امروز سه شنبه 1404/03/06 جلسه هشتم از دوره پنجم سری کارگاههای خصوصی مسافران کنگره ۶٠ زاهدان با دستور جلسه «وادی سوم و تاثیر آن روی من» با استادی مسافر رامین، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر حسینعلی ساعت 17 آغاز بکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا تشکر میکنم از ایجنت و راهنمای عزیزم که فرصت آموزش و خدمت را به بنده دادند و تبریک عرض میکنم بابت رهایی های فردای نمایندگی زاهدان و دیدار با حضرت عشق، امیدوارم با تداوم و استمرار این رهایی ها از زاهدان بتوانیم با وارد شدن به سفر دوم و خدمت در این شعبه گوشه ای از زحمات آقا جواد بزرگوار و باقی عزیزانی که با جان و دل این شعبه را سرپا نگاه داشتند را جبران نماییم و با خدمت زکات درمان خود را بپردازیم تا هرچه سریعتر و قوی تر بتوانیم در تمام شهرهای استان این بستر را برای عزیزانی که در تاریکی هستند و منتظر اذن ورود ، فراهم و مهیا نماییم.
امروز مفتخرم که در مورد یکی از اساسیترین و شاید تأثیرگذارترین وادیهای کنگره صحبت کنم;
وادی سوم: باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند.
این وادی در نگاه اول ممکنه خیلی بدیهی به نظر برسد. خب معلومه که من به خودم فکر میکنم، کی دیگه قراره فکر کنه؟ اما اگر عمیقتر نگاه کنیم، متوجه میشویم که این وادی دارد ما را از یک وابستگی ذهنی بزرگ بیرون میکشد، "انتظار نجات از بیرون".
ما انسانها خیلی وقتها دنبال ناجی میگردیم. دنبال کسی که بیاید و دستمان را بگیرد. میگوییم: اگر خانوادهام حمایتم میکردند، اگر جامعه بهتر بود، اگر شانس داشتم، اگر… اگر…
اما وادی سوم خیلی قاطع به ما گوشزد میکند: «هیچکس مثل خودت نمیتونه برایت دل بسوزونه. هیچکس به اندازهی خودت، نمیتونه برایت تصمیم درست بگیره. پس از خودت شروع کن.»
این جمله خیلی قدرتمند است، چون هم امید میدهد، هم مسئولیت می آورد. یعنی راه هست، ولی راه از درون خودم شروع میشود.
من خودم وقتی تازه وارد شده بودم، خیلی خسته و درمانده بودم. انگار وسط دریای طوفانی افتاده بودم و قایق نجاتی در کار نبود. اما این وادی مثل یک فانوس دریایی شد. فهمیدم که اون قایق نجات، چیزی بیرونی نیست. قایق نجات واقعی، تفکر و تصمیم من برای تغییر است.
بقول حافظ:
میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز
مثالی بزنم:
تصور کنید دو نفر در یک شرایط سخت گیر افتادند. هر دو در یک مرداب و بین گل و لای افتاده اند. یکی منتظر میماند که کسی بیاید و نجاتش بدهد، اون یکی شروع میکند خودش را از گل بیرون کشیدن، با دستهای خودش، شاید سخت باشد، شاید زخم بردارد، شاید زمان ببرد، اما بالاخره نجات پیدا میکند. چون فهمیده است که (اگر خودش برای خودش کاری نکند، هیچکس دیگر نمیتواند).
یعنی حتی اگر به نتیجه نرسم، اما همین که حرکت میکنم، یعنی دارم به خودم احترام میگذارم.
وادی سوم به ما یادآوری میکند که زندگی من، مسئولیت من است. کسی نمیتواند از بیرون بیاید و من را از درد، از اعتیاد، از رنجها و زخمهایم نجات بدهد، مگر خودم. کمک هست، راهنما هست، سیستم هست، اما اصلِ حرکت با خودم است.
یادمان باشد که هیچکس نمیتواند ذهن من را تغییر بدهد مگر خودم، هیچکس نمیتواند احساس من نسبت به زندگی را عوض کند، مگر خودم. بیمار که باشی حتی اگر بهترین پزشک دنیا را هم برایت بیاورند، تا من خودم نخواهم، درمانی اتفاق نمیافتد.
این یعنی: ما خود جلوی خودمان ایستاده ایم، نه دنیا، نه آدمها، نه سرنوشت.
وادی سوم میگوید: برخیز! خودت راه رو باز کن.
(1).JPEG)
من وقتی این وادی را با قلبم درک کردم، فهمیدم که نباید از دیگران توقع داشته باشم، باید خودم مسئول باشم. حتی اگر زمین خوردم، حتی اگر اشتباه کردم، چون اشتباه کردن بهتر از هیچ کاری نکردن است. چون از دل همین اشتباههاست که رشد و تغییر اتفاق میافتد.
وادی سوم، بهنظر من، پلی است بین آگاهی و عمل. توی وادی اول ما یاد گرفتیم که باید تفکر کنیم، توی وادی دوم گفتند که ناامیدی ممنوع است، و حالا وادی سوم میگوید: «بسمالله، وقتشه مسئولیت خودت رو بپذیری.»
ما توی کنگره یاد گرفتیم که باید از ظلمت و تاریکی که در آن بودیم بیرون بیاییم، اما نه با معجزه، بلکه با آموزش، تفکر، تجربه و حرکت، این وادی اولین گام جدی برای این حرکت است.
امیدوارم بتوانیم این وادی را نه فقط بخوانیم، بلکه در زندگیمان جاری کنیم و یادمان باشد که نجات از درون ما شروع میشود.
نگارش : مسافر محمد . س (لژیون یکم راهنما اقای جواد)
عکس و ارسال: مسافر رامین (لژیون یکم راهنما آقای جواد)
- تعداد بازدید از این مطلب :
169