جلسه دهم از دوره دوازدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی صادق قم با استادی راهنمای محترم مسافر مهران و نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر علیرضا با دستور جلسه " وادی سوم و تاثیر بر روی من و اولین تولد رهایی مسافر علیرضا "سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴ساعت ۱۶:۳۰ آغاز بکار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
از گروه مرزبانی قسمت همسفران و مسافران ایجنت محترم و همه کسانی که خدمت میکنند تشکر و خدا قوت عرض میکنم ، خداوند را بسیار شاکر و سپاسگزارم که امروزم روزی ام شد تا در این جایگاه خدمتی قرار بگیرم.
دستور جلسه امروز شامل دو بخش است،بخش اول وادی سوم و تاثیر آن روی من و بخش دوم تولد آقا علیرضا و اولین سال رهایی ایشان.
ما وادی اول را گذراندیم برای درست کردن هر چیزی باید ساختار آن را بسازیم و اگر ساختار آن را نسازیم محکوم به شکست هستیم و زوال نتیجهاش میشود،وادی دوم صحبت از امیدواری میکند و در وادی سوم باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند.
این سه وادی وادیهای حرکت ما است و خیلی اهمیت دارد و از وادی چهارم به بعد یک مقدار تخصصیتر میشود،برای مسافر و همسفر فرقی نمیکند باید اول این وادیها را درک کند و اجرایی کنند.
دو تا برداشت میشود از تیتر وادی سوم کرد،باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند ،یعنی هیچ جانوری نمیتواند در مسیر خودشناسی خود حرکت کند و این فقط شامل انسان میشود.
برداشت دوم این است که تنها کسی که میتواند به خودش کمک کند خود شخص است نه دیگران و مسئله خیلی مهمی است، در وادی گفته است باید نگفته است شاید و کلمه باید تاکید شده است.
در هر وضعیتی که در آن هستی،وضعیت اقتصادی و مالی شما خوب نیست، درگیر اعتیاد هستید،درگیر مصرف هروئین هستید،باید خود تلاش کنید کس دیگری قرار نیست که بیاید و مشکلات شما را حل کند و درک کردنش به انسان خیلی کمک میکند.
اگر شما ۱۰۰ را در نظر بگیرید ۷۰ درصد خود مسافر و همسفر هستند که باید حرکت کنند و ۳۰ درصد کمک انسانهای دیگر است.
مسئله بعدی اگر بخواهم با مثال بگویم:قهرمان المپیک را مشاهده کنید که به قهرمانی میرسد،دو انسان را تصور کنید که از پا مادرزادی فلج هستند و اصلاً روی پایشان نمیتوانند بایستند،یکی مینشیند و دست گدایی میگیرد و از همه طلبکار است و اگر گوشه دستت به کتفش بخورد شروع میکند به ناله کردن و یکی دیگر روی همان ویلچر مینشیند و قهرمان پرتاب دیسک میشود و در آخر قهرمان المپیک میشود.
مثال دیگری اگر بخواهم بیان کنم دو نفر همزمان وارد یک لژیون میشوند و با یک راهنما کار جهانبینیشان را آغاز میکنند چه اتفاقی میافتد که یکی بعد از سه سال مرزبان میشود و خدمتگزار است و حال خوبی دارد ولی دیگری در کوچه پس کوچهها به دنبال تهیه مواد مخدر میباشد،فرقش کجا است؟فرقش آنجا است که متوجه وادی سوم شده است، در هر وضعیتی که هستی باید خودت حرکت کنی و مسئولیت کار خود را بپذیری،درست است که لژیون هست، راهنما هست، دارو هست ولی شخص باید خودش بخواهد.
قسمت دوم دستور جلسه
اولین سال رهایی مسافر علیرضا
تبریک میگویم به آقای مهندس و خانواده محترمشان و همه عزیزان و خدمتگزاران و همه کسانی در جشن امروز شریک هستند.
به اعتقاد من در این رهاییی نقش اساسی را آقا قاسم راهنمای محترم دارند. علیرضا سال ۹۹ وارد لژیون بنده شد با آقای مجید کاظمیان دقیقاً در یک روز آمدنند.
همان مثالی که اول زدم، مجید شد راهنما اما علیرضا هنوز دور خودش میچرخید علیرضای عزیز زمانی که وارد لژیون شد جوان بود و هیکل ورزشکاری داشت و هنوز مواد به او لذت میداد و پدرش مانند عقاب بالا سر او بود و حواسش به او بود،علیرضا دوست داشت رها بشود اما توانش را نداشت و اعتیاد یک غول بیشاخ و دمی است به راحتی نمیشود حریف آن شد،علیرضا حریف آن نشد و تا انتهای سفرحالش خوب نشد و تغییر لژیون داد و در آنجا هم حالش خوب نشد و از کنگره به کمپ ترک اعتیاد رفت اما دوباره برگشت به کنگره و سفر کرد اما در سفر دومش دوباره لایی میکشید.
علیرضا زمانی بیدار شد که پدرش او را رها کرد قبل از آنکه دیر شود اما قبل از آن علی آقا به من کارهای علیرضا را میگفت اما من به آنها گوش نمیدادم چون که حسم به علیرضا بد میشد،با علی آقا همدردی میکردم اما میگفتم وظیفه من نیست که حال آن را خوب کنم من راهنمای آن نیستم،آن زمان راهنمای علی آقا آقا قاسم بود و آقا قاسم بسیار علی آقا را کمک کردند.
مسافر زمانی بیدار میشود که بغض همسرش را ببیند،لکنت زبان فرزندش را ببیند، موی سفید پدرش را ببیند، اشکهای مادرش را ببیند و علیرضا اینها را دید و حرکت کرد ، یک سقوط آقازاد خوب به او دادم و او با جان دل آن را انجام داد و آمد در لژیون نشست حرکت کرد و رها شد.
از صمیم قلب به او تبریک عرض میکنم، به پدر محترمش تبریک عرض و خدمت راهنماییشان آقا قاسم تریک عرض میکنم و خدمت همسفر و راهنمای همسفرشان تبریک عرض میکنم.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید متشکرم.

پیام تولد مسافر علیرضا
علیرضا عزیز:
ما برای خروج ازظلمت و رسیدن به اقیانوس هیچ راهی نداریم،مگراینکه به ریسمان الهی چنگ بزنیم،که اصل ریسمان الهی اجرای فرامین و قوانین اوست.
«یکمین سال رهائیت مبارک »
آرزوی مسافر علیرضا: آرزو میکنم مسافرانی که مانند من در بند اعتیاد ماندهاند و دست و پنجه میزنند رها شوند.
آرزوی همسفر علی: آرزو میکنم که همه فر اولیها چقدر سلاحهایی دارند از سختیها نهراسند و بتوانند رهایی و این جایگاه را تجربه بکنند.
آرزوی همسفر فاطمه: آرزو میکنم که همسفرانی که مسافرانشان به کنگره وصل نیست وصل و رها بشوند
اعلام سفر مسافر علیرضا:
سلام دوستان علیرضا هستم مسافر
آنتی ایکس مصرفی شیشه هروئین
روش درمان دی اس تی و با داروی اوتی
۱۲ماه سفر کردم به راهنمایی آقامهران عزیز
ورزش در کنگره والیبال
رهایی ۱۷ماه
درادامه سفر نیکوتین داشتم با راهنمایی اقاقاسم رهایی ۱۰ ماه
.jpg)
خلاصه سخنان مسافر علیرضا:
تشکر میکنم از عزیزانی که در جشن حضور دارند و از شعبه محمدیپور و امین تشریف آوردند و خدا قوت میگویم خدمت دوستان.
در راس تشکر میکنم از جناب آقای مهندس حسین که این بستر را فراهم نمودند که در این مکان به درمان برسیم،تشکر میکنم از اینجنت محترم و گروه مرزبانی که این جشن را برگزار کردند،از راهنمای عزیزم آقا مهران تشکر میکنم که در سفر اول چندین و چند سالهام خیلی به ایشان زحمت دادم خیلی اذیتشان کردم و با بنده صبوری کردند و با محبت با من برخوردکردند ،از آقا قاسم عزیز تشکر میکنم همانطور آقا مهران عزیزم فرمودند در رهای من نقش بسیار مهمی داشتند و خدا را شاکر و سپاسگزارم بابت این روز،از همسفر عزیزم و راهنمای محترمشان تشکر میکنم،از پدر عزیزم که در این چند سال همیشه و همه جا همراه من بود،میآمدم میآمد نمیآمدم میآمد و همیشه پشت من بود و از بنده در کنگره قویتر و محکمتر حرکت کرد تشکر میکنم.
دو موضوع بود که بسیار دوست داشتم به خاطر آنها این جشن را برگزار کنم یکی این بود که نویدبخش رهایی من بود و روزی که تصمیم به رهایی گرفتم اولین سال رهایی آقا هاشم عزیز بود و متوجه شدم که میشود رها شد، دوست داشتم که امروز نویدبخش سفر اولیهایی باشم که در اینجا حضور دارند و میشود که رها شد فقط باید گوش به فرمان بود و راهی جز اینجا وجود ندارد.
دلیل دیگر اینکه دوست داشتم این جشن برگزار شود پدرم بود به دلیل اینکه در این سالها همیشه بود در کنار من و در کل شعب کنگره مثال زدنی هستند،هیچ وقت من را رها نکرد گاهی اوقات یادم است میگفتم من دیگر نمیخوام بیایم و خسته شدم اما همه جوره به پای من ایستاد و خیلی به من لطف داشت و محبت کرد بیش از وظیفه یک پدر بر فرزندش را برای من انجام داد شاید من اگر خودم جای او بودم همچین کاری را انجام نمیدادم،واقعا ازشون ممنونم و این را مطمئنم که اگر امروز من در این مکان هستم مدیون پدرم هستم.
از همسفر خودم تشکر میکنم که در این چند سال کنار من ماند و به پای من ایستاد و همه سختیها را تحمل کرد،همیشه من در کنار او نبودم یا اگر هم بودم فقط جسماً بودم.
خدا را شاکر و سپاسگزارم که آن روزها گذشت ،ممنونم از اینکه به صحبتهای من توجه کردید.
خلاصه سخنان راهنمای همسفر،همسفر مریم:
خیلی خوشحالم و خداوند را هزاران بار شکر میکنم که در جمع شما عزیزان حضور دارم.
تبریک عرض میکنم اولین سال تولد رهایی آقا علیرضا رو در راس خدمت آقای مهندس،تبریک عرض میکنم خدمت راهنمای محترمشان آقا مهران و همسفرانشان خانم فاطمه و علی آقا، تشکر میکنم از ایجنت بخش همسفران و مسافران و مرزبانان همسفران و مسافران بابت فراهم نمودن بستر این جشن.
خانم فاطمه عزیز در سال ۱۴۰۲ وارد لژیون شدند و از مسافرشان دیرتر وصل شدند،خانم فاطمه عزیز مانند همه همسفران با حال خراب وارد کنگره شدند اما به رو نمیآوردند و دو سه جلسه اولی که در لژیون حضور داشتند اصلاً تمرکز نداشتند، خودشان در لژیون بودند ولی روح و روانشان جای دیگری بود.
خانم فاطمه در مدت ۱۱ یا ۱۲ ماه توانستند ۴۰ سیدیشان را تمام کنند و وارد سفر دوم بشوند من فکر میکنم ورود به سفر دومشان نقطه عطفشان بود به دلیل اینکه قبل از آن همیشه بهانه میآوردند در سیدی نوشتن اما بعد از در سفردوم با برنامه ریزی که داشتند دیگر بهانه ای نمیآوردن، فکر میکنم این گل رهایی که آقای مهندس به ما میدهند یک نوآوری بزرگی در آن است.
خانم فاطمه در امر خدمت اعتماد به نفس نداشتند به همین دلیل بنده در لژیون به ایشان خدمت دادم و فکر نمیکردم که انقدر ثابت قدم باشند در خدمتشان،خانم فاطمه میجنگیدن اما سلاحشان کند بود آنطورکه باید میجنگیدند نمیجنگیدند.
امروز برایشان خیلی خوشحالم برای ثنای عزیز برای آقا علی عزیز برای آقا علیرضا و مادرشان خیلی خوشحالم و میدانم که پتانسیل شال سبز یا نارنجی را دارند.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید متشکرم.
