیگر خودم و بچه‌ام بدبخت شده‌ایم و زندگی‌ام تباه شد و من آن زمان که به این نتیجه رسیدم دیگر دست‌روی‌دست گذاشتم و روزهای آخر پذیرفته بودم و هیچ‌ تلاشی نمی‌کردم. همان چیزی که در جزوه جهان‌بینی است، انگار ناامیدی انسان را ساکن می‌کند و دیگر هیچ حرکتی ندارد و آخرش فردی که ناامید می‌شود به خودکشی می‌رسد؛ چون هیچ‌چیزی برای امیدواری در این جهان ندارد؛ ولی برای اینکه از ناامیدی عبور کنیم باید حرکت کنیم و خداراشکر که من توانستم حرکت کنم و این چیزی نبود جز آموزش‌های کنگره.

شاید اگر قبل از کنگره بود پا می‌زدم و می‌گفتم دیگر تهران نمی‌روم، برای مصاحبه نمی‌روم. اگر خداوند نمی‌خواست من این راه را بروم هیچ‌وقت این مشکلات را سر راه زندگی من قرار نمی‌داد؛ ولی از آنجایی که توکل به خدا را یاد گرفته بودم خدا این مسیر را برای من باز کرد و توانستم بروم. خداراشکر که توانستم در این مسیر قدم بردارم. روزی که استاد امین در شعبه گنجعلی‌خان بودند من حضور نداشتم ولی صحبت‌هایشان را که می‌خواندم گفته بودند زمانی‌که می‌خواهی ببینی آیا جهان‌بینی را یاد گرفته‌ای و آیا دانایی‌ات بالا رفته است باید بتوانی شرایط سخت زندگی‌ات را آسان کنی، اگر اطرافیانت عصبانی هستند تو با رفتارت آن‌ها را آرام کنی نه اینکه از آن‌ها فاصله بگیری. اگر مشکلی برایم پیش می‌آید من نباید پا پس بکشم؛ من باید مشکلات را به قول کنگره‌ای‌ها به شکلات تبدیل کنم؛ برای آن‌ها راه‌حل پیدا کنم. من اگر دعوایی پیش می‌آمد زنگ به این و آن، به خواهرم، به همه می‌زدم آن‌ها هم که نمی‌آمدند طرف مسافرم را بگیرند همیشه می‌گفتند تو گناه داری، همه تقصیر‌ها گردن مسافرت است، او این کار را با تو کرده است، او فلان کار را کرده است؛ هیچ وقت آن‌ها چون خواهر و مادرم بودند من را مقصر نمی‌کردند و یا راه‌حلی می‌دادند که من به‌قول خودم شیر می‌شدم و بیشتر دعوا را شروع می‌کردم.

در این وادی به من گفته می‌شود که تو می‌توانی با افراد دیگر در هر کاری مشورت کنی؛ ولی تصمیم نهایی را خودت بگیر، این یعنی اینکه من خیلی انسان مهمی هستم؛ اگر خدا من را خلق کرده است و به من زندگی داده است پس چیزی در من دیده‌ است؛ من می‌توانستم از پس این زندگی بربیایم، من می‌توانستم مشکلاتم را حل کنم که من را در این زندگی گذاشته است و این‌ها همه چیزهایی است که کنگره به من یاد داده است. اگر من دچار ناامیدی و افسردگی می‌شدم باید پیش یک روان‌شناس می‌رفتم؛ پیش کسی که بتواند به من کمک کند، نهایتش این بود؛ الآن هم که می‌دانید پیش هر روان‌شناسی برویم به قول آقای مهندس روان‌شناسان الآن بیشتر آدم را دیوانه می‌کنند تا بخواهند به انسان راه‌حل بدهند؛ اول یک عالمه پول از تو می‌گیرند و بعد به تو می‌گویند نهایت نمی‌توانی زندگی کنی طلاقت را بگیر و زندگی‌ات را تمام کن؛ ولی خداراشکر من در کنگره یاد گرفته‌ام که چطور بتوانم آرامشم را فراهم کنم؛ چطور مشکلاتم را حل کنم و کلید قفلی که در زندگی‌ام افتاده است را پیدا کنم. لژیون سردار خیلی در این راه به من کمک کرد و در سفر تهران که نگهبان لژیون‌ سردار همسفر کوکب هم بودند یکی از همسفران در ساختمان ققنوس گفتند زمانی‌ که برای مصاحبه می‌روی از استاد سردار کمک بخواه و استاد سردار خیلی به منِ رقیه و دیگر اعضاء کنگره کمک کرده‌اند و حتی اسمشان هم برای ما کنگره‌ای‌ها خیلی بزرگ است؛ چون وقتی از ایشان نیرو می‌گیریم واقعاً به ما کمک می‌کنند. امیدوارم از استاد سردار نیرو بگیرم و در این مسیری که ادامه خدمتم است نیرومندتر ادامه دهم.

تقدیر دبیر دوره جدید لژیون سردار از دبیر دوره قبل

عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
تایپ و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .