جلسه دوم از دوره پنجم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی پردیس با استادی راهنما تازه واردین همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر فیروزه و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه «وادی سوم (باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه ۶ خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه «وادی سوم (باید دانست هیچ موجودی بهاندازهی خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند) و تأثیر آن روی من» میباشد. من فاطمه از دو جنبه به این دستور جلسه نگاه میکنم. در جنبهی اول میگوید من باید بپذیرم این چیزی که الآن هستم نتیجهی عملکردی است که درگذشته داشتهام و این گذشته، میتواند گذشتهی خیلی دوری باشد که یادم نیاید و میتواند، گذشتهی خیلی نزدیکی باشد. شاید اینکه الآن هستم خوب باشد و آن را دوست داشته باشم و شاید هم شرایط خوب نباشد و ناراضی باشم؛ ولی باید این موضوع را بدانم که اگر از این شرایط ناراضی هستم تنها کسی که میتواند من را نجات بدهد خود من هستم؛ یعنی هیچ شخص دیگری نمیتواند هیچ کاری برای من انجام بدهد و اگر اتفاقی افتاده و هر چیزی که شده است در این وادی میگوید میتوانم ازنظر خیلی افراد استفاده بکنم؛ اما نمیتوانم بگویم او به من گفته است که این کار را انجام بدهم؛ زیرا من عقل دارم و درنهایت تصمیم نهایی را من گرفتهام. اگر حرف آن شخص را پذیرفتم خودم انتخاب کردم که بپذیرم. درنتیجه اتفاقی که افتاده به عهدهی من است و باید مسئولیت آن را بپذیرم. ممکن است که بگویم پدر و مادرم آگاهی نداشتند و به من آموزش ندادند، خب آنها همان مقداری که آگاهی داشتند را در اختیار تو قرار دادهاند و هر کاری که توانستند را انجام داده و تمام تلاش آنها آنقدر بوده است.
درنتیجه پدر و مادر تمام تلاش خود را برای فرزندش میکند. ممکن است بگوییم که همسرم قرار بود من را خوشبخت بکند و اکنون این وضعیت من است. او اگر خوشبخت کردن بلد بود که خودش را خوشبخت میکرد و یا هر شخص دیگری را مقصر میدانیم. اکثر ما وقتی وارد این مکان شدیم آدمهای تنهایی بودیم و یا دیگران از اینکه ما مشکلات زیادی داشتیم از ما فرار کردند؛ چون خودشان بهاندازهی کافی مشکلدارند یا اینکه ما از آنها فراری بودیم چرا؟ چون من به شخصِ نخواستم که آنها را وارد مشکل خودم کنم و میترسیدم که از من فرار کنند؛ اما در کُل این پذیرش باید اتفاق بیافتد که خودم باید بلند بشوم و حرکت کنم که بتوانم یک کاری برای خود انجام بدهم، خودم را خوشبخت کنم و به آن اهدافی که میخواهم فقط خودم میتوانم برسم. بیرون از کنگره مانند این مکان نیست، راهنمای من زمانی که در شرایط سختی قرار داشتم به من گفت: در این مکان بهزور میخواهند به تو کمک کنند و تو را به بهشت ببرند، زیرابه یک آگاهی و درک رسیدهاند که میخواهند شخص دیگری نیز آنها درک کند و چنین موضوعی بیرون ازاینجا اتفاق نمیافتد.
برای خیلی از ما این اتفاق افتاده است که مثلاً عمق یک چاه ۱۰ متر بود و شاید از نزدیکترین افراد در زندگی خود کمک خواستم اما آن شخص بااینکه میدانست عمق چاه ده متر است؛ ولی طناب پنجمتری میانداخت و ادای کمک کردن را درمیآورد اما کمک نبود. در سیدی غیب استاد امین میگوید «درسته که خودت و خودت هستی، ولی این را باید بدانی وقتیکه در مسیر باشی و تمام تلاش خود را بکنی، نیروهایی وجود دارد که به تو کمک میکنند و بایستی این موضوع را در نظر بگیرید.» یعنی من اگر روی پای خودم بایستم و روبهجلو حرکت کنم، قدرت مطلق و نیروهایی وجود دارند که به من کمک میکنند، همسفرانی که در آن مکان لامکان ما را یاری میکنند و شاید من فاطمه را فقط این موضوع نجات داد. یادم است یک روزبه مسافرم گفتم؛ فقط خداوند میتواند برای توکاری بکند و هیچ انسانی بر روی زمین پیدا نمیشود که برای توکاری کند؛ پس تو باید او را بخواهی تا برای توکاری انجام بدهد و این را باید پسزمینهی ذهن خود داشته باشم چراکه به من کمک میکند و پشتوانهی من میشود.
و جنبهی دیگر آن، همانطوری که کسی برای من کاری نمیکند من هم نمیتوانم برای کسی کاری بکنم. من هم نمیتوانم مسئولیت یک فرد دیگر را قبول کنم. میگویند هیچ نفسی نمیتواند بار نفس دیگری را به دوش بکشد. منِ فاطمه فکر میکردم که باید همه کار بکنم تا اطرافیان من زمین نخوردند، کوچکترین عضو خانواده و همیشه در حال تکاپو و دویدن بودم؛ برای اینکه از افتادن بقیه اعضای خانواده جلوگیری کنم و این موضوع را در مورد مسافرم بیشتر و بیشتر و بیشتر به کاربردم و این باعث شد طول سفر مسافرم افزایش یابد؛ یعنی من مانند ترمز عمل میکردم با انجام یک کار اشتباه، من این فاصله زمانی را زیاد میکردم، چرا؟ همان مثال ته چاه که گفتم، خودم در ته چاه ایستاده بودم و دستانم را به نحوی گرفته بودم که نمیگذاشتم بیافتد و او ته چاه را نمیدید؛ چون نمیدید فکر میکرد هنوز نرسیده است و ادامه میداد؛ درصورتیکه اگر من دستم را رها میکردم و میافتاد زودتر به مقصد میرسید. درنتیجه من بهعنوان شخصی که نزدیکان و دوستانی دارم که دوستشان دارم؛ باید به آنها در حد متعادل کمک بکنم. به قول راهنمای من که میگفت دلسوزی با دلرحمی متفاوت است، برحسب دلسوزی نباید فکر کنم و مسئولیت کسی را بر عهده بگیرم و هیچگاه نباید چنین اتفاقی رخ بدهد.
همانطور که استاد امین گفتند «پدر و مادران به جن فرزندانشان خدمت میکنند و به فرزند خود اجازه نمیدهند که مسئولیتپذیری را یاد بگیرد»، من در جایگاه مادر به او آموزش میدهم چرا؟ چون من مادر تمام تلاشم را میکنم که شبیه به دستخط بچهی کلاس اولی بنویسم که مشق را کامل نوشته باشد و تحویل معلمش بدهد، خب ندهد چه اتفاقی میافتد؟ اینکه خودش مسئولیتپذیر میشود، یاد میگیرد که خودش کار خود را انجام بدهد. این فرد فردا روزی که بزرگ شد وارد جامعه میشود و نمیتواند از عهدهی مسئولیت خودش برآید و این کار را من با او میکنم. منِ فاطمه بهاینعلت اکنون در این جایگاه هستم که مسئولیت دیگران را زیادی بر عهده میگرفتم و این موضوع باعث شد که جایگاه خودم را بهعنوان یک فرزند، بهعنوان یک زن از دست بدهم؛ یعنی شخصیتم کلاً عوض شد؛ چون آن کارهایی که انجام میدادم در توان من نبود از زندگی خسته میشدم.
و از سمت دیگر: مسافرِ من، خواهرِ من و... این حق را به خودشان میدادند که من باید آن کارها را انجام بدهم و دیگر آن وظیفهای که مال خودشان بود را نمیپذیرفتند که از آن شخص یک شخصی با تخریب و حال خرابیهای بیشتر ساخته شد. وقتیکه من همسفر همش میگویم مسافر من اینجوری است، یک درصد فکر کنم که من چهکار کردم که او اینگونه است؟ گاهی اوقات عکسالعمل نشان ندادن بهترین عکسالعمل است. آموزگار من در خانه مادرم بود و عکسالعمل نشان ندادن را من حداقل از مادرم یاد نگرفتم که باید از او یاد میآموختم، چون یاد نگرفتم روزگار بهسختی به من آموخت. ما در زندگی خودمان برای خودمان تلاش کنیم، دوم اینکه در زندگی ترمز نباشیم، بگذاریم دیگران هم راه خودشان را بروند و برای خود تلاش بکنند تا آن اتفاق خوب برایشان رخ بدهد. مطلب مهمی که تکرار میکنم اگر من در مسیر باشم و درست حرکت بکنم نیروها به من کمک میکنند، بهنحویکه خود هم باورم نشود.

تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
عکاس: همسفر ماهرخ رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر ندا دبیر سایت
همسفران نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
201