English Version
This Site Is Available In English

خویشتن خویش همان منِ واقعی است

خویشتن خویش همان منِ واقعی است

جلسه دهم از دوره بیست‌و‌نهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی شمس با استادی راهنما همسفر کتی، نگهبانی همسفر صنم و دبیری همسفر مهین با دستور جلسه «وادی سوم (باید دانست، هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی‌کند) و تاثیر آن روی من» روز سه‌شنبه ۶ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

دستور جلسه می‌گوید: باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتنِ خویش فکر نمی‌کند. اول باید ببینیم این جمله یعنی چه؟ باید دانست؛ یعنی بدانید و هوشیار باشید. این جمله خبریِ دستوری است برای اتفاقی که به حقیقت افتاده است؛ یعنی چیزی بوده که به حقیقت رخ داده است و به ما هشدار می‌دهد که در مورد این بدانید. حالا حقیقت چه چیزی بوده است؟ هیچ موجودی به میزان انسان به خویشتنِ خویش فکر نمی‌کند. خویشتنِ خویش همان منِ واقعی است، همان چیزی که واقعیتِ من است، همان جان، همان چیزی که آقای مهندس در سی‌دی اطوار و منازل آدمی می‌گویند: آن چیزی است که بعد از اینکه من کالبد جسمی خود را ترک می‌کنم و از این دنیا می‌روم از من به جا می‌ماند، خودِ من است، همان چیزی که تمام ارزش‌ها و ضد ارزش‌های ما را با خود حمل می‌کند.

چطور آقای مهندس می‌فرمایند اگر اعتیاد یا ضدارزش‌های خود را در این دنیا نتوانید حل و درمان کنید با شما منتقل می‌شود؟ چرا می‌گویند ز گهواره تا گور دانش بجوی؟ برای اینکه ارزش‌های ما هم با ما منتقل می‌شوند. چرا می‌گوییم جان؟ جان از جن می‌آید، ما در کنگره یاد گرفتیم جن؛ یعنی پوشیده و پنهان؛ یعنی این جانِ ما طوری است که ما از حقیقتش اطلاع نداریم و از روز اَلَست بود، هست و خواهد بود و شامل چه چیزهایی است. می‌دانیم که یک اتفاق‌هایی برای ما رخ داده و جز آرشیوهای ما است و این جان یا خویشتنِ خویش این‌ها را با خود حمل می‌کند؛ ولی خیلی بر ما آشکار نیست.

این جانِ ما ودیعه‌ای بوده است. خود وادی به ما می‌گوید هیچ‌کس به میزان انسان به خویشتنِ خویش فکر نمی‌کند. اولش گفتیم که یک حقیقتی رخ داده است؛ پس چرا ما نمی‌دانیم و به ما هشدار می‌دهند و می‌گویند که «باید دانست» و باید بدانید و توجه کنید؟ مگر ما یادمان رفته است؟ بله، یک وقت‌هایی یادمان می‌رود. چرا یادمان می‌رود؟ حس ما آلوده می‌شود. بعضی جاها حس ما بسته می‌شود. به کنگره می‌آییم منِ کتی وارد کنگره می‌شوم و وقتی به وادی سوم می‌رسم می‌گویم چه جالب من؛ باید به فکر خودم باشم پس از فردا به ورزش می‌روم.

مسافرم خوب سفر نمی‌کند، من به او چه کار دارم؟ من جهان‌بینی یاد گرفتم. همان می‌شود که استاد امین می‌فرمایند:‌ همسفری آمده بود و ناراحت بود از اینکه مسافرش در آخر سفرش برگشت خورده است و ایشان نمی‌توانند آزمون راهنمایی را شرکت کنند. آیا من روزی که به اینجا آمدم به خاطر این بود که راهنما شوم؟ من خواستم همسفر مسافری شوم که انتهای تاریکی بود و من هم همراه او رفته بودم. می‌خواستم با هم نور را ببینیم. اگر می‌خواستم تکی نور را ببینم که مسافرم را رها می‌کردم؛ ولی برای من لذت‌بخش نبود.

خدا را شکر آن بند محبت بین من و مسافرم برقرار بود. من آمدم که با هم این راه را ببینیم. جهان‌بینی مانند یک شمشیر دو لبه است و در یک زمانی یادم رفت. زمان‌هایی مثل خود من یادمان می‌رود و می‌گوییم من می‌خواستم مرزبان یا راهنما شوم و نسبت به مسافرمان خشم می‌گیریم و یادمان می‌رود که به اینجا آمدیم تا تلألو جانمان به کل جهان انعکاس پیدا کند. در واقع جانمان ودیعه بود از آن جانان، امانتی در دست ما بود، قرار بود تمیز و پالایشش کنیم و در سرازیری‌ها و سربالایی‌ها آن را برجسته‌تر کنیم و در آن روزی که برمی‌گردیم به آنجایی که از آنجا انشعاب یافته‌ایم آن را تحویل دهیم. ما یادمان می‌رود که همه ما انا لله و انا اليه راجعون هستیم.

فکر می‌کنیم که این وادی به ما می‌گوید به فکر منفعت خودت باش، صور ظاهرش اینگونه است؛ ولی صور پنهانش منفعت ما در گرو منفعت دیگران است. اگر یکی از چشمان من اذیت شود جورش را چشم دیگرم می‌کشد. من موقعی که حسادت، کم‌فروشی؛ حتی کم‌محبتی کنم و ضدارزش‌های دیگر و فکر می‌کنم که از آن سود می‌برم و به کسی آسیب می‌رسانم، در واقع در آن زمان جانم را آزرده می‌کنم؛ ولی حواسم نیست و مسیرم را طولانی‌تر می‌کنم. وقتی این وادی می‌گوید هیچ‌کس به میزان خود انسان به خویشتنِ خویش فکر نمی‌کند درست می‌گوید هیچ‌کس به اندازه خود ما به فکر ما نیست؛ اما این به فکر خود بودن در گرو در جمع بودن و آسیب نزدن به دیگران است و به قول استاد امین شادی حقیقی آن نیست که خودت در قله بدرخشی، طوری کمک کنید که بقیه هم درخشش خود را پیدا کنند. امیدوارم که جانتان متعالی باشد و جانمان را همانطور که انتظار رفته به جانان برگردانیم و همه سربلند باشیم.

ورود به مرحله دوم سفر جهان‌بینی همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون یکم)

ورود به سفر دوم جهان‌بینی همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پانزدهم)

تهیه گزارش و تایپ: همسفر عسل رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون یکم)
عکس: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر الناز (لژیون دهم)
همسفران شمس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .