جلسه هفتم از دوره سیویکم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی لویی پاستور با استادی همسفر نسرین، نگهبانی همسفر شایسته و دبیری همسفر مونا با دستور جلسه «وادی سوم (باید دانست؛ هیچ موجودی به میزان خود انسان، به خویشتن خویش فکر نمیکند) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه 6 خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.
.JPG)
خلاصه سخنان استاد:
برداشت من از این دستور جلسه این است که ما باید تمام مسئولیتهایمان را خودمان بپذیریم. من در خانوادهای بزرگ شدم که پدرم گفته بود فقط تا ۱۸ سالگی فرزندان را حمایت مالی میکند، من هم به دلیل بستهشدن دانشگاهها در سال ۵۸ نتوانستم ادامه تحصیل دهم و از ۱۹ سالگی مشغول به کار شدم. در زمان پیش از ازدواجم مسئولیت کارهای دیگر افراد خانواده را بر عهده میگرفتم. بعد از تشکیل زندگی مشترک نیز همین روال را ادامه دادم؛ حتی برخی از کارهای همسرم را نیز با رضایت قلبی انجام میدادم و اصلاً متوجه نبودم به خودم آسیب وارد میکنم.
زمانی که پسرانم قصد شرکت در کنکور را داشتند؛ حتی پر کردن دفترچه کنکور و انتخاب رشته آنها را هم انجام دادم. در اینجا من مانند شمشیری دو لبه به هر دو سمت آسیب زدم هم به خودم و هم به دیگران. مسافرم فرزند دومم است. دوست داشت فوتبالیست شود؛ اما من از او خواستم به دانشگاه برود و در رشته عمران تحصیل کند. دانشگاه رفتن همانا و مصرفکننده شدن همان.
بعدازاین ماجرا من خودم را خیلی سرزنش میکردم که فایدهای هم نداشت. در این مدت خانواده ما آسیب فراوانی دید و من از خداوند خیلی گله میکردم که من همیشه سعی کردم به دیگران خدمت کنم و مهربان باشم، چرا زندگیام اینگونه شد؛ البته آقای مهندس میفرمایند نباید از خداوند یا دیگران گلهمند باشید یا کسی را سرزنش کنید.
من تمام تلاشم بر این بود که بتوانم پسرم را نجات بدهم. هر راهی که میتوانستم رفتم؛ اما همه آنها اشتباه بود؛ البته پسرم بهخاطر نامزدش حدود ۲ سال و نیم تجربه حضور در گروه دیگری را داشت و من در آن مدت آرامش داشتم؛ اما بعد که نامزدش او را ترک کرد، به بهانه شکست عشقی یا درست نبودن جهانبینیاش، دوباره مصرفکننده شد.
همه شما عزیزان آگاه هستید که مصرفکننده به خانوادهاش آسیب زیادی میزند. ما هم مدتها در این رنجها زندگی کردیم؛ اما من در خانواده تنها کسی بودم که بهپای فرزندم ایستادم. معمولاً مصرفکنندگان شیشه چند شب به منزل برنمیگردند. من در این شبها دائماً منتظر تلفنش بودم که اگر پولی نیاز داشت برایش واریز کنم که دچار مشکلات بیشتر نشود.
سال ۹۷ پسرم گفت که مادر یک جایی را پیدا کردم به نام کنگره60، آنجا به درمان میرسیم، خیلی هم اعتقاد داشت. من در همهجا پیشرو بودم و میخواستم فرزندم را از آسیب دور کنم؛ ولی نمیدانستم که هم به او آسیب زدم و هم به خودم؛ اصلاً نمیتوانستم رهایش کنم. در آن زمان حدود یک سال در کنگره شعبه پونک بودیم به راهنمایی همسفر راحله و بعد به شعبه لویی پاستور آمدیم. بعد یک سال که دیگر مسافرم نیامد، خودم هم نیامدم. در آن زمان آن ذهنیت و آگاهی را نداشتم که باید برای آرامش خودم بیایم و میخواستم که سریع به درمان برسد.
یکبار که خبری از مسافرم نبود، تماس گرفت و درخواست کمک کرد. با کمک پلیس توانستیم پیکر نیمهجانش را در بیمارستان پیدا کنیم. به واسطه مصرف مواد دچار حادثهای شده بود که شاکی خصوصی داشت و به کمک کارت کنگره آن مسئله به لطف خدا حل شد و خداوند فرصت دوبارهای داد تا به کنگره بیاید و رها شود.
استاد امین در مصاحبهای که با خانم مرجان داشتند، گفته بودند: مثلثی که ما در کنگره داریم یک ضلعش خواست است، بعد تقدیر و فرمان الهی. بههرحال ما خواسته را داشتیم؛ ولی من سریع میخواستم به این خواسته برسم. پسرم خواسته را داشت؛ ولی نمیتوانست؛ چون در اعماق تاریکیها و تحتفشار بود. من نمیدانستم که چیزی بهعنوان تقدیر داریم و این در پیشینه من بوده است که با یک مصرفکننده همراه شوم، پسرم یا همسرم یا هر کس دیگری، باید رهایش میکردم و نمیدانستم.
دیگری فرمان الهی بود که بسیار مهم است. استاد امین فرمودند: قدرت مطلق مانند کارگردان است و نسبت به شناختی که از بازیگران دارد سناریوی آنها را مینویسد. بر حسب شناختی که از من دارد به من میگوید که بیا از این مرحله یا از آن مرحله رد شو یا نه در اینجا بایست. من واقعاً این آگاهی را نداشتم.
خدا را شکر میکنم که در کنگره آموزش میبینم. باید فکر کنم برای چه به اینجا آمدهام؟ من تابهحال در لژیون سردار مشارکت نکردهام. نباید فقط شنونده باشم باید به نقطه عمل برسم. شنیدن و نوشتن سیدیها بدون عمل بیفایده است. باید خودم را زودتر از این تاریکیها، از افسردگی و ناامیدی بیرون بیاورم. با استقامت و صبر به راهم ادامه دهم. الان خدا رو شکر مسافرم ۵ ماه است که رها شده و دارد سفر میکند. مشکلات در پی هم هستند و اکنون مشکلات و رنجهای دیگری را تجربه میکنم. امیدوارم از این رنجها هم بهآسانی بگذرم و به آرامش برسم.
.JPG)
تقدیر ورزشبان جدید شنا از خدمتگزار قبلی
.JPG)
مرزبانان کشیک: همسفر ماندانا و مسافر علیرضا
عکاس: همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
تایپ: همسفر مونا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر زرین رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی لویی پاستور
- تعداد بازدید از این مطلب :
97