خلاصه سخنان همسفر فاطمه:
خدا را شکر میکنم که امروز در این جایگاه قرار دارم و تولد اولین سال رهایی مسافرم را در رأس به آقای مهندس و خودشان و پدر شوهر عزیزم تبریک عرض میکنم،از ایجنت محترم بخش مسافران و همسفران تشکر میکنم و خدا قوت عرض میکنم و همچنین مرزبانان بخش همسفران و مسافران و تشکر میکنم، از راهنمای عزیز خودم خانم مریم تشکر میکنم برای آموزشهای بسیاری به من دادند،از آقا مهران عزیز تشکر میکنم و به ایشان تبریک میگویم و همینطور از آقا قاسم تشکر میکنم که که پدر شوهرم را به کنگره وصل کردند و باعث شدند مسافر من در مسیر کنگره بماند و رها شود و از پدر شوهر عزیزم بسیار تشکر میکنم خیلی زحمت کشیدند و من مدیون ایشان هستم.
خلاصه سخنان راهنمای همسفر علی، مسافر قاسم:
تبریک عرض میکنم اولین سال رهایی آقا علیرضای عزیز رو در راس خدمت آقای مهندس،تبریک عرض میکنم به گروه مرزبانی و ایجنت محترم به تمام خدمتگزاران و آقا مهران عزیز راهنمای محترمشان و همسفرشان و راهنمای همسفرشان.
یک زمان علیرضا خیلی تلاش میکرد و به اندازهای که از من برجک میخورد از آقا مهران برجک نمیخورد،آن زمانی که در شعبه قدیمی بودیم میرفتم مصرف میکرد و میآمد زمانی که من را میدید فقط به دنبال یک راه فرار بود.
خدا را شکر که در مسیر قرار گرفت و در این روز ثمره آن را میبیند،میخواهم یک پیامی به او بدهم قا هاشم و آقا جواد برادر لژیونیهای علیرضا هستند و آنها هم مانند علیرضا بودند میخواهم به علیرضا بگویم که دیدی هاشم و جواد را تو هم میتوانی مثل آنها باشی و باید بهای آن را بدهی تا حال خوش را تجربه کنی و در زندگی از اینی که هست بهتر باشی.
ممنونم.
خلاصه سخنان همسفر علی:
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که امروز روزیام شد این جایگاه را تجربه کنم.
از عزیزانی که در این مسیر سخت در این سفر سخت ما را همراهی کردند و کمک کردند واقعا ممنون و سپاسگزارم از جناب آقای مهندس حسین دژاکام این بزرگمرد تشکر میکنم،از همه ایران میآیند برای دریافت گل رهایی از ایشان چه انسانهایی انسانهایی که اگر آقای مهندس نبودند معلوم نبود کجا و چه کاره بودند.
تشکر میکنم از آقا قاسم عزیز که آگاهی لازم را به من دادند،من به واسطه شغل و شخصیتم انسانی بودم که دوست داشتم همه چیز تحت کنترل من باشد و با تمام قدرت تلاش میکردم اما متوجه شدم که نمیشود و از دست من خارج است،با تمام قدرت میجنگیدم اما نمیتوانستم حریف شوم نیروهای منفی را مانند روز روشن میدیدم ، خدا را شکر در کنگره راه مبارزه با نیروهای منفی را آموختم و خیلی چیزهای دیگر را یاد گرفتم.
تولدها را میدیدم حسادت نمیکردم اما غبطه میخوردم و میگفتم چه زمانی موقع ما میشود و الحمدلله نوبت ما هم رسید و آقا قاسم هم همیشه مثال را میزنند که نوبت باران محفوظ است.
در این مسیر خیلی ها کنار ما بودن و به ما کمک کردند در کنگره نبودند اما مانند یک کنگرهای برخورد کردند و همه جوره حمایت کردند یکی از آنها همسر خودم بود با اینکه حال خرابی داشت اما کمک کرد و همیشه به من روحیه میداد و یکی دیگر از آنها مادر خانم علیرضا که الان هم در اینجا حضور دارند واقعا ازشان ممنونم بسیار همکاری و کمک کردند و ما را تنها نگذاشتند.
بینهایت سپاسگزارم از همه عزیزان و خداوند را شاکرم،ممنونم از اینکه به صحبتهای من توجه کردید.

«برای انجام این عمل عظیم شکر شکر شکر »

تایپ خبر: همسفر امیرمحمد ،مسافر حمزه لژیون چهارم ،مسافر احسان لژیون هفتم
عکاس: همسفر امیرمحمد
ارسال خبر: همسفر امیرمحمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
